adjudicate

/əˈdʒuːdɪˌket//əˈdʒuːdɪkeɪt/

معنی: داوری کردن، حکم کردن، احقاق کردن
معانی دیگر: (حقوق) دعوی را استماع و قضاوت کردن، فتوی دادن، رای قانونی صادر کردن، داور شدن، مقرر داشتن، فیصل دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adjudicates, adjudicating, adjudicated
• : تعریف: to settle by a judge or judges or in a judicial procedure.
مشابه: judge

- The matter will be adjudicated in court.
[ترجمه گوگل] موضوع در دادگاه رسیدگی خواهد شد
[ترجمه ترگمان] این موضوع در دادگاه مطرح خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The art exhibit was adjudicated by respected local artists.
[ترجمه گوگل] این نمایشگاه هنری توسط هنرمندان محترم داخلی داوری شد
[ترجمه ترگمان] این نمایشگاه هنری با احترام به هنرمندان محلی مورد تحسین قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: adjudicative (adj.), adjudicator (n.)
• : تعریف: to act as a judge; make a decision judicially.
مشابه: judge

جمله های نمونه

1. only the board of trustees can adjudicate in this matter
فقط هیئت امنا حق دارد در این مورد داوری کند.

2. He was asked to adjudicate on the dispute.
[ترجمه بهنام] از او خواسته شد تا در باره مناقشه داوری کند.
|
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد که در مورد این اختلاف قضاوت کند
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد که بر روی این اختلاف پافشاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their purpose is to adjudicate disputes between employers and employees.
[ترجمه گوگل]هدف آنها رسیدگی به اختلافات بین کارفرمایان و کارمندان است
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها حل اختلافات بین کارفرمایان و کارمندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is the chairman's right to adjudicate on question on which the committee members cannot agree.
[ترجمه گوگل]این حق رئیس است که در مورد سؤالاتی که اعضای کمیته نمی توانند درباره آن توافق کنند، قضاوت کند
[ترجمه ترگمان]این حق رئیس است که درباره مسائلی که اعضای کمیته نمی توانند با آن موافقت کنند تمرکز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has been asked to adjudicate in the disagreement between the city council and the citizens.
[ترجمه گوگل]از وی خواسته شده در مورد اختلاف شورای شهر و شهروندان قضاوت کند
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شده است تا در اختلاف بین شورای شهر و شهروندان دخالت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Would you please adjudicate on who should get the prize?
[ترجمه گوگل]لطفاً در مورد اینکه چه کسی باید جایزه بگیرد، قضاوت کنید؟
[ترجمه ترگمان]لطفا داوری کنید که چه کسی جایزه را خواهد گرفت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was called in to adjudicate a local land dispute.
[ترجمه گوگل]او برای قضاوت در مورد اختلاف زمین محلی فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]او را دعوت کردند تا یک مناقشه محلی را حل و فصل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The owner can appeal to the court to adjudicate on the matter.
[ترجمه گوگل]مالک می تواند برای رسیدگی به موضوع به دادگاه شکایت کند
[ترجمه ترگمان]مالک می تواند از دادگاه درخواست استیناف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have been asked to adjudicate the matter.
[ترجمه گوگل]از من خواسته شده که در این مورد قضاوت کنم
[ترجمه ترگمان]من از شما تقاضا کرده ام که بر این موضوع داوری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The research is designed to adjudicate between these conflicting theories.
[ترجمه گوگل]این تحقیق برای قضاوت بین این نظریه های متضاد طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]این تحقیق به گونه ای طراحی شده است که بین این نظریه های متعارض حفظ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An independent expert was called in to adjudicate.
[ترجمه گوگل]یک کارشناس مستقل برای قضاوت دعوت شد
[ترجمه ترگمان]یک متخصص مستقل به adjudicate احضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I can not adjudicate on the dispute between the paper and the perjurer over questions of detail.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم در مورد اختلاف بین روزنامه و سوگند دروغ بر سر سؤالات جزئی قضاوت کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم در مورد اختلاف بین روزنامه و the در مورد جزئیات جزئیات بحث کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If a furnished tenancy exists the tribunal may adjudicate on the rent.
[ترجمه گوگل]اگر اجاره ای مبله وجود داشته باشد، دادگاه می تواند در مورد اجاره تصمیم بگیرد
[ترجمه ترگمان]اگر یک قرارداد اجاره مبله وجود داشته باشد، دادگاه ممکن است به اجاره بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Magistrate may be paid expenses when adjudicate.
[ترجمه گوگل]هنگام قضاوت ممکن است هزینه هایی به قاضی پرداخت شود
[ترجمه ترگمان]ممکن است دادرس در هنگام adjudicate مخارج را پرداخت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داوری کردن (فعل)
adjudge, arbitrage, judge, umpire, adjudicate, referee

حکم کردن (فعل)
adjudicate, rule, command, decree

احقاق کردن (فعل)
adjudicate

تخصصی

[حقوق] فیصله دادن، قضاوت کردن، رسیدگی (قضایی) کردن، حکم قطعی دادن

انگلیسی به انگلیسی

• pronounce by judicial sentence; pass judgment on; determine a matter judicially; sit in judgement
to adjudicate on a dispute or problem means to make an official decision about it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

1. حکم صادر کردن در موردِ، رأی دادن در موردِ
2. اعلام کردن
3. رأی دادن، تصمیم گرفتن
4 داوری کردن ( ورزش )
[حقوق] داوری کردن
به داوری پرداختن
تصمیم گیری، اتخاذ تصمیم
[حقوق] فیصله دادن؛ قضاوت کردن؛ رسیدگی ( قضایی ) کردن؛ حکم قطعی دادن

بپرس