altercation

/ˌɑːltərˈkeɪʃn̩//ˌɔːltəˈkeɪʃn̩/

معنی: مجادله، ستیزه، بحی
معانی دیگر: مشاجره، ستیزه (لفظی)، ستیزگری، دعوا و مرافعه، محاجه، شلتاق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a loud or angry argument or quarrel.
مترادف: affray, argument, brawl, conflict, dispute, fight, fracas, quarrel, row, wrangle
متضاد: agreement
مشابه: battle, clash, commotion, controversy, debate, disagreement, discard, disturbance, feud, fray, spat, squabble, struggle, tussle, war, word

- The witness reported hearing an altercation in the hallway around midnight.
[ترجمه Ali] گزارش دریافت شده از شاهد، حاکی از شنیده شدن یک درگیری لفظی حدود نیمه های شب در راهرو بوده است.
|
[ترجمه گوگل] شاهد از شنیدن درگیری در راهرو حوالی نیمه شب خبر داد
[ترجمه ترگمان] شاهد گزارش یه دعوای وسط نصف شب رو تو راهرو گزارش داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The altercation between the store owner and an angry customer turned violent.
[ترجمه گوگل] درگیری بین صاحب فروشگاه و یک مشتری عصبانی به خشونت کشیده شد
[ترجمه ترگمان] نزاع بین صاحب فروشگاه و یک مشتری خشمگین به خشونت تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. before the match, the two wrestlers had an altercation
قبل از مسابقه دو کشتی گیر با هم حرفشان شد.

2. The boys had an altercation over the umpire's decision.
[ترجمه گوگل]پسرها بر سر تصمیم داور با هم درگیر شدند
[ترجمه ترگمان]بچه ها تصمیم داور را گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A youth became involved in an altercation with a police officer over a parking ticket.
[ترجمه گوگل]درگیری جوانی با افسر پلیس بر سر بلیط پارکینگ
[ترجمه ترگمان]یک جوان در یک نزاع با یک افسر پلیس در یک پارکینگ وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. According to witnesses, the altercation between the two men started inside the restaurant.
[ترجمه گوگل]به گفته شاهدان، درگیری بین این دو مرد از داخل رستوران آغاز شد
[ترجمه ترگمان]طبق گفته شاهدها، درگیری بین دو مرد داخل رستوران شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I had a slight altercation with some people who objected to our filming.
[ترجمه گوگل]با چند نفری که به فیلمبرداری ما اعتراض داشتند، کمی درگیری داشتم
[ترجمه ترگمان]من یه دعوای مختصر با کسایی داشتم که با filming مخالف بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Throughout the entire altercation, not one sensible word was uttered.
[ترجمه گوگل]در تمام درگیری، یک کلمه معقول به زبان نیامد
[ترجمه ترگمان]تمام این مجادله، نه یک کلمه معقول بر زبان آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That altercation with Luke had drained her.
[ترجمه گوگل]آن مشاجره با لوک او را خسته کرده بود
[ترجمه ترگمان]این مجادله با لوک او را خسته کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An altercation ensued at the lab, and Angeli was convicted this week of disorderly conduct and malicious destruction of property.
[ترجمه گوگل]درگیری در آزمایشگاه روی داد و آنجلی این هفته به دلیل اختلال در رفتار و تخریب بد اموال محکوم شد
[ترجمه ترگمان]نزاع در آزمایشگاه به پایان رسید، و Angeli در این هفته از رفتار disorderly و تخریب نادرست اموال محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They became involved in an altercation with two white men, Ronald Ebens and Michael Nitz, at a topless club.
[ترجمه گوگل]آنها با دو مرد سفیدپوست به نام‌های رونالد ابنز و مایکل نیتز در یک باشگاه بدون تنه درگیر شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک نزاع با دو مرد سفید، رونالد Ebens و مایکل nitz در یک باشگاه برهنه درگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Police arrested Hale, because they believed the altercation with Tavai had not justified the use of deadly force.
[ترجمه گوگل]پلیس هیل را دستگیر کرد، زیرا معتقد بود درگیری با طاوایی استفاده از نیروی مرگبار را توجیه نکرده است
[ترجمه ترگمان]پلیس هیل را دستگیر کرد، چون آن ها معتقد بودند که درگیری با Tavai استفاده از نیروی کشنده را توجیه نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The altercation concluded with Bugel tossing Brown from the session.
[ترجمه گوگل]درگیری با پرتاب بوگل براون از جلسه به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این مشاجره با Bugel براون در جلسه خاتمه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A recent upset or altercation can unsettle some one with severe dementia, making behaviour even more erratic.
[ترجمه گوگل]یک ناراحتی یا مشاجره اخیر می تواند فردی را که دچار زوال عقل شدید است، ناآرام کند و رفتار را بیش از پیش نامنظم تر کند
[ترجمه ترگمان]آشفتگی و یا نزاع اخیر باعث unsettle کسی شود که دچار جنون شدید شود و رفتاری حتی نامنظم داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Well, the only altercation I remember having with him was when I was very little, five or six.
[ترجمه گوگل]خوب، تنها دعوای من به یاد دارم که با او داشتم، زمانی که من خیلی کوچک بودم، پنج شش ساله بودم
[ترجمه ترگمان]خب، تنها دعوایی که یادمه وقتی بود که خیلی کم پنج یا شش سالم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a brief altercation and someone called the police.
[ترجمه گوگل]درگیری کوتاهی رخ داد و فردی با پلیس تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]یه دعوای مختصر و یه نفر به پلیس زنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was engaged in some sort of altercation with the driver.
[ترجمه گوگل]او درگیر نوعی درگیری با راننده بود
[ترجمه ترگمان]او با راننده درگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجادله (اسم)
quarrel, contention, tussle, altercation

ستیزه (اسم)
quarrel, conflict, melee, strife, dispute, contention, squabble, altercation, controversy, disputation

بهی (اسم)
quarrel, brabble, debate, altercation, discussion, argument, argumentation, controversy, jangle, contestation, polemics

تخصصی

[حقوق] مشاجره، ستیزه، مباحثه

انگلیسی به انگلیسی

• quarrel; dispute; argument
an altercation is a noisy argument; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مشاجره با دیگری
a loud argument or disagreement
مشاجره، دعوا، درگیری لفظی و پر سر و صدا، بگومگو
According to witnesses, the altercation between the two men started inside the restaurant
"I had an altercation with the ticket collector"
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/altercation
بگومگو و مشاجره لفظی
Before leaving for Robb Elementary School, the gunman and his grandmother had an altercation about his phone that resulted in her making a call to AT&T to remove him from the plan, according to the report.
مشاجره،
دعوا و مرافعه
Greene responded that Bush was lying, and posted a video allegedly showing the altercation
CNBC. com@
• Having a strong but often temporary feeling of love for someone
• an insulting word for a confused person because they are old.
• very enthusiastic and excited
She was so gaga about him. Standing near him makes me go gaga
درگیری لفظی، مشاجره
a noisy argument or disagreement, especially in public
She was arrested following an altercation with a police officer at airport
اختلاف، دعوا، درگیری

بپرس