ache

/ˈeɪk//eɪk/

معنی: درد، تیر، تیر کشیدن
معانی دیگر: الم، درد مداوم، درد کردن یا داشتن (به طور مداوم)، احساس ترحم و همدردی کردن، بی تاب بودن، (عامیانه) آرزو کردن، دل کسی برای چیزی پر زدن، از ته دل خواستن، اشتیاق داشتن، دردوجع، دردگرفتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: aches, aching, ached
(1) تعریف: to produce or experience a dull, constant pain.
مترادف: hurt, pain, smart, throb, twinge
مشابه: gnaw, pinch, suffer

- My leg muscles are aching after all that climbing.
[ترجمه mehrdad] بعدازاین همه بالا رفتن ماهیچه های ( عظلات ) پایم درد میکنند
|
[ترجمه گوگل] ماهیچه های پایم بعد از آن همه کوهنوردی درد می کند
[ترجمه ترگمان] بعد از این همه رفتن عضلات پایم درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I've got the flu and I ache all over.
[ترجمه A.A] آنفولانزا گرفته ام و تمام بدنم درد میکنه
|
[ترجمه گوگل] من آنفولانزا گرفته ام و همه جا درد می کنم
[ترجمه ترگمان] من آنفولانزا دارم و تمام بدنم درد می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to feel pity, compassion, or sadness.
مترادف: agonize, feel for, grieve, sorrow
مشابه: lament, mourn, pity, suffer

- Her heart was aching for the injured athlete.
[ترجمه A.A] قلبش تیرکشیده بودبرای قهرمان آسیب دیده
|
[ترجمه ه] دلش برای ورزشکار اسیب دیده میسوخت
|
[ترجمه گوگل] دلش برای ورزشکار مجروح می سوخت
[ترجمه ترگمان] قلب او برای ورزش کار زخمی درد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to yearn.
مترادف: crave, hanker, hunger, long, pine, yearn
مشابه: desire, need, pant, want

- The soldiers were aching to be back home.
[ترجمه قاسم آباده ی] سربازهابرای خانه دلشان پرکشیده بود .
|
[ترجمه گوگل] سربازها برای بازگشت به خانه درد داشتند
[ترجمه ترگمان] سربازها برای برگشتن به خانه درد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: achingly (adv.)
• : تعریف: a dull, constant pain.
مترادف: hurt, pain, soreness, throb, twinge
مشابه: affliction, discomfort, distress, heartache, misery, pang, smart, suffering

- I have an ache in my right shoulder from scrubbing the floor.
[ترجمه شادی ملکی] به خاطر شستن زمین دردی در شانه راستم دارم
|
[ترجمه گوگل] من در شانه راستم از شستشوی زمین درد دارم
[ترجمه ترگمان] دردی در شانه راستم دارم از تمیز کردن زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He has an ache in the back.
[ترجمه محمد ارشاد کوهی] او ( مذکر ) کمرش درد میکند.
|
[ترجمه حسین نیازی] او دردی در کمرش ( پشتش ) دارد .
|
[ترجمه گوگل]او از ناحیه کمر درد دارد
[ترجمه ترگمان]پشتش درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It makes my heart ache to see her suffer.
[ترجمه گوگل]از دیدن رنجش قلبم به درد می آید
[ترجمه ترگمان]قلبم درد می کند که رنج او را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I feel a dull ache in the shoulder.
[ترجمه گوگل]دردی مبهم در شانه احساس می کنم
[ترجمه ترگمان]درد مبهمی در شانه ام احساس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My arms ache from carrying this bag.
[ترجمه گوگل]دستانم از حمل این کیف درد می کند
[ترجمه ترگمان]درد بازوانم از حمل این کیسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She felt an ache in her back.
[ترجمه Bahare] دردی به کمرش افتاد
|
[ترجمه گوگل]دردی در کمرش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]دردی در پشتش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I felt the familiar ache in my lower back.
[ترجمه گوگل]درد آشنا را در کمرم احساس کردم
[ترجمه ترگمان]درد آشنای خود را در پشتم احساس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She felt a dull ache in her right temple, heralding a migraine.
[ترجمه گوگل]او دردی مبهم را در شقیقه سمت راست خود احساس کرد که خبر از میگرن می داد
[ترجمه ترگمان]او دردی گنگ در شقیقه راستش احساس کرد که سرش به لرزه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She felt a dull ache at the back of her head.
[ترجمه گوگل]دردی مبهم در پشت سرش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]درد خفیفی را در پشت سرش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A sharp ache developed in her back muscles.
[ترجمه گوگل]درد شدیدی در عضلات پشت او ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]درد شدیدی در عضلات پشتش ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've had a stomach ache all morning.
[ترجمه گوگل]من تمام صبح معده درد داشتم
[ترجمه ترگمان]تمام صبح دل درد داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had an awful ache in the belly.
[ترجمه گوگل]درد وحشتناکی در شکم داشت
[ترجمه ترگمان]درد وحشتناکی در شکم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ache in my head abated.
[ترجمه گوگل]درد سرم کم شد
[ترجمه ترگمان]درد سر من فروکش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She could hardly speak for the ache in her heart.
[ترجمه گوگل]او به سختی می توانست برای درد قلبش صحبت کند
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانست درد قلب خود را به زبان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I ache/I'm aching all over.
[ترجمه گوگل]من درد می کنم / من همه جا درد می کنم
[ترجمه ترگمان]درد دارم و تمام بدنم درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درد (اسم)
ache, pain, agony, distress, affliction, ailment, dregs, shoot, teen, pang

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

تیر کشیدن (فعل)
ache, pain, hurt, prickle, twinge, smart

انگلیسی به انگلیسی

• suffer from a continuous dull pain, hurt; miss, yearn for
continuous dull pain, hurt
if you ache or if a part of your body aches, you feel a dull steady pain.
if you ache for something or ache to do something, you want it very much.
an ache is a dull steady pain in a part of your body.

پیشنهاد کاربران

درد
مثال: After the long hike, her feet were aching.
بعد از پیاده روی طولانی، پاهایش درد می کرد.
hurt, pain, pound, smart, suffer, throb, twinge
- pain, hurt, pang, pounding, soreness, suffering, throbbing
ache for somebody/something
دل ( کسی ) برای کسی/ چیزی/کاری پَر زدن
ache to do something
برای کسی/چیزی/کاری بی تابی کردن
Toothache دندان درد
Backache کمردرد
Headacheسردرد
Stomachacheدل درد، شکم درد، معده درد
Earache گوش درد
Sore eyes چشم درد
Sore throatگلو درد
Sore legs پا درد
I ache for you
دلم برات پر میکشه، خیلی دلم برات تنگ شده😍
is to hurt or cause pain
درد داشتن
To want to do or have sth very much
درد داشتن
a big head has a big ache
هر که بامش بیش، برفش بیشتر
درد، قولنج، گرفتگی، ناراحتی
ache ( noun ) : is something internal . a persistent physical discomfort , typically dull ( a toothache ) = معنای فارسی : چیزی درونی است . یک ناراحتی جسمانی مداوم ، به طور معمول کسل کننده ( دندان درد ) .
خوب کلمه ache به معنی درد است
اما یک پسوند برای بعضی از اعضای بدن است که به انها اگر بچسبد ( بگم فقط در بعضی کلمات ) یک مریضی را بوجود میاورد.
برای مثال headache=head ache
toothache=tooeh ache
...
[مشاهده متن کامل]

اما برای مثال ابریزش بینی از یک ترکیبی درست شده است که در ان کلمه ache وجود ندارد
runningnose=running nose

درد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس