agreed

/əˈɡriːd//əˈɡriːd/

معنی: معهود
معانی دیگر: مورد توافق، مورد قبول، مقرر، موعود، موعود the agreed price بهای مورد توافق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: determined by consensus.

- an agreed procedure
[ترجمه گوگل] یک رویه توافق شده
[ترجمه ترگمان] یک روش مورد قبول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he agreed readily
بی درنگ موافقت کرد.

2. he agreed to go to zahedan with the provision that they would give him a house and a driver
او قبول کرد که به زاهدان برود،به شرط آن که به او خانه و راننده بدهند.

3. he agreed with me entirely
او کاملا با من هم عقیده بود.

4. the agreed price
بهای مورد توافق

5. they agreed on a rotation of chairmanship
آنها توافق کردند که ریاست نوبتی باشد.

6. they agreed on the broad outlines of the matters related to the contract
آنان درباره ی رئوس مطالب کلی وابسته به قرارداد توافق کردند.

7. they agreed on their project and drank to it
آنان در مورد طرح خود توافق کردند و به افتخار آن مشروب خوردند.

8. they agreed to a unilateral withdrawal
آنان با عقب نشینی یک طرفه موافقت کردند.

9. they agreed to end their collaboration
آنان قرار گذاشتند که همکاری خود را خاتمه بدهند.

10. they agreed to extend reciprocal previleges to each other's citizens
آنان توافق کردند که به شهروندان یکدیگر امتیازات متقابل بدهند.

11. they agreed to freeze the production on nuclear bombs
آنان توافق کردند که تولید بمب های اتمی را متوقف کنند.

12. they agreed to lodge us for the night
آن ها پذیرفتند که برای آن شب به ما جا بدهند.

13. we agreed on a price
درباره ی قیمت توافق کردیم.

14. be agreed
متفق القول بودن،هم عقیده بودن،یکدل بودن،توافق داشتن

15. her father agreed to their marriage
پد دختر به ازدواج آنها رضایت داد.

16. it was agreed to bus students from all neighborhoods to the school for the gifted
قرار شد دانش آموزان را از محلات مختلف شهر با اتوبوس به مدرسه ی تیزهوشان ببرند.

17. they all agreed that he should be fired
همه یکدل بودند که او باید اخراج شود.

18. the two sides agreed to a cease-fire
طرفین با آتش بس موافقت کردند.

19. she came at the agreed hour
او سروقت توافق شده آمد.

20. the terms which were agreed upon yesterday
شرایطی که دیروز مورد توافق قرار گرفت

21. she worried robert until he agreed to marry her
آن قدر پاپی روبرت شد تا موافقت کرد که با او زناشویی کند.

22. after a lot of arm-twisting, he agreed to go with them
پس از اعمال فشار زیاد راضی شد که با آنها برود.

23. both sides in the dispute have agreed to go to arbitration
هر دو طرف مرافعه قبول کرده اند که به داور مراجعه کنند.

24. i met them at the rendezvous agreed upon the night before
در محلی که شب پیش آن توافق کرده بودیم با آنها ملاقات کردم.

25. i asked iraj to go and he agreed
از ایرج خواستم که برود و او موافقت کرد.

26. ahmad approached five people but none of them agreed to help
احمد به پنج نفر مراجعه کرد ولی هیچکدام حاضر به کمک نشدند.

27. if a consignment does not satisfy all the conditions agreed upon, it will be sent back
اگر محموله طبق همه ی شرایط مورد توافق نباشد پس فرستاده خواهد شد.

28. The commissioners agreed to restart talks as soon as possible.
[ترجمه گوگل]کمیسیونرها موافقت کردند که مذاکرات را در اسرع وقت از سر بگیرند
[ترجمه ترگمان]اعضای کمیسیون توافق کردند که مذاکرات را هر چه زودتر ازسر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. To my utter amazement she agreed.
[ترجمه گوگل]در کمال تعجب من او موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]با کمال تعجب قبول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The two countries agreed to establish full diplomatic relations.
[ترجمه گوگل]دو کشور توافق کردند که روابط دیپلماتیک کامل برقرار کنند
[ترجمه ترگمان]دو کشور توافق کردند تا روابط دیپلماتیک کامل برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معهود (صفت)
agreed

انگلیسی به انگلیسی

• accepted, consented upon
if people are agreed about something, they have reached a decision about it.

پیشنهاد کاربران

پذیرفته شده
توافقی
توافق شده
توافق کردن
قبوله
قانع
مقبول
accept

بپرس