adjust

/əˈdʒəst//əˈdʒʌst/

معنی: وفق دادن، تعدیل کردن، تنظیم کردن، سازگار کردن، میزان کردن، تسویه نمودن، مطابق کردن
معانی دیگر: (خود را) تطبیق دادن، جور کردن، آشتی دادن، رفع اختلاف کردن (در حساب و غیره)، (بیمه) خسارت بیمه را محاسبه کردن، (ارتش - تیراندازی) میزان کردن، قراول رفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adjusts, adjusting, adjusted
(1) تعریف: to bring to a more fitting or more correct state, relationship, position, or the like.
مترادف: adapt, align, fit, proportion, regulate, right, set, suit
متضاد: derange, disorder
مشابه: accommodate, alter, change, conform, correct, fashion, fine-tune, fix, key, modify, modulate, mold, repair, shape

- You can easily adjust your seat belt if it's uncomfortable.
[ترجمه Avin💋] شما می توانی در صورت ناراحت بودن کمربند ایمنی خود را به راحتی تنظیم کنید.
|
[ترجمه حسام رضازاده] اگر کمربند صندلی برایتان راحت نیست میتوانید به آسانی آن را تنظیم نمایید
|
[ترجمه Fatemeh] تو میتوانی به اسانی تنظیم کنی کمربند ایمنی ات را اگر ناراحت هستی. اگر ناراحت هستی میتوانی کمربند ایمنی خود را تنظیم کنی.
|
[ترجمه 💜Hosna💜] اگر کمربند ایمنی راحت نیست میتوانید به راحتی آن را تنظیم کنید
|
[ترجمه ندا] اگر کمربند شما راحت نیست به آسونی می تونید تنظیمش کنید.
|
[ترجمه Tmt] شما میتوانید به آسانی کمربند ایمنی خود را تنظیم کنید اگه راحت نیست
|
[ترجمه نفس] شما میتوانی به راحتی کمربند خود را تنظیم کنی اگر راحت نیست
|
[ترجمه گوگل] در صورت ناراحتی می توانید به راحتی کمربند ایمنی خود را تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان] اگر ناراحت است می توانید کمربند ایمنی خود را تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to change or adapt.
مترادف: accommodate, adapt, alter, fashion, fit, modify
مشابه: change, coordinate, key, modulate, mold, shape

- They will have to adjust their behavior when they go to that new school.
[ترجمه غزل] آنها باید رفتارشان را زمانی که به مدرسه جدیدی می روند وفق بدهند.
|
[ترجمه علی جادری] آنها مجبورند رفتار خود را وقتی به مدرسه جدید می روند , تغییر دهند .
|
[ترجمه مولایی زری] فعلا که آنها درحال رفتن به مدرسه جدیدهستندباید رفتارشان را عوض کنند
|
[ترجمه گوگل] وقتی به آن مدرسه جدید می روند، باید رفتار خود را تنظیم کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها مجبورند رفتار خود را وقتی به مدرسه جدید می روند تنظیم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in insurance, to settle (a claim).
مترادف: settle
مشابه: arbitrate, finalize, redress, resolve

- The company is still adjusting flood claims.
[ترجمه گوگل] این شرکت هنوز در حال تعدیل ادعاهای سیل است
[ترجمه ترگمان] این شرکت هنوز در حال تنظیم ادعاهای مربوط به سیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: adjustable (adj.), adjustably (adv.), adjuster (n.)
(1) تعریف: to fit into or adapt oneself to conditions.
مترادف: acclimate, accommodate, adapt, conform, fit
مشابه: assimilate, coordinate, naturalize, orient, suit

- I have never really adjusted to this cold climate.
[ترجمه گلوريا] من هرگز به این آب و هوای سرد عادت نمی کنم
|
[ترجمه فاطمه] من هرگز با این آب وهوای سرد وفق پیدا نمیکنم
|
[ترجمه گوگل] من هرگز واقعاً با این آب و هوای سرد سازگار نشده ام
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت به این هوای سرد عادت نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become adapted.
مترادف: acclimate, accommodate, adapt
مشابه: alter, assimilate, conform, modify, suit

جمله های نمونه

1. to adjust the watch
ساعت را تنظیم کردن

2. to examine and adjust accounts
حساب ها را بررسی و تعدیل کردن

3. the mechanic's failure to adjust the brake
کوتاهی مکانیک در میزان کردن ترمز

4. You can adjust the height of the chair.
[ترجمه گوگل]می توانید ارتفاع صندلی را تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید ارتفاع صندلی را تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Turn/Twiddle the little knob to adjust the volume.
[ترجمه گوگل]برای تنظیم صدا، دکمه کوچک را بچرخانید/بچرخانید
[ترجمه ترگمان]دکمه کوچک را بچرخانید تا حجم را تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We have been preparing our fighters to adjust themselves to civil society.
[ترجمه گوگل]ما مبارزان خود را برای تطبیق خود با جامعه مدنی آماده کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما fighters را آماده کرده ایم تا خود را با جامعه مدنی تطبیق دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Adjust your language to the age of your audience.
[ترجمه گوگل]زبان خود را با سن مخاطب خود تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]زبان خود را به سن مخاطبین خود تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is difficult for the old man to adjust to city life.
[ترجمه گوگل]سازگاری پیرمرد با زندگی شهری دشوار است
[ترجمه ترگمان]برای پیرمرد دشوار است که خود را با زندگی شهری تطبیق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has been forced to adjust his schedule.
[ترجمه محمد] او را مجبور کردن که برنامه اش را تنظیم کند. ( اینجا ترکیب مجهول است )
|
[ترجمه گوگل]او مجبور شده است برنامه خود را تنظیم کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور شده است برنامه خود را تنظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Watch out for sharp bends and adjust your speed accordingly.
[ترجمه گوگل]مراقب خم های تند باشید و سرعت خود را بر اساس آن تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]مراقب پیچ های تند و سریع باشید و سرعت خود را براساس آن تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It has been hard to adjust but now I'm getting satisfaction from my work.
[ترجمه گوگل]تنظیم کردن سخت بوده است اما اکنون از کارم رضایت دارم
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت است که با من کنار بیاید، اما حالا از کار خود لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Children are sensitive to disapproval and adjust their behaviour accordingly.
[ترجمه گوگل]کودکان نسبت به عدم تایید حساس هستند و رفتار خود را بر اساس آن تنظیم می کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان نسبت به مخالفت حساس هستند و رفتار خود را بر این اساس تنظیم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Adjust the heat of the barbecue by opening and closing the air vents.
[ترجمه گوگل]حرارت کباب پز را با باز و بسته کردن دریچه های هوا تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]گرما کبابی را با باز کردن و بستن دریچه هوا را مرتب می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Adjust the string tension of your tennis racket to suit your style of playing.
[ترجمه گوگل]کشش رشته راکت تنیس خود را متناسب با سبک بازی خود تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]کشش رشته ای را از راکت تنیس خود تنظیم کنید تا با سبک بازی تان هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You don't need to adjust the setting every time you take a photo.
[ترجمه فاطمه] لازم نیست هربار که عکس می گیری تنظیمات را تغییر دهی.
|
[ترجمه گوگل]لازم نیست هر بار که عکس می گیرید تنظیمات را تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]لازم نیست هر وقت یه عکس بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It took her a while to adjust to living alone after the divorce.
[ترجمه غزل] مدتی طول کشید تا به زندگی تنهایی بعد از طلاق سازگار شود
|
[ترجمه گوگل]مدتی طول کشید تا او پس از طلاق به تنهایی زندگی کند
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا با طلاق به تنهایی زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وفق دادن (فعل)
accord, adapt, reconcile, suit, tune, attune, adjust, conform, square, assimilate, jump

تعدیل کردن (فعل)
modify, adapt, adjust, moderate, dampen, modulate, regulate, collimate, coordinate

تنظیم کردن (فعل)
order, adjust, modulate, regulate, redact, formulate, frame, control, regularize, regiment, make out, edit, line up

سازگار کردن (فعل)
adjust

میزان کردن (فعل)
range, tune, adjust, modulate, temper, regulate, collimate, focus, orient

تسویه نمودن (فعل)
adjust

مطابق کردن (فعل)
adjust

تخصصی

[سینما] تطبیق / تنظیم
[عمران و معماری] تنظیم کردن - مطابق کردن - میزان کردن
[برق و الکترونیک] تنظیم کردن
[مهندسی گاز] میزان بودن
[صنعت] تعدیل کردن، تنظیم کردن
[نساجی] میزان کردن - تنظیم کردن - تسویه کردن - وقف دادن
[ریاضیات] تنظیم، میزان کردن، مطابق کردن، تعدیل کردن، تنظیم کردن
[بهداشت] تطبیق کردن

انگلیسی به انگلیسی

• modify; adapt; tune; fit, install; arrange; settle
when you adjust to a new situation, you get used to it by changing your behaviour or your ideas.
if you adjust something, you change it to make it more effective or appropriate.
if you adjust a machine, you change its setting in order to make it work properly or more efficiently.
if you adjust a piece of clothing, you change its position so that it looks right.

پیشنهاد کاربران

تنظیم کردن
مثال: She adjusted the temperature of the oven.
او دمای فر را تنظیم کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
1. تطبیق دادن، منطبق کردن، انطباق دادن، سازگار کردن، سازش دادن
2. تنظیم کردن، میزان کردن ( فنی ) ؛ تعدیل کردن ( تفاوت ها ) ؛ میزان کردن ( قطب نما، ساعت )
3. مرتب کردن ( لباس )
well - adjusted
سازگار، دمساز، موافق ( روان شناسی )
adjust = adapt = acclimate
سامان دادن
پیشنهادِ واژه : " اَفراستَن، اَفرایه، اَفرایِش، اَفرایی، اَفراینده، اَفراستگی، اَفراسته و. . . "
پیشنهادِ واژه: " اَفراستن" به چمِ " تنظیم کردن، تعدیل کردن، تطبیق دادن، وفق دادن" و برابر با واژه یِ " to adjust " در زبانِ لاتین:
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه یِ " اَفراستَن" با بُنِ کُنونیِ " اَفرای"، از پیشوندِ " اَف" و کارواژه یِ " راستَن" ساخته شده است.
نکته 1: پیشوندِ " اَف" در زبانِ پارسی کارکردِ همسانی با پیشوندِ " ad" در زبانِ لاتین دارد.
( برایِ آگاهیِ بیشتر درباره یِ این پیشوند به ستونِ 87 و 88 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه" یا به پیامِ اینجانب در زیرواژه یِ " اَف" از همین تارنما مراجعه بفرمایید. )
نکته 2:
کارواژه یِ "راستَن" برابر با " just" در کارواژه یِ " adjust" گرفته شده است؛ کارواژه یِ "راستَن" دارایِ بُن کنونیِ "رای" است و ما بیشتر آن را با پیشوند می شناسیم:
برای نمونه :
آراستَن: آ - راستَن . . . . بُن کنونی: آرای: آ - رای. . . . . . . آراستن به چمِ " آماده کردن، منظم کردن، سامان بخشیدن، مرتب کردن" می باشد.
پیراستَن. . . . . بُن کنونی: پیرای
ویراستَن. . . . بُن کنونی: ویرای
از همین رو کارواژه یِ راستَن" به همراهِ پیشوندِ " اَف" چنین خواهد بود:
افراستَن. . . . بُن کنونی: اَفرای
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما از کارواژه یِ " اَفراستَن" به آسانی می توانیم واژگانی همچون " اَفرایه، اَفرایِش، اَفرایی، اَفراستگی، اَفراینده و. . . " را بیرون بکشیم.
برایِ نمونه :
ما می توانیم به جایِ واژگانِ " تنظیم، تنظیمات" از واژگانِ " اَفرایِش، اَفرایی" بهره بجوییم. برایِ مثال اگر ما درباره یِ " تنظیمِ x یا تنظیماتِ x" سخن می گوییم، به آسانی می توانیم واژه یِ " اَفرایِشِ x" را بکار ببریم یا اینکه بگوییم " x - اَفرایی" .
به جایِ واژه یِ " تنظیم کننده" می توانیم واژه یِ " اَفراینده" را بکار ببریم و. . . .

تنظیم کردن
وفق دادن
سازگار کردن
[حقوق کار]
ترمیم مزد، افزایش نرخ حقوق
مثال :periodic adjustment of salaries
افزایش دوره ای حقوق
تعدیل کردن ( از شدت و حدت چیزی کاستن )
The thing that you have done or knowledge or skill you get from seeing or diing sime thing is your adjust
Make a small change to something, to make it better
وفق دادن
میزان کردن تعدیل کردن
Change something so that it will fit or be right for use
For example:You can adjust the color on the TV by pushing these buttons.
این دیکشنری فوق العاده است و همیشه به من کمک می کند.
Change
adjust ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: سرشکن کردن
تعریف: عمل به حداقل رساندن خطاهای دسته‏ای از مشاهدات ازطریق انجام عملیات ریاضی یا فیزیکی یا آماری
بالا نوشتم
ریزدِگَراندن = باعث تغییر ریز و کوچک شدن.
ریزدگریدن = تغییر ریز پیدا کردن.
سازگاریدن = سازگار شدن.
سازکاراندن = سازگار کردن.
تغییر جزئی
تغییر دادن و درست کردن یک چیزی
تنظیم کزدن
سازگاری با شرایط جدید
معنی :تنظیم کردن ( در reach 4 کانون )
change something so that it will fit or be right for use. fix
adjust. . verb. . : to change sth slightly , especially because it is not in the right position.
For example:The brakes on the car need to be adjusted.
تنظیم کردن
هماهنگی
آشتی کردن
( . adjust ( v
معنی فارسی : تنظیم کردن
Meaning : change sth so that it will fit or be write for use
Sentence : you can adjust the color on the TV by pushing these buttons
Sentence 2 : you can easily adjust your seatbelt if it's uncomfortable
...
[مشاهده متن کامل]

پیج اینستا : englishbook99 فالو کنید
معلم کانون زبان ایران هستم پبج قبلیم رو هک کردن مجبور شدم یکی جدیدشو باز کنم حمایت کنید و هر نوع پرسشی داشتید میتونید تو کامنت ها بپرسید یا دایرکت پیام بدید

Adjust to something means get
used to new conditions or new situation
کانون زبان ایران
ترم: reach 4
معنی : تنظیم کردن. وقف دادن . تصویه کردن

تنظیم کردن، اصلاح کردن، تغییر دادن و درست کردن/ عادت و خو کردن یا عادت و خو دادن، وفق دادن و سازگار کردن یا تطبیق پیدا کردن و سازگار شدن.
منطبق کردن، مطابقت دادن
عادت کردن به چیزی
کنترلر یا کنترلگر
مرتب کر دن
📒The sentences📒
you can adjust the height of this chair . e
به معنی وفق دادن تسویه کردن تنظیم کردن هست و جوابشم همونto someting means get used to new conditions or new shtuation
, و من یه سوالی داشتم کسایی که کانون زبان ایران میرن آزمون آنلاین رو چطور دادن؟؟
تسویه نمودن
تطبیق دادن
Tune
Change of some think you can use it
Change a little
تنظیم کردن
change sth so that it will fit or be right for use
تنظیم کردن

درعلوم قضایی معنای پرداخت غرامت وخسارات را دارد
adjust is a set of planned activities in education or training
Change sth so that it will fit or be right for use
Get used to new conditions or new situation
adjust to some thing means get used to new conditions
عادت کردن ( چشم به تاریکی )
He stood there, his eyes adjusting to the semidarknes

تنظیم کردن
در فرهنگ لغت دکتر محمود حسابی چاپ دانشگاه صنعتی تفرش برای أین واژه ، معادل آجستن در فارسی انتخاب شده که بهمین معنی تنظیم کردن است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس