alter

/ˈɒltər//ˈɔːltə/

معنی: اصلاح کردن، تغییر دادن، عوض کردن، دگرگون شدن، تغییر یافتن، دگرگون کردن، جرح و تعدیل کردن
معانی دیگر: (جزئیات ولی نه کلیات را) عوض کردن، دگراندن، دستکاری کردن، دگروار کردن، (خیاطی) بازدوزی کردن (برای خوردن به قامت و غیره)، عو­ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: alters, altering, altered
• : تعریف: to make different; change.
مترادف: adapt, adjust, amend, change, modify, revise, vary
متضاد: maintain, preserve
مشابه: ameliorate, better, color, commute, convert, correct, deviate, doctor, edit, emend, fix, metamorphose, qualify, reconstruct, transform

- The dreadful illness greatly altered her appearance.
[ترجمه Mr] بیماری بسیار وحشتناکی باعث تغییرات ظاهری او شد
|
[ترجمه حسن پزشکی] بیماری وحشتناک به طور قابل ملاحظه ای، چهره او را تغییر داده بود .
|
[ترجمه گوگل] این بیماری وحشتناک ظاهر او را به شدت تغییر داد
[ترجمه ترگمان] بیماری وحشتناک او را به کلی تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What's done is done, and we cannot alter the fact.
[ترجمه نیلو] چیزیه که اتفاق افتاده و ما نمی تونیم واقعیت را تغییر دهیم.
|
[ترجمه A.A] کاریه که شده و ما نمیتونیم عمل انجام شده را تغییر بدیم
|
[ترجمه گوگل] آنچه انجام شده انجام شده است و ما نمی توانیم واقعیت را تغییر دهیم
[ترجمه ترگمان] آنچه انجام شده است انجام شده است و ما نمی توانیم این واقعیت را تغییر دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dress was too large for her now, so she had it altered.
[ترجمه نیلو] لباس برای الان او بسیار بزرگ بود بنابراین او آنرا تغییر داده بود.
|
[ترجمه محمد علی] درحال حاضر لباس برای او بسیار بزرگ بود، پس او آن را اصلاح ( اندازه ) اش کرد
|
[ترجمه امیرحسین] لباس برای الان او بسیار بزرگ بود؛ پس آن را اندازه اش کرد.
|
[ترجمه گوگل] اکنون لباس برای او خیلی بزرگ بود، بنابراین او آن را تغییر داد
[ترجمه ترگمان] اکنون لباس برای او خیلی بزرگ بود، بنابراین عوض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: alterable (adj.), alterably (adv.)
• : تعریف: to become different.
مترادف: adapt, adjust, change, vary
متضاد: stay
مشابه: ameliorate, amend, commute, convert, deviate, differentiate, mend, metamorphose, modify, transform

- The color of the animal's fur alters with the seasons.
[ترجمه گوگل] رنگ خز حیوان با فصول تغییر می کند
[ترجمه ترگمان] رنگ خز حیوان با فصول تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he lacked a political alter ego on the editorial board
او فاقد دوستی صمیمی در هیئت ویراستاران بود.

2. I altered my typical lunch and had a steak instead.
[ترجمه گوگل]ناهار معمولی ام را تغییر دادم و به جای آن یک استیک خوردم
[ترجمه ترگمان]من ناهار معمولی خودمو عوض کردم و بجاش یه استیک خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Dorothy agreed to alter my dress if I would reveal its cost to her.
[ترجمه گوگل]دوروتی پذیرفت که لباس من را تغییر دهد اگر هزینه آن را برای او فاش کنم
[ترجمه ترگمان]در وتی موافقت کرد که لباس مرا عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's absurd to spend money to alter that old candy store.
[ترجمه گوگل]خرج کردن پول برای تغییر آن شیرینی فروشی قدیمی بیهوده است
[ترجمه ترگمان]بی هوده است که پول خرج کنی تا آن مغازه آب نبات قدیمی را عوض کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An old dog cannot alter its way of barking.
[ترجمه شكوفه] یک سگ پیر نمیتواند شیوه ی پارس خود را تغییر دهد
|
[ترجمه باده] ترک عادت موجب مرض است
|
[ترجمه گوگل]یک سگ پیر نمی تواند نحوه پارس کردن خود را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]یک سگ پیر نمی تواند راهش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's my alter ego we go everywhere together.
[ترجمه A.A] این شخصیت تغییر یافته من است که ما با هم همه جا را سیر میکنیم
|
[ترجمه بردیا] او دوست صمیمی من است که همه جا با هم می رویم
|
[ترجمه گوگل]او شخصیت جایگزین من است که همه جا با هم می رویم
[ترجمه ترگمان]اون ضمیر alter منه که همه جا با هم میریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Barry Humphries's alter ego Dame Edna has taken the US by storm.
[ترجمه گوگل]آلتر ایگوی بری هامفریز، دام ادنا، ایالات متحده را تحت تأثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]شخصیت تغییر یافته \"بری Humphries\" (Edna Edna)با طوفان ایالات متحده را تسخیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As times alter, men's affections change.
[ترجمه گوگل]با تغییر زمان، محبت مردان تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]علاقه مردان تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We've had to alter some of our plans.
[ترجمه Mary] ما مجبور بودیم بعضی از برنامه هایمان رو تغییر دهیم
|
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم برخی از برنامه هایمان را تغییر دهیم
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم بعضی از برنامه های هامون رو تغییر بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Drugs can alter your perception of reality.
[ترجمه گوگل]مواد مخدر می تواند درک شما از واقعیت را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر می تواند درک شما از واقعیت را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People alter their voices in relationship to background noise.
[ترجمه گوگل]مردم صدای خود را در رابطه با نویز پس زمینه تغییر می دهند
[ترجمه ترگمان]افراد صداهای خود را در رابطه با نویز پس زمینه تغییر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Closing the factory would irrevocably alter the character of the local community for the worse.
[ترجمه گوگل]بستن کارخانه به طور غیرقابل برگشتی شخصیت جامعه محلی را بدتر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تعطیلی کارخانه به طور برگشت ناپذیری تغییر شکل جامعه محلی را به بدترین شکل تغییر خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Property prices did not significantly alter during 199
[ترجمه گوگل]قیمت املاک طی سال 199 تغییر قابل توجهی نداشت
[ترجمه ترگمان]قیمت املاک در سال ۱۹۹ به میزان قابل توجهی تغییر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had to alter her clothes after losing weight.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد پس از کاهش وزن لباس خود را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه وزن کم کرد مجبور شد لباس هایش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nothing can alter the fact that the refugees are our responsibility.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند این واقعیت را تغییر دهد که پناهندگان مسئولیت ما هستند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند این واقعیت را تغییر دهد که پناهندگان مسئولیت ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The right to deliberately alter quotations is not a concomitant of a free press.
[ترجمه گوگل]حق تغییر عمدی نقل قول ها همراه با مطبوعات آزاد نیست
[ترجمه ترگمان]حق دسترسی به نقل قول های دیگر مستلزم یک فشار آزاد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Nothing can alter the fact that we are to blame.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند این واقعیت را تغییر دهد که ما مقصر هستیم
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند این حقیقت را که ما مقصر هستیم تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Mrs Reagan was widely regarded as the President's alter ego.
[ترجمه AmirJR] خانم ریگان به طور عمده به عنوان دوست صمیمی رئییس جمهور شناخته شد
|
[ترجمه گوگل]خانم ریگان به طور گسترده ای به عنوان شخصیت جایگزین رئیس جمهور در نظر گرفته می شد
[ترجمه ترگمان]خانم ریگان به طور گسترده به عنوان تغییر شخصیت رئیس جمهور شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلاح کردن (فعل)
right, accord, accommodate, improve, reclaim, modify, correct, rectify, meliorate, alter, remedy, ameliorate, amend, dulcify, emend, revise

تغییر دادن (فعل)
modify, affect, change, alter, shift, mutate, turn, vary, interchange, permute

عوض کردن (فعل)
exchange, change, alter, vary, remodel, replace, swap

دگرگون شدن (فعل)
alter

تغییر یافتن (فعل)
alter

دگرگون کردن (فعل)
alter, vary, transform, metamorphose

جرح و تعدیل کردن (فعل)
alter

تخصصی

[مهندسی گاز] تغییردادن، عوض کردن، دگرگون کردن
[حقوق] تغییر دادن، قلم زدن، تحریف کردن
[نساجی] تغییر دادن
[ریاضیات] تغییر دادن، تغییر کردن، اصلاح کردن

انگلیسی به انگلیسی

• change, modify; be changed, be modified
if something alters or if you alter it, it changes.

پیشنهاد کاربران

۱. تغییر کردن یا شخص دیگری را وادار کردن به تغییر.
۲. لباسی را در جهت بهتر و مناسبتر شدن دستکاری کردن.
اصلاح کردن، تغییر دادن
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�آلشتalesht� به معنی دگرگون کردن وشدن، تغییر یافتن ودادن، عوض وآلشت، عوض کردن وجایگزین کردن، است. این واژه کهن مانند بسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی،
...
[مشاهده متن کامل]
. . . ) شده و دگرگون شده و در نهایت به صورت �آلترalter� در زبان انگلیسی به کارمیرود. یعنی آلشتalesht > آلترalter. در لری به صورت ترکیب�عوض وآلشت� به کارمیرود. همچنین به کسی که آل یا جن یا موجودات ماورایی او را تغییر داده یا عوض کرده�آلشتیaleshty� میگویند.

alter 2 ( v ) =to make changes to a piece of clothing so that it will fit you better, e. g. We can have the dress altered to fit you.
alter
alter 1 ( v ) ( ɔltər ) =to become different; to make sth sb different, e. g. She had altered her looks so much I barely recognized her. alterable ( adj ) , alteration ( n )
alter
to make different in some particular, as size, style, course
ایجاد تفاوت در برخی موارد خاص، مانند اندازه، سبک، دوره
اصطلاح leave at the alter یعنی لحظه آخر نظرت رو عوض کنی !
تغییر کردن = تغییر دادن
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
حافظ
دوستان این کلمه رو طبق کتاب oxford word skills intermediate معنی میکنم توجه کنید :
To alter sth : to change sth, but not completely
به معنی تغیر دادن یک چیز اما نه به طور کامل
من تمام نظرات رو خوندم کسی به این اشاره نکرده بود
یه مثال هم ببینید:
We've had to alter our plans
تغیرر کردن/دادن ( یک چیز، درونی یا بیرونی )
Her face hadn't altered much over the years
صورت او تغییر نکرده است در طول سالیان ( تغییر ظاهری یک چیز )
They have never altered their programmes by a single day
...
[مشاهده متن کامل]

آنها هرگز تغییر نداده اند برنامه هایشان را در خلال یک روز. ( تغییر درونی یک چیز )
We have to alter some of our plans
ما مجبوریم تغییر بدهیم بعضی برنامه هایمان را ( تغییر دورنی یک چیز )
. . . . . . . . . . . .
فعل change: عام است و هم "تغییر یک چیز" و هم "تغییر یک چیز به چیز دیگر " را پوشش میدهد
She changed jobs
او تغییر شغل داد ( تغییر یک چیز به چیز دیگر ) ( یک شغل به شغل دیگر )
He changed a Tyre
او لاستیک عوض کرد ( تغییر یک چیز به چیز دیگر ) ( یک لاستیک را برمی داریم یکی دیگر جایش می گذاریم )

تغییر دادن
تغییر ماهوی
alter معمولا معنای منفی دارد. یعنی تغییری در اصل یک چیز ایجاد بشه که اون رو از اصل خودش دور کنه.
محراب_قربانگاه
#اصلاح کردن#
✅عوض کردن،
✅جایگزین نمودن - کردن
Princess Mary of Denmark 👁️‍🗨️alter👁️‍🗨️ her sentimental engagement ring - nod to flag of Denmark
to make someone or something to change
change
این alter هست با altar به معنی محراب کلیسا اشتباه نگیرید
دگرانیدن
تفنن. [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) نوع نوع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . گونه گونه شدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . تنوع فنون چیزی. ( از اقرب الموارد ) .
[قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن
امری را بطرق مختلف انجام دادن
alter ( verb ) = transfrom ( verb )
به معناهای : تغییر شکل دادن، عوض شدن، تبدیل شدن، دگرگون شدن
اصلاح
تغیی جزئی
دستخوش تغییر شدن
. Although the cost of making phone calls is going up, the charge for connecting to the internet will not alter
دست به تغییر زدن، دستخوش تغییر کردن
. We've had to alter some of our plans
Dorothy agreed to alter my dress if I would reveal its cost to her
دروتی گفت اگر قیمت لباس را به او بگویم لباس را برایم درست می کند.
( دروثی موافقت کرد دگرگون کند مرا لباس چنانچه من بخواست عیان اَش مخارج بهر او )
Alter ego
همزاد
alter در بعضی از جملات می تونه معنی ( رفیق ) رو بده
alter, wie geht’s
رفیق حالت چطوره
alter, willst du mich verarschen
جناب M. M اون لغت Altar هست که به معنی محراب ( قربانگاه ) است.

تنگ کردن

I see you there at the alter
اینجا معنی محراب کلیسا رو میده
جایی که مسیحی ها اونجا دعا میکنن .
معادله با جایی که پیشوای نماز در دین اسلام وایمیسته .
تغییر دادن . عوض کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس