alarm

/əˈlɑːrm//əˈlɑːm/

معنی: هشدار، اخطار، آژیر، اعلام خطر، هراس، اعلان خطر، اگاهی از خطر، شیپور حاضرباش، اشوب، بیم و وحشت، ساعت زنگی، از خطر اگاهانیدن، هراسان کردن، اشوبناک کردن، مضطرب کردن
معانی دیگر: زنگ خطر، علامت خطر، آگاه سازی از خطر، زنهار، ترس، هول، آگاهی (از خطر)، دلواپسی، دلهره، آشوب، بیم، وحشت، هراساندن، متوحش ساختن، مضطرب کردن (از خطر)، آگاهانیدن، دلواپس کردن، ترساندن، آژیردن، ساعت شماطه دار، ساعت زنگدار، vt : از خطر اگاهانیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden apprehension marked by distress or anxiety.
مترادف: apprehension, consternation, dismay, fear, horror, terror, trepidation
متضاد: calmness, composure, tranquillity
مشابه: anxiety, discomfort, disquiet, distress, dread, fright, funk, panic, scare

- The report of a tornado filled us with alarm.
[ترجمه y.k] گزارشگر امدن یک گرد باد شدید را گزارش داد
|
[ترجمه گوگل] گزارش یک گردباد ما را نگران کرد
[ترجمه ترگمان] گزارش یک گردباد ما را با وحشت پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any audible or visible warning, esp. by mechanical, electric, or other means.
مترادف: signal, siren, tocsin, whistle
مشابه: alert, bell, horn, May Day, SOS, warning

- Smoke set off the fire alarm.
[ترجمه 🚔] دود اتش اژیر هشدار دهنه ى اتش را از کار انداخته است
|
[ترجمه Kian] دود آژیر خطر را از کار انداخته
|
[ترجمه گوگل] دود زنگ آتش را خاموش کرد
[ترجمه ترگمان] آژیر خطر آتیش سوزی رو خاموش کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the sounding mechanism of an alarm clock or warning device.
مترادف: bell, buzzer, horn, siren, tocsin, whistle

- The alarm sounded at six o'clock, but he fell back to sleep.
[ترجمه مریم] زنگ هشدار در ساعت 6 صبح زنگ خورد، اما او احساس رفتن به خواب را داشت.
|
[ترجمه nz57628476] زنگ هشدار در ساعت ۶ زنگ خورد ولی او دوباره خوابید
|
[ترجمه Mahsa] زنگ ساعت در ساعت 6 زنگ خورد اما او میخواست بخوابد
|
[ترجمه ❤Del❤] زنگ هشدار ساعت 6 به صدا در آمد اما او احساس بازگشت به خواب را داشت
|
[ترجمه .] زنگ ساعت شش به صدا درآمد، اما او دوباره به خواب رفت.
|
[ترجمه گوگل] زنگ ساعت شش به صدا درآمد، اما او دوباره به خواب رفت
[ترجمه ترگمان] ساعت شش زنگ زد، اما به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: alarms, alarming, alarmed
(1) تعریف: to cause sudden anxiety in.
مترادف: frighten, panic, scare, startle
متضاد: assure, calm, reassure, relieve
مشابه: appall, distress, disturb, shock, surprise, terrify

- The murderer's escape from prison alarmed the nearby community.
[ترجمه Bahare] فرار قاتل از زندان، هراس در جامعه ایجاد کرد.
|
[ترجمه گوگل] فرار قاتل از زندان جامعه مجاور را نگران کرد
[ترجمه ترگمان] قاتل فراری از زندان با ترس از زندان فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child's violent behavior alarmed his parents.
[ترجمه گوگل] رفتار خشونت آمیز این کودک باعث نگرانی والدینش شد
[ترجمه ترگمان] رفتار خشونت آمیز کودک به والدین او هشدار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to warn of danger.
مترادف: alert, warn
مشابه: arouse, caution, frighten, ring, rouse, signal

جمله های نمونه

1. alarm clocks are rigged to turn on radios too
ساعت های شماطه دار را تنظیم کرده اند که رادیو را هم روشن کنند.

2. a burglar alarm
دزدگیر

3. a false alarm
هشدار دروغین،آژیر دروغ

4. to preset an alarm clock
ساعت شماطه دار را (از پیش) تنظیم کردن

5. to raise the alarm
آژیر را به صدا در آوردن

6. to ring the alarm
زنگ خطر (آژیر) را زدن

7. she looked around in alarm
با ترس به اطراف نگاه کرد.

8. smoke and fire activated the alarm
دود و آتش،آژیر را به صدا درآورد.

9. the governor forwarded his minute expressing alarm
فرماندار یادداشت حاکی از نگرانی خود را فرستاد.

10. he tinkered with the old clock until he finally doctored its alarm
آن قدر به ساعت قدیمی ور رفت که بالاخره زنگ آن را درست کرد.

11. When we heard the alarm, we went up on deck.
[ترجمه گوگل]وقتی زنگ خطر را شنیدیم، روی عرشه رفتیم
[ترجمه ترگمان]وقتی صدای زنگ هشدار رو شنیدیم از عرشه بالا رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cooking fumes may activate the alarm.
[ترجمه گوگل]بخار پخت و پز ممکن است زنگ هشدار را فعال کند
[ترجمه ترگمان]بخارات پخت ممکن است زنگ خطر را فعال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is growing public alarm at this increase in crime.
[ترجمه گوگل]هشدار عمومی نسبت به این افزایش جرم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این افزایش جرم هشدار عمومی در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They heard the fire alarm and frightened.
[ترجمه گوگل]صدای زنگ آتش را شنیدند و ترسیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها صدای آژیر آتش سوزی را شنیدند و وحشت زده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I set the alarm clock for
[ترجمه Mehrshad] من زنگ ساعت را تنظیم ( آماده ) کردم.
|
[ترجمه یاسین] من زنگ ساعت رو آماده کردم
|
[ترجمه گوگل]ساعت زنگ دار را تنظیم کردم
[ترجمه ترگمان]زنگ ساعت را به صدا در آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The alarm is usually sufficient to deter a would-be thief.
[ترجمه گوگل]زنگ هشدار معمولاً برای جلوگیری از یک دزد احتمالی کافی است
[ترجمه ترگمان]این هشدار معمولا برای ترساندن یک دزد کافی کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He stepped forward and she backed away in alarm.
[ترجمه گوگل]او جلو رفت و او با نگرانی عقب رفت
[ترجمه ترگمان]او قدمی به جلو برداشت و با نگرانی عقب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هشدار (اسم)
alarm, warning, alarum

اخطار (اسم)
notification, talking to, notice, monition, alarm, warning, alarum, signal, caveat, premonition, prenotion, tip-off

آژیر (اسم)
alarm

اعلام خطر (اسم)
alert, alarm, warning

هراس (اسم)
fear, panic, feeze, alarm, alarum, apprehension, fright, funk

اعلان خطر (اسم)
alarm

اگاهی از خطر (اسم)
alarm, alarum

شیپور حاضر باش (اسم)
alarm, alarum

اشوب (اسم)
alarm, turbulence, disturbance, alarum, riot, tumult, unrest, revolution, commotion, sedition, fury, fuss, ruckus, turbulency, convulsion, hurly-burly, misrule

بیم و وحشت (اسم)
alarm, alarum

ساعت زنگی (اسم)
alarm, alarm clock, repeater, striker

از خطر اگاهانیدن (فعل)
alarm

هراسان کردن (فعل)
alarm

اشوبناک کردن (فعل)
excite, alarm, pother

مضطرب کردن (فعل)
fluster, agitate, distress, alarm, upset

تخصصی

[کامپیوتر] هشدار .
[برق و الکترونیک] هشدار
[مهندسی گاز] آژیر، زنگ خطر
[نساجی] آژیر - زنگ - زنگ خطر

انگلیسی به انگلیسی

• missile with an infrared transmitter that zeroes in on targets that give off heat
alert; alarm system; anxiety, concern; fear
scare, terrify; frighten, intimidate
alarm is a sudden feeling of fear or anxiety.
an alarm is an automatic device that warns you of danger.
if something alarms you, it makes you suddenly afraid or anxious.

پیشنهاد کاربران

آژیر، زنگ خطر
دلهره
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : alarm
اسم ( noun ) : alarm
صفت ( adjective ) : alarming / alarmed
قید ( adverb ) : alarmingly
alarm ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: آژیر
تعریف: دستگاهی الکتریکی یا مکانیکی که با ایجاد صدا یا هر نشانۀ دیگر آگاهی و هشدار دهد
معنیش میشه
A machine that warns you of something 👩🏻‍🦱💋❤️
( Nown )
The feeling that you have when somethings happens that you do not expect
اژیر - زنگ خطر - هشدار
معنی:a machine that warns you of something
معنی فارسی :هشدار ، اخطار
جمله :Tht officer heard the alarm and said us to go to out.
معنی :افسر صدای هشدار را شنید و به ما گفت که بیرون برویم.
دزد گیر
زنگ خطر
هشدار. زنگ خطر
نگرانی
آژیر، زنگ هشدار
Something that tells you about danger, for example by making a loud noise
در کانون زبان میشه a machine that warns you of some thing
fear
هشدار و هراس
زنگ هشدار یا دزدگیر
A machine that warns you of something or the feeling that you have when somethings happens that you do not expect
A machine that warnsyou of something
زنگ خطر
مانور، رنگ هشدار ، مانور زلزله ، مانور هشدار، و. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
زنگ هشدار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس