alteration

/ˌɒltəˈreɪʃn̩//ˌɔːltəˈreɪʃn̩/

معنی: تغییر، دگرگونی، تبدیل، دگرش
معانی دیگر: تغییر (در فرعیات نه کلیات)، دستکاری، دگرواری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or process of altering.
مترادف: adaptation, adjustment, change, modification, revision
متضاد: preservation
مشابه: amendment, conversion, qualification

- Making a movie out of the complicated novel required substantial alteration of the plot.
[ترجمه گوگل] ساختن یک فیلم از روی رمان پیچیده نیاز به تغییر اساسی در داستان داشت
[ترجمه ترگمان] ساخت فیلمی از رمان پیچیده، مستلزم تغییر اساسی این طرح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the condition of being altered.
مترادف: adaptation, adjustment, change, modification
متضاد: preservation
مشابه: conversion, shift

(3) تعریف: a modification or change.
مترادف: amendment, difference, metamorphosis, modification, qualification, transformation, variation
مشابه: change, commutation, conversion

- The suit needs alterations for it to fit him well.
[ترجمه گوگل] کت و شلوار نیاز به تغییراتی دارد تا به خوبی به تن او برسد
[ترجمه ترگمان] این لباس برای سازگاری با او به تغییرات نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a morbid alteration of skin color
تغییر رنگ بیمار گونه ی پوست

2. the long-term alteration of the earth's climate
دگرگونی درازمدت آب و هوای کره ی زمین

3. she took back her dress to her tailor for alteration
پیراهنش را برای تغییر دوباره پیش خیاطش برد.

4. The leaflets require no alteration from year to year.
[ترجمه گوگل]برگه ها سال به سال نیاز به تغییر ندارند
[ترجمه ترگمان]این برشورها نیاز به تغییر در طول سال تا سال ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The timetable is subject to alteration.
[ترجمه گوگل]جدول زمانی در معرض تغییر است
[ترجمه ترگمان]این برنامه زمانی در معرض تغییر قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We will have to make a slight alteration to the plans.
[ترجمه گوگل]ما باید یک تغییر جزئی در برنامه ها ایجاد کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید یه تغییر کوچیکی به برنامه بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He consented to make a few alteration.
[ترجمه گوگل]او موافقت کرد که چند تغییر ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]او موافقت کرد که کمی تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There will be no alteration in corporation tax.
[ترجمه گوگل]هیچ تغییری در مالیات شرکت ها وجود نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]هیچ تغییری در مالیات شرکت ها وجود نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Have you noticed any alteration in the patient's behaviour?
[ترجمه گوگل]آیا متوجه تغییری در رفتار بیمار شده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا در رفتار بیمار تغییری نکرده بودید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Prices may be subject to alteration.
[ترجمه گوگل]قیمت ها ممکن است در معرض تغییر باشند
[ترجمه ترگمان]قیمت ممکن است مشمول تغییر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How much alteration will be necessary?
[ترجمه گوگل]چقدر تغییر لازم خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]چقدر تغییر خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her jacket was at the boutique waiting for alteration.
[ترجمه گوگل]ژاکت او در بوتیک بود و منتظر تغییر بود
[ترجمه ترگمان]کت او در یک مغازه بود که منتظر تغییر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These hills result from hydrothermal alteration of the granites which are characteristic of the area.
[ترجمه گوگل]این تپه‌ها ناشی از دگرسانی گرمابی گرانیت‌های مشخص منطقه است
[ترجمه ترگمان]این تپه ها ناشی از عملیات هیدروترمال of هستند که مشخصه آن ناحیه می باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To illustrate the addition or alteration of upper bounds we will start by adding the constraint to problem P2 of Section
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن اضافه یا تغییر کران های بالایی، با اضافه کردن قید به مسئله P2 از بخش شروع می کنیم
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن افزودن یا تغییر کران بالا ما با اضافه کردن محدودیت به مشکل و حل مشکل شروع خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تغییر (اسم)
change, shift, alteration, conversion, variation, mutation, commutation, fluctuation, innovation, vicissitude

دگرگونی (اسم)
change, alteration, variation, mutation, transformation, metamorphosis, catabolism, vicissitude, contrariety, metabolism, shakeup

تبدیل (اسم)
reduction, transmutation, alteration, conversion, transformation, commutation

دگرش (اسم)
alteration

تخصصی

[عمران و معماری] دگررسانی
[زمین شناسی] دگرسانی، آلتراسیون تغییر ماهیت شیمیایی و فیزیکی توده معدنی و تبدیل کانیهای آن به کانیهای دیگر در اثر محلولهای گرمابی
[نساجی] تغییر - اصلاح - تبدیل - اختلال
[ریاضیات] تغییر، دگرگونی، اصلاح
[معدن] دگرسانی (سنگ شناسی) - دگرسانی (زمین شناسی اقتصادی)

انگلیسی به انگلیسی

• modification, change; correction, adjustment

پیشنهاد کاربران

اصلاحیه
تغییر، تبدیل، تعویض، دگرگونی، ابدال
alteration ( موسیقی )
واژه مصوب: درگشت
تعریف: بالا یا پایین بردن یک نغمه به اندازۀ نیم پرده با استفاده از علائم عَرَضی
جرح و تعدیل
اصلاح
تغییر جزئی
manipulation

بپرس