accumulate

/əˈkjuːmjəˌlet//əˈkjuːmjəleɪt/

معنی: انباشتن، اندوختن، متراکم کردن، روی هم انباشتن
معانی دیگر: انباشته شدن، افزوده شدن، (در یک جا) جمع شدن، توده شدن یا کردن، فراهم آوردن، روی هم رفتن، انبوه شدن یا کردن، ذخیره شدن، گردآوری کردن، جمع کردن، جمع شده، جمع شونده

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accumulates, accumulating, accumulated
• : تعریف: to amass; collect.
مترادف: amass, collect, cumulate, garner, gather, pile up
متضاد: disperse, disseminate, dissipate
مشابه: acquire, agglomerate, aggregate, bank, compile, hoard, pile, reserve, save, stockpile, store, store up

- Now a millionaire, the tycoon began to accumulate many priceless paintings from Europe.
[ترجمه گوگل] این سرمایه دار که اکنون یک میلیونر است، شروع به جمع آوری بسیاری از نقاشی های گرانبها از اروپا کرد
[ترجمه ترگمان] این سرمایه دار بزرگ، که حالا میلیونر شده بود، بسیاری از نقاشی های گران قیمتی را از اروپا جمع آوری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: accumulable (adj.)
• : تعریف: to become greater; increase.
مترادف: accrue, collect
متضاد: decrease, diminish, dissipate
مشابه: agglomerate, augment, deposit, enlarge, expand, gather, grow, heap, heap up, increase, multiply, pile, stock up, stockpile, swell, wax

- Dust accumulated under all the furniture.
[ترجمه محمدعلی] زیر همه ی اسباب و اثاث، گرد و غبار جمع شد.
|
[ترجمه گوگل] گرد و غبار زیر تمام مبلمان جمع شده است
[ترجمه ترگمان] زیر همه اسباب و اثاث، گرد و خاک جمع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Water accumulated in the leaky basement.
[ترجمه مرجان اق اتابای] اب انباشته شده در زیرزمین نشتی
|
[ترجمه راد] آب در زیرزمین نمور جمع شده بود
|
[ترجمه گوگل] آب در زیرزمین نشتی انباشته شده است
[ترجمه ترگمان] آب در زیر زمین چکه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Snow quickly accumulated on the roof.
[ترجمه گوگل] برف به سرعت روی پشت بام جمع شد
[ترجمه ترگمان] برف به سرعت روی سقف جمع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Evidence of the harmful effects of the pesticide accumulated to the point where its used was banned by the government.
[ترجمه گوگل] شواهدی مبنی بر اثرات مضر این آفت کش انباشته شد تا جایی که استفاده از آن توسط دولت ممنوع شد
[ترجمه ترگمان] شواهدی از اثرات مضر آفت کش به نقطه ای رسید که مورد استفاده آن توسط دولت ممنوع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to accumulate wealth
ثروت اندوختن

2. Households accumulate wealth across a broad spectrum of assets.
[ترجمه گوگل]خانوارها ثروت را در طیف گسترده ای از دارایی ها انباشته می کنند
[ترجمه ترگمان]Households ثروت را در طیف وسیعی از دارایی ها ذخیره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As people accumulate more wealth, they tend to spend a greater proportion of their incomes.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که مردم ثروت بیشتری جمع می کنند، تمایل دارند نسبت بیشتری از درآمد خود را خرج کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی مردم ثروت بیشتری جمع می کنند، تمایل به خرج کردن بخش بیشتری از درآمد خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dirt must not be allowed to accumulate.
[ترجمه گوگل]نباید اجازه داد کثیفی جمع شود
[ترجمه ترگمان]خاک را نباید گذاشت تا جمع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fat tends to accumulate around the hips and thighs.
[ترجمه گوگل]چربی تمایل به تجمع در اطراف باسن و ران دارد
[ترجمه ترگمان]چربی معمولا در اطراف باسن و ران جمع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How can I accumulate enough cash to get out of debt?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم پول نقد کافی برای رهایی از بدهی جمع کنم؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانم به اندازه کافی پول جمع کنم تا از بدهی خارج شوم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Toxic chemicals tend to accumulate in the body.
[ترجمه گوگل]مواد شیمیایی سمی تمایل به تجمع در بدن دارند
[ترجمه ترگمان]مواد شیمیایی سمی در بدن جمع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We let the mending accumulate until Wednesday.
[ترجمه گوگل]ما اجازه می دهیم اصلاح تا چهارشنبه جمع شود
[ترجمه ترگمان]ما اجازه دادیم که تعمیر تا چهارشنبه ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dust and dirt soon accumulate if a house is not cleaned regularly.
[ترجمه گوگل]اگر خانه به طور مرتب تمیز نشود، گرد و غبار و خاک به زودی جمع می شوند
[ترجمه ترگمان]گرد و غبار و کثیفی به زودی جمع می شوند اگر یک خانه به طور مرتب تمیز نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Lead can accumulate in the body until toxic levels are reached.
[ترجمه الهام] سرب میتواند در بدن جمع شود تا به درجات سمی برسد.
|
[ترجمه گوگل]سرب می تواند تا رسیدن به سطوح سمی در بدن انباشته شود
[ترجمه ترگمان]سرب می تواند در بدن انباشته شود تا زمانی که سطوح سمی حاصل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But detritus is given no time to accumulate in tropical forests.
[ترجمه گوگل]اما زباله ها در جنگل های استوایی فرصتی برای تجمع ندارند
[ترجمه ترگمان]اما در جنگل های گرمسیری فرصتی برای تجمع وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Debts began to accumulate.
[ترجمه گوگل]بدهی ها شروع به جمع شدن کردند
[ترجمه ترگمان]بدهی ها جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In that situation failure to accumulate in the face of rapidly rising real wage costs spells disaster.
[ترجمه گوگل]در آن شرایط، عدم انباشت در مواجهه با افزایش سریع هزینه‌های دستمزد واقعی، فاجعه‌ای را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]در آن وضعیت، شکست در مواجهه با هزینه های واقعی دست مزد واقعی، فاجعه را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Moreover, with strictly asexual reproduction, mutations will inevitably accumulate.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، با تولید مثل کاملا غیرجنسی، جهش ها به ناچار انباشته می شوند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، با تولید مثل غیر جنسی، جهش های به طور اجتناب ناپذیری انباشته خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Individual petty conflicts therefore easily accumulate to add to the differences already apparent between locals and newcomers in terms of background and life-styles.
[ترجمه گوگل]بنابراین، درگیری‌های کوچک فردی به راحتی جمع می‌شوند تا به تفاوت‌های آشکار بین مردم محلی و تازه‌واردها از نظر پیش‌زمینه و سبک زندگی اضافه کنند
[ترجمه ترگمان]بنابراین تعارضات فردی به راحتی جمع می شوند تا به تفاوت های موجود بین افراد محلی و تازه واردها در زمینه پیشینه و سبک زندگی اضافه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباشتن (فعل)
assemble, accumulate, stack, fill, stuff, cumulate, hoard, bulk, agglomerate, hill, garner, stash, stow

اندوختن (فعل)
lay in, accumulate, acquire, hive, salt away, store, reserve, pile, roll up, save, put by, salt down

متراکم کردن (فعل)
assemble, accumulate, amass, condense, compress, collect, congest, jam

روی هم انباشتن (فعل)
bank, accumulate, huddle, stack up, pyramid

تخصصی

[حسابداری] انباشتن
[برق و الکترونیک] انباشتن
[مهندسی گاز] انبارکردن، جمع آوری کردن
[ریاضیات] جمع کردن، جمع شدن، انباشتن

انگلیسی به انگلیسی

• amass, gather, collect; be gathered, be collected
when you accumulate things or when they accumulate, they collect or gather over a period of time.

پیشنهاد کاربران

انباشتن
انباشتن ( به مرور ) ، روی هم گذاشتن، جمع کردن، اندوختن، رویهم انباشتن، عمران: اندوختن، بازرگانی: متراکم کردن
( بسته به بافت ) : بدتر و بدتر شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : accumulate
اسم ( noun ) : accumulation
صفت ( adjective ) : accumulative
قید ( adverb ) : _
روی هم تلنبار کردن
Scientists have accumulated enough evidence to show a clear link between smoking and cancer.
جمع آوری کردن
افزایش یافتن
to collect
assemble
تجمع یافتن
collate
concentrate
افزودن
انباشتن، اندوختن
انباشته شدن
پشت سرهم پرکردن
روی هم پرکردن
اندوختن
در حالت لازم : افزایش یافتن
جمع شونده، انباشته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس