affiliation

/əˌfɪliˈeɪʃən//əˌfɪliˈeɪʃən/

معنی: پیوستگی، وابستگی
معانی دیگر: نسبت، رابطه، خویشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or fact of being affiliated, esp. with an organization.
مترادف: association, connection
مشابه: alliance, bond, coalition, link, relationship, tie, union

- He was suspected of having an affiliation with a terrorist group.
[ترجمه گوگل] او مظنون به وابستگی به یک گروه تروریستی بود
[ترجمه ترگمان] او مظنون به داشتن ارتباط با یک گروه تروریستی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The affiliation between the college and the church has existed since its founding.
[ترجمه گوگل] وابستگی بین کالج و کلیسا از زمان تأسیس آن وجود داشته است
[ترجمه ترگمان] وابستگی بین کالج و کلیسا از زمان تاسیس آن وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he had no political affiliation
او وابستگی سیاسی نداشت.

2. The group has no affiliation to any political party.
[ترجمه گوگل]این گروه هیچ وابستگی به هیچ حزب سیاسی ندارد
[ترجمه ترگمان]این گروه هیچ وابستگی به هیچ حزب سیاسی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their lack of affiliation to any particular bank allows them to give objective financial advice.
[ترجمه گوگل]عدم وابستگی آنها به بانک خاصی به آنها اجازه می دهد تا مشاوره مالی عینی ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]عدم وابستگی آن ها به هیچ بانک خاصی به آن ها این امکان را می دهد که به آن ها مشاوره مالی بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is no affiliation between our organization and theirs, even though our names are similar.
[ترجمه گوگل]هیچ وابستگی بین سازمان ما و سازمان آنها وجود ندارد، حتی اگر نام ما شبیه به هم باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ وابستگی بین سازمان ما و آن ها وجود ندارد، حتی اگر نام ما مشابه هم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Trade unions have a long history of affiliation to the Labour Party.
[ترجمه گوگل]اتحادیه های کارگری سابقه طولانی در وابستگی به حزب کارگر دارند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه های کارگری سابقه طولانی وابستگی به حزب کارگر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The suggestion of Communist affiliation to the Labour Party was regarded as an unwarrantable departure from principle.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد وابستگی کمونیست به حزب کارگر به عنوان یک انحراف غیرقابل توجیه از اصل تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد وابستگی حزب کمونیست به حزب کارگر به عنوان انحراف از اصل در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Affiliation may not imply successful recovery. Individual characteristics that have been investigated are as varied as the researchers performing the studies.
[ترجمه گوگل]وابستگی ممکن است به معنای بهبود موفقیت آمیز نباشد ویژگی های فردی که مورد بررسی قرار گرفته اند به اندازه محققانی که مطالعات را انجام می دهند متفاوت است
[ترجمه ترگمان]وابستگی ممکن است حاکی از بهبود موفقیت آمیز نباشد ویژگی های فردی که مورد بررسی قرار گرفته اند، به همان اندازه که محققان مطالعات را انجام می دهند، متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The departmental affiliation of such a course doesn't much matter provided that it is taught by people with relevant research experience.
[ترجمه گوگل]وابستگی دپارتمان چنین دوره ای چندان اهمیتی ندارد، مشروط بر اینکه توسط افرادی با تجربه پژوهشی مرتبط تدریس شود
[ترجمه ترگمان]وابستگی دپارتمانی این دوره اهمیتی ندارد که توسط افراد با تجربه تحقیقاتی مربوطه آموزش داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Does he have religious affiliation and whatnot?
[ترجمه گوگل]آیا او وابستگی مذهبی دارد و چه چیزی؟
[ترجمه ترگمان]آیا او وابستگی مذهبی دارد و غیره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But hypersensitivity about colour or religious affiliation can be counterproductive.
[ترجمه گوگل]اما حساسیت بیش از حد در مورد رنگ یا وابستگی مذهبی می تواند نتیجه معکوس داشته باشد
[ترجمه ترگمان]اما وابستگی به وابستگی به رنگ و یا وابستگی مذهبی می تواند سازنده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Affiliation to the National Confederation will provide your group with access to a network of services and expertise.
[ترجمه گوگل]وابستگی به کنفدراسیون ملی به گروه شما امکان دسترسی به شبکه ای از خدمات و تخصص را می دهد
[ترجمه ترگمان]وابستگی به کنفدراسیون ملی به گروه شما امکان دسترسی به شبکه ای از خدمات و تخصص را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The council race is non-partisan but party affiliation often helps in recruiting volunteers and raising money.
[ترجمه گوگل]رقابت شوراها غیرحزبی است، اما وابستگی حزبی اغلب به جذب داوطلبان و جمع آوری پول کمک می کند
[ترجمه ترگمان]رقابت شورا غیر حزبی است اما وابستگی حزبی اغلب به استخدام داوطلبان و جمع آوری پول کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Slowly the network fanned out, a loose, far-flung affiliation of daredevils and mavericks.
[ترجمه گوگل]به آرامی شبکه گسترش یافت، یک وابستگی گسترده و دور از جسارت ها و بدجنس ها
[ترجمه ترگمان]شبکه به آرامی آن را باز کرد، وابستگی به daredevils و ماوریک را به پرواز در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Throughout his long life, he retained his affiliation to the Labour Party.
[ترجمه گوگل]او در طول عمر طولانی خود، وابستگی خود را به حزب کارگر حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]او در طول زندگی طولانیش، وابستگی خود را به حزب کارگر حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A slightly different format for group affiliation exists in single industry organizations that dominate many of the sectors producing consumer goods.
[ترجمه گوگل]قالب کمی متفاوت برای وابستگی گروهی در سازمان‌های صنعتی واحدی وجود دارد که بر بسیاری از بخش‌های تولید کالاهای مصرفی تسلط دارند
[ترجمه ترگمان]فرمت کمی متفاوت برای وابستگی گروه در سازمان های صنعتی وجود دارد که بسیاری از بخش های تولید کننده کالاهای مصرفی را تحت سلطه خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

تخصصی

[حقوق] وابستگی، پیوستگی

انگلیسی به انگلیسی

• connection, attachment
if one group has affiliation with another group, it has a close official link with it.
your religious or political affiliation is your support for a particular set of beliefs.

پیشنهاد کاربران

۱. وابستگی. ۲. عضویت ۳. رابطه. ارتباط
مثال:
He was suspected of having an affiliation with a terrorist group.
او مضنون به داشتن وابستگی {و عضویت} در یک گروه تروریستی بود.
دلبستگی: ارتباط احساسی ، عاطفی، قلبی، وامنیت خاطر و علاقه و تعلق خاطر دو طرفه
وابستگی، ارتباط، رابطه
در فنون نگارش مقاله به معنای :
مشخصات نویسنده یا نویسندگان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affiliate
✅️ اسم ( noun ) : affiliation / affiliate
✅️ صفت ( adjective ) : affiliated
✅️ قید ( adverb ) : _
معنی گرایش هم میتونه داشته باشه.
the newspaper's political affiliation
گرایش سیاسی روزنامه
تعلق
وابستگی
Religious affiliation : تعلق یا وابستگی مذهبی
وابستگی
پیوند جویی
پیوند جویی ( روانشناسی )
وابستگی سازمانی/ پیوند سازمانی / عضویت
در سازمانی پذیرفته شده
author affiliation
نام سازمانی که پدیدآور، رسماً به آن وابسته است
پیوند جویی ( در روانشناسی )
افیلیشن به زبان ساده یعنی وابستگی سازمانی؛یعنی شما از سمت کدام مرکز علمی و دانشگاهی مقاله می فرستید.
آدرس دانشگاه محل تحصیل یا تدریس و یا مرکز تحقیقات نویسندگان مقاله می باشد که به مقاله هویت و اعتبار می بخشد و هیچ مجله ای بدون آن، مقاله شما را پذیرش نخواهد شد.
در علم به معنای وابستگی نویسنده به دانشگاه یا سازمان خاص است که نوشتن درست آن در تمامی مقالات علمی لازم و ضروری می باشد.
محل خدمت / دانشگاه
تعلق
ارتباط
ارتباط غیرنسبی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس