adopted

/əˈdɑːpt//əˈdɒpt/

پذیرفته، گرفته، اختیارشده

جمله های نمونه

1. japan has adopted many western customs
ژاپن بسیاری از رسوم غرب را اقتباس کرده است.

2. the policy adopted by the government
سیاستی که دولت اتخاذ کرده است

3. his recommendation was adopted by the committee
پیشنهاد او مورد تصویب شورا قرار گرفت.

4. after the revolution, they adopted a harsher policy
پس از انقلاب سیاست خشن تری را اتخاذ کردند.

5. they tried to serve their adopted land and to forget about their mother country
آنان کوشیدند به کشور گزیده ی خودشان خدمت کرده و کشور مادری خود را فراموش کنند.

6. since they couldn't have children of their own, they adopted a homeless child
چون بچه دار نمی شدند یک بچه بی خانمان را به فرزندی خود پذیرفتند.

7. The committee ultimately adopted his suggestions.
[ترجمه گوگل]کمیته در نهایت پیشنهادات وی را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]این کمیته در نهایت پیشنهادهای خود را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He took an oath of allegiance to his adopted country.
[ترجمه گوگل]او سوگند وفاداری به کشور مورد قبول خود گرفت
[ترجمه ترگمان]او سوگند وفاداری به کشور خود را بر زبان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The motion was adopted/carried by a majority of six votes.
[ترجمه گوگل]این طرح با اکثریت شش رای به تصویب رسید/تصویب شد
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد توسط اکثریت شش رای به تصویب رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She adopted an elaborate disguise to help her pass through the town unrecognized.
[ترجمه گوگل]او یک لباس مبدل استادانه برای کمک به او برای عبور از شهر ناشناس انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او تغییر قیافه داده بود تا به او کمک کند که از شهر خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was forced to have her baby adopted.
[ترجمه Mobina] او مجبور شد سرپرستی فرزندش را قبول کند
|
[ترجمه raha] او مجبور شد تا فرزندش را برای پذیرش سرپرستی توسط فرد دیگری بگذارد
|
[ترجمه گوگل]او مجبور شد فرزندش را به فرزندی قبول کند
[ترجمه ترگمان]اون مجبور شد بچه ش رو به فرزندی قبول کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They adopted western culture, institutions, and even clothing.
[ترجمه گوگل]آنها فرهنگ، نهادها و حتی لباس غربی را پذیرفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها فرهنگ، موسسات و حتی لباس غربی را به تصویب رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The family have adopted three children as their own.
[ترجمه گوگل]این خانواده سه فرزند را به عنوان فرزند خود پذیرفته اند
[ترجمه ترگمان]این خانواده سه کودک را به عنوان خود انتخاب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company has adopted a firm policy on shoplifting.
[ترجمه گوگل]این شرکت سیاست قاطعانه ای در مورد دزدی از فروشگاه اتخاذ کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت یک سیاست محکم برای بلندکردن اجناس از مغازه ها به تصویب رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At the recent convention a declaration was adopted.
[ترجمه گوگل]در کنوانسیون اخیر اعلامیه ای به تصویب رسید
[ترجمه ترگمان]در کنوانسیون اخیر، اعلامیه ای تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The child has now been legally adopted.
[ترجمه گوگل]این کودک اکنون به طور قانونی به فرزندی پذیرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این کودک اکنون به طور قانونی پذیرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Parliament adopted a resolution calling for the complete withdrawal of troops.
[ترجمه گوگل]پارلمان با تصویب قطعنامه ای خواستار خروج کامل نیروها شد
[ترجمه ترگمان]پارلمان قطعنامه ای را تصویب کرد که خواستار عقب نشینی کامل نیروها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• taken as one's own; taken and raised as part of a family (of a child)

پیشنهاد کاربران

با adapt به معنی انطباق دادن اشتباه گرفته نشود.
adopted kid: بچه ای که کسی سرپرستی اش را به عهده گرفته ( مثل بچه ای که یک خانواده از پرورشگاه به فرزندی می پذیرد )
گاهی به این معناست ( استفاده کردن - درپیش گرفتن - بکار گرفتن )
Adopted kid/child
به فرزندخواندگی گرفتن
اقتباس. برگرفته از چیزی
پذیرفته
was not consciously adopted: آگاهانه پذیرفته نشده بود
خو گرفتن، اُنس گرفتن، قبول کردن
به فرزندی گرفته شده
سازگار شدن
پذیرفته شده
اختیار شده
خوانده شده
به کار بردن
مورد قبول واقع شدن
تعمیدی - تعمید داده شده
مصوب، تصویب شده
Adjective :
پذیرفته شده
فرزندخوانده شده
تحت سرپرستی دیگران قرار گرفته شده
حضانت و فرزندخواندگی
برگرفته شده
انتخاب شده
a family take care or raised one person
اتخاذ شده
اقتباسی
به فرزندی قبول کردن
وقف داده

فرزندخوانده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس