affection

/əˈfekʃn̩//əˈfekʃn̩/

معنی: تاثیر، خوی، مهربانی، عاطفه، محبت، ابتلاء، مهر، برخورد، عدم تنافر، عطف، علاقه
معانی دیگر: خو، خصلت، حالت فکری یا روحی، خصیصه، تمایل، گرایش، بیماری، کسالت، صفت مشخصه (اشیا)، خاصیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a feeling of warmth and fondness for someone or something.
مترادف: fondness
متضاد: antipathy, coldness
مشابه: attachment, caring, devotion, friendliness, good will, liking, love, partiality, tenderness, warmth

- As a kindergarten teacher, I develop affection for the children in my class each year.
[ترجمه احمد قربانی] من به عنوان یک معلم مهدکودک، هر سال نسبت به بچه های کلاسم محبت می کنم.
|
[ترجمه گوگل] من به عنوان مربی مهدکودک، هر سال نسبت به بچه های کلاسم محبت می کنم
[ترجمه ترگمان] من به عنوان یک معلم مهد کودک، هر سال نسبت به کودکان کلاس خود محبت ایجاد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He loves his children, but sometimes it's difficult for him to show his affection to them.
[ترجمه Meghdad Gh] او عاشق بچه هایش است اما بعضی وقت ها برایش دشوار است که محبتش را به آنها نشان بدهد
|
[ترجمه احمد قربانی] او فرزندانش را دوست دارد، اما گاهی اوقات نشان دادن محبت خود به آنها برایش سخت است.
|
[ترجمه شان] او فرزندانش را دوست دارد، اما گاهی برایش دشوار است که مهر و محبت خودرا نسبت به آنان نشان دهد.
|
[ترجمه گوگل] او فرزندانش را دوست دارد، اما گاهی اوقات نشان دادن محبت خود به آنها برایش سخت است
[ترجمه ترگمان] او بچه هایش را دوست دارد، اما بعضی وقت ها برایش دشوار است که احساساتش را به آن ها نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (often pl.) emotion, esp. love.
مترادف: emotion, feelings, sentiment
مشابه: love

- I can see why she is the object of his affections.
[ترجمه MMT] می فهمم چرا او ( آن زن ) مورد توجه اش ( این مرد ) قرازرگرفته است
|
[ترجمه احمد قربانی] می توانم ببینم که چرا او هدف محبت های اوست
|
[ترجمه شان] من می توانم متوجه شوم که چرا این زن مورد علاقه آن مرد است.
|
[ترجمه گوگل] من می توانم بفهمم که چرا او هدف محبت های او است
[ترجمه ترگمان] من می فهمم که چرا این زن به او علاقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. center of affection
کانون محبت

2. the reciprocal affection of moving bodies
گرایش متقابل اجسام در حال حرکت

3. he longs for affection
او تشنه ی محبت است.

4. homa was shedding affection on every guest equally
هما به همه ی مهمانان به طور مساوی اظهار محبت می کرد.

5. she lavishes her affection on her youngest son and the others get jealous
او به پسر کوچکش بیش از حد محبت می ورزد و دیگران حسودی شان می شود.

6. the cords of affection that tied her to her husband
رشته های محبت که او را به شوهرش وابسته کرده بود

7. a spontaneous expression of affection
اظهار محبت بی شایبه

8. he is hungry for affection
او تشنه ی محبت است.

9. her hatred changed to affection
تنفر او تبدیل به محبت شد.

10. she gazed with deep affection at her baby
با محبتی عمیق به طفل خود خیره شد.

11. the orphan's craving for affection
نیاز شدید (طفل) یتیم به محبت

12. to be desperate for affection
تشنه ی محبت بودن

13. his heart was bursting with affection
قلبش سرشار از محبت بود.

14. the orphan girl starved for affection
دختر یتیم تشنه ی محبت بود.

15. the students were brimming with affection
شاگردان سرشار از محبت بودند.

16. he missed his mother's companionship and affection
او دلش هوای مصاحبت و محبت مادرش را کرده بود.

17. we must show our love and affection but kennel our anger and hatred
ما باید عشق و محبت خود را نشان بدهیم ولی خشم و تنفر خود را مهار کنیم.

18. she looked at her students with maternal affection
با محبت مادرانه ای به شاگردان خود نگاه می کرد.

19. she was bathed in the love and affection of the family
عشق و محبت فامیل وجودش را فرا گرفته بود.

20. if a teacher's instruction is a whisper of affection . . .
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی . . .

21. they welcomed him to their house with open arms and affection
با آغوش باز و مهربانی او را به خانه ی خود خوشامد گفتند (پذیرفتند).

22. She was held in deep affection by all her students.
[ترجمه گوگل]او در محبت عمیق همه شاگردانش بود
[ترجمه ترگمان]همه دانش آموزان او را در آغوش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The motherless children were starving for affection.
[ترجمه گوگل]بچه های بی مادر گرسنه محبت بودند
[ترجمه ترگمان]بچه های یتیم به خاطر محبت از گرسنگی می مردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. if equal affection cannot be, let the more loving be me.
[ترجمه گوگل]اگر محبت مساوی نمی تواند باشد، بگذار من عاشق تر باشم
[ترجمه ترگمان]اگر محبت و عاطفه وجود نداشته باشد، بگذار بیش از این دوستم داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. sometime affection is a shy flower that takes time to blossom.
[ترجمه گوگل]گاهی عشق یک گل خجالتی است که شکوفه دادن آن زمان می برد
[ترجمه ترگمان]محبت زمانی یک گل خجالتی است که زمان شکوفه دادن را می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He had a deep affection for his aunt.
[ترجمه گوگل]او به عمه اش علاقه عمیقی داشت
[ترجمه ترگمان]محبت عمیقی نسبت به عمه اش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I have a great affection for New York.
[ترجمه گوگل]من علاقه زیادی به نیویورک دارم
[ترجمه ترگمان]من یه عشق بزرگ برای نیویورک دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He inspires affection and respect as a man of unquestionable integrity.
[ترجمه گوگل]او به عنوان مردی با صداقت بی چون و چرا محبت و احترام را القا می کند
[ترجمه ترگمان]او محبت و احترام را به عنوان مردی با صداقت بی چون و چرا تلقی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. If equal affection cannot be, let the more loving be me.
[ترجمه گوگل]اگر محبت مساوی نمی تواند باشد، بگذار من عاشق تر باشم
[ترجمه ترگمان]اگر عشق و عاطفه وجود داشته باشد، بگذار بیشتر دوست داشتن من باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاثیر (اسم)
influx, action, influence, impression, efficacy, affection, sensation

خوی (اسم)
addiction, nature, character, habit, custom, affection, temper, temperament, propensity, bent, sweat, perspiration, strain, squint, slobber, slabber, proclivity, saliva

مهربانی (اسم)
affection, affability, amiability, cordiality, kindness, tenderness, love, kindliness, benignity, loving kindness, tender-heartedness, warm-heartedness

عاطفه (اسم)
affection, sentiment, sympathy

محبت (اسم)
friendship, affection, kindness, tenderness, love, kindliness

ابتلاء (اسم)
affection

مهر (اسم)
affection, liking, love, seal, stamp, signet, cachet, impress, punch, sigil

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

عدم تنافر (اسم)
affection

عطف (اسم)
inclination, affection, conjunction, sympathy, turning, reference, turning point, bending

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

انگلیسی به انگلیسی

• fondness; infirmity, malady
affection is a feeling of fondness and caring that you have for another person.

پیشنهاد کاربران

Noun - singular - uncountable :
علاقه
محبت
به عنوان نمونه :
1 - Bart had a deep affection for the old man
2 - She looked back on those days with affection
3 - Their father never showed them much affection
...
[مشاهده متن کامل]

4 - Sarah has a lot of affection for her little sister Amanda

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/affection
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affect
✅️ اسم ( noun ) : affection / affectation
✅️ صفت ( adjective ) : affectionate / affected / affecting / affective
✅️ قید ( adverb ) : affectionately / affectedly / affectingly / affectively
i see . it s ok . معنیش اون احساس میشه
affection and kindness به معنی مهر ومحبت هستند تو خیلی زبان ها هم اسم داره. مثلا اینجا اسم محبت در اصل برا پسره و محبته برا دختر. the name of mohabbat is for boys and the name of mohabbate is for girls.
...
[مشاهده متن کامل]
چون یک اسم نمیتونه دو جنس بگیره اما به اشتباه برا دو جنس ثبت شده و جنسیت جدا نشده که لازمه مشخص بشه جنسیت هر اسم. لازمه ادبیات درست نوشته بشه تا مشکلی پیش نیاد. خود افکشن هم همین مهر ومحبت معنی میده. کایندنس هم همینه به نحوی. اما اسامی رو لازمه خوب و جدا ثبت بشه تا اسم های ما هم تو خارج رو بچه هاشون بزارن. وقتی تو اینجا اسمی جنسیتش بی جنسه و یا برا هر دو جنس هست یعنی خوب اون تعیین جنسیت توسط کلمات آخر مثل ه ویه و الف واینا جاگذاری نشده وطرف سردرگم میشه با همه جذاب بودن این اسم وبقیه اسامی که لازمه این اشتباه رفع بشه

In correct
محبوبیت
محبت , عاطفه
– He finds it difficult to show affection
– Children need lots of love and affection
– She gazed with deep affection at her baby
– There's never much display of affection between them
Love and affection
دوست داشتن و عشق
عشق و محبت
ابراز علاقه, روابط عاطفی
خوی مهربانی
دلسوزی
خون گرمی
شفقت، رأفت
عطوفت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس