admissible

/ədˈmɪsəbl̩//ədˈmɪsəbl̩/

معنی: قابل قبول، پذیرفتنی، مجاز، روا، قابل تصدیق
معانی دیگر: قابل پذیرش، موجه، محکمه پسند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: admissibly (adv.), admissibility (n.), admissibleness (n.)
• : تعریف: capable or deserving of being admitted or conceded; allowable, esp. in a legal sense.
مترادف: allowable, permissible
متضاد: inadmissible
مشابه: acceptable, approved, authorized, competent, legal, legitimate, licit, plausible

- A lie-detector test is not admissible evidence.
[ترجمه گوگل] تست دروغ یاب مدرک قابل قبولی نیست
[ترجمه ترگمان] تست تشخیص دروغ شواهد قابل قبولی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Weapons of any kind are not admissible in school.
[ترجمه گوگل] هر نوع سلاح در مدرسه مجاز نیست
[ترجمه ترگمان] سلاح های هر نوعی در مدرسه قابل پذیرش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. admissible evidence
شواهد قابل قبول

2. The court ruled that the evidence was admissible.
[ترجمه گوگل]دادگاه حکم داد که شواهد قابل قبول است
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم داد که این مدرک قابل قبول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Convictions will rise steeply now photographic evidence is admissible.
[ترجمه گوگل]اکنون که مدارک عکاسی قابل قبول است، محکومیت ها به شدت افزایش خواهند یافت
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر Convictions به شدت افزایش پیدا خواهد کرد و شواهد تصویری قابل پذیرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The claim was not admissible under the current policy.
[ترجمه گوگل]این ادعا تحت سیاست فعلی قابل قبول نبود
[ترجمه ترگمان]این ادعا تحت سیاست فعلی مجاز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Photographs are usually admissible evidence provided it can be proved that they are authentic.
[ترجمه گوگل]عکس ها معمولاً مدرک قابل قبولی هستند به شرطی که بتوان صحت آنها را ثابت کرد
[ترجمه ترگمان]عکس ها معمولا مدارک قابل قبولی هستند که می توان ثابت کرد که آن ها معتبر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The judge ruled that new evidence was admissible.
[ترجمه گوگل]قاضی حکم داد که شواهد جدید قابل قبول است
[ترجمه ترگمان]قاضی حکم داد که شواهد جدید قابل پذیرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Breadth-first search is admissible, i. e. guaranteed to find the highest scoring path through the graph.
[ترجمه گوگل]جستجوی عرض اول قابل قبول است، i ه تضمین شده است که بالاترین مسیر امتیاز را از طریق نمودار پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]جستجو برای اولین بار قابل قبول نیست، من E که بالاترین مسیر رو توی نمودار پیدا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The judge ruled that the documents were admissible, and this appeal is basically against that ruling.
[ترجمه گوگل]قاضی حکم به قابل قبول بودن اسناد داد و این تجدیدنظر اساساً بر خلاف آن حکم است
[ترجمه ترگمان]قاضی حکم داد که مدارک قابل قبول است و این درخواست اساسا بر علیه آن حکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Again, is parliamentary material admissible in support of an argument for an alternative construction?
[ترجمه گوگل]باز هم، آیا مواد پارلمانی در حمایت از استدلال برای ساخت جایگزین قابل قبول است؟
[ترجمه ترگمان]بار دیگر، آیا یک ماده پارلمانی مجاز در حمایت از یک استدلال برای ساخت جایگزین وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With admissible or near-admissible algorithms the search can end as soon as a spanning hypothesis has been found.
[ترجمه گوگل]با الگوریتم‌های قابل قبول یا تقریباً قابل قبول، جستجو می‌تواند به محض یافتن یک فرضیه فراگیر پایان یابد
[ترجمه ترگمان]با وجود الگوریتم قابل قبولی یا نزدیک - قابل پذیرش، جستجو می تواند به محض پیدا شدن یک فرضیه پوشا به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If the Commission thinks the case admissible and worth proceeding with, it sees if it can achieve a friendly settlement.
[ترجمه گوگل]اگر کمیسیون این پرونده را قابل قبول و ارزش ادامه دادن بداند، بررسی می کند که آیا می تواند به یک توافق دوستانه دست یابد یا خیر
[ترجمه ترگمان]اگر کمیسیون فکر کند که این مورد قابل پذیرش است و ارزش ادامه آن را دارد، به نظر می رسد که می تواند به یک توافق دوستانه دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Parliamentary material is admissible where the legislation is ambiguous, uncertain or leads to an absurdity.
[ترجمه گوگل]مطالب پارلمانی در مواردی قابل پذیرش است که قانون مبهم، نامطمئن یا منجر به پوچ باشد
[ترجمه ترگمان]مطالب پارلمانی قابل پذیرش است که در آن قانون مبهم، نامشخص، نامشخص است و منجر به پوچی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was simply not admissible that something as blatantly solid as a rock could have come from the heavens.
[ترجمه گوگل]این به سادگی قابل قبول نبود که چیزی به شدت محکم مانند سنگ از آسمان آمده باشد
[ترجمه ترگمان]فقط به این دلیل نبود که چیزی به آن اندازه محکم که سنگ می توانست از آسمان بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For hearsay evidence to be admissible in proceedings in the magistrates' court the proceedings have to be family proceedings.
[ترجمه گوگل]برای اینکه شواهد شنیده ها در دادرسی در دادگاه قاضی قابل پذیرش باشد، رسیدگی باید یک دادرسی خانوادگی باشد
[ترجمه ترگمان]از آنجا که شواهد شایعات ممکن است در روند دادرسی در دادگاه قضات قابل پذیرش باشد، دادرسی باید اقامه دعوی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Confessions made during this period are admissible and often devastating.
[ترجمه گوگل]اعترافات انجام شده در این دوره قابل قبول و اغلب ویرانگر است
[ترجمه ترگمان]اعترافات در این دوران قابل پذیرش و اغلب ویرانگر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل قبول (صفت)
acceptable, passable, admissible, tolerable, allowable, believable, receivable, acceptive

پذیرفتنی (صفت)
acceptable, admissible, plausible, receivable

مجاز (صفت)
free, admissible, allowable, allowed, permissible, licensed, permissive, lawful, admittable, tropologic, licit, rated

روا (صفت)
free, admissible, allowable, admitted, allowed, permissible, permissive, lawful, licit

قابل تصدیق (صفت)
admissible, certifiable

تخصصی

[برق و الکترونیک] مجاور، قابل قبول
[ریاضیات] مجاز

انگلیسی به انگلیسی

• acceptable
if evidence is admissible, it can be considered during a trial in a court of law; a legal term.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : admit
✅️ اسم ( noun ) : admittance / admission / admissibility
✅️ صفت ( adjective ) : admissible
✅️ قید ( adverb ) : admittedly
محکمه پسند، قابل قبول
قابل استماع ( در دادگاه، دیوان، . . . )
قابل قبول معتبر
مسموع ( تخصصی حقوق )

بپرس