acculturate


(امریکا) فرهنگی را پذیرفتن، فرهنگ پذیری کردن، فرهنگی را جذب کردن، نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعه ء دیگر، فرهنگ پذیرفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acculturates, acculturating, acculturated
(1) تعریف: to modify (one culture) by contact with another culture.
مشابه: assimilate

(2) تعریف: to instill in (a growing child) the culture and values of a particular society.
مشابه: civilize
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be modified by contact with a culture.

جمله های نمونه

1. Schools help to acculturate the second generation of immigrants.
[ترجمه گوگل]مدارس به فرهنگ‌سازی نسل دوم مهاجران کمک می‌کنند
[ترجمه ترگمان]مدارس به احیای نسل دوم مهاجران کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The children of immigrants have come to acculturate.
[ترجمه گوگل]فرزندان مهاجران آمده اند تا فرهنگ پذیر شوند
[ترجمه ترگمان]فرزندان مهاجران به acculturate رسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The children of immigrants have come acculturate.
[ترجمه گوگل]فرزندان مهاجران با فرهنگ آمده اند
[ترجمه ترگمان]فرزندان مهاجران بازگشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As military officials were to acculturate Confucian principles and practices after 95 the government's orientation shifted from the military to the civilian side.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که مقامات نظامی قرار بود اصول و شیوه های کنفوسیوس را پس از سال 95 فرهنگ سازی کنند، جهت گیری دولت از نظامی به سمت غیرنظامی تغییر یافت
[ترجمه ترگمان]به عنوان مقامات نظامی، پس از ۹۵ جهت گیری دولت از ارتش به سمت غیر نظامی، اصول و شیوه های کنفوسیوسی در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Along with acculturate the development of big production, social management the division of labour is more and more thin to turn, moderating to also change of more and more important.
[ترجمه گوگل]همراه با توسعه فرهنگی تولید بزرگ، مدیریت اجتماعی، تقسیم کار هر چه بیشتر نازک تر می شود، تعدیل می کند تا تغییر بیشتر و مهم تر شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر توسعه تولید انبوه، مدیریت اجتماعی تقسیم کار بیشتر و بیشتر می شود تا به نوبه خود تعدیل شود و نیز تغییر بیشتر و مهم تر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I can acculturate well and working under press.
[ترجمه گوگل]من می توانم به خوبی فرهنگ سازی کنم و زیر نظر مطبوعات کار کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم به خوبی کار کنم و تحت فشار کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The kid's growth is a process for acculturate.
[ترجمه گوگل]رشد کودک فرآیندی برای خردورزی است
[ترجمه ترگمان]رشد کودک فرآیندی برای acculturate است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Because reform and university of higher education system acculturate trend to strengthen obviously, the relation between university and place city is increasingly close.
[ترجمه گوگل]از آنجا که اصلاحات و نظام آموزش عالی دانشگاه روندی دقیق برای تقویت بدیهی دارد، ارتباط بین دانشگاه و شهر محل به طور فزاینده ای نزدیک است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که اصلاحات و دانشگاه سیستم آموزش عالی گرایش به تقویت دارند، رابطه بین دانشگاه و شهر به طور فزاینده ای بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While you don't need an university education to join in the fun and to enjoy, knowing some English will help you to acculturate .
[ترجمه گوگل]در حالی که برای شرکت در سرگرمی و لذت بردن نیازی به تحصیلات دانشگاهی ندارید، دانستن مقداری زبان انگلیسی به شما کمک می کند تا فرهنگ پذیر باشید
[ترجمه ترگمان]در حالی که به آموزش دانشگاهی نیاز ندارید تا در این سرگرمی شرکت کنید و از آن لذت ببرید، بدانید که برخی از انگلیسی ها به شما کمک می کنند که به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• absorb a foreign or different culture; assimilate from a cultural point of view

پیشنهاد کاربران

پذیرش فرهنگ
فرهنگ پذیرفتن
خود را با فرهنگ دیگر وفق دادن

بپرس