accommodate

/əˈkɑːməˌdeɪt//əˈkɒmədeɪt/

معنی: جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن
معانی دیگر: وفق دادن، سازگار کردن، جور کردن، تعدیل و منطبق کردن یا شدن، در اختیار (کسی) قرار دادن، فراهم کردن، آماده کردن، تهیه کردن، پذیرایی کردن، همراهی کردن، مساعدت کردن، جا داشتن برای، (اختلاف و غیره) برطرف کردن، آشتی کردن، تصفیه کردن، پول وام دادن بکسی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accommodates, accommodating, accommodated
(1) تعریف: to have room for.
مترادف: contain, hold
مشابه: carry, house, lodge, seat, sleep

- This apartment accommodates four people comfortably.
[ترجمه سعید] این اپارتمان به راحتی ۴ نفر را جا می دهد.
|
[ترجمه b] در این آپارتمان به راحتی 4 نفر جا می گیرند
|
[ترجمه ترجمه] این آپارتمان براحتی برای 4 نفر مناسب است.
|
[ترجمه گوگل] این آپارتمان چهار نفر را به راحتی در خود جای می دهد
[ترجمه ترگمان] این آپارتمان چهار نفر رو به راحتی کشته می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide food or lodging or both for.
مترادف: billet, house, lodge, quarter
مشابه: board, shelter

- Our friends said they could accommodate us for a few days.
[ترجمه mazaher] دوستانمان به ما گفتند ک می توانند چند روزی را به ما جا بدهند
|
[ترجمه گوگل] دوستان ما گفتند می توانند چند روزی ما را در خود جای دهند
[ترجمه ترگمان] دوستان ما گفتند که آن ها می توانند چند روز ما را جا به جا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make suited; adapt.
مترادف: acclimate, acclimatize, accustom, adapt, adjust, attune, habituate
مشابه: conform, fashion, fit, suit

- She must accommodate herself to new circumstances.
[ترجمه گوگل] او باید خود را با شرایط جدید سازگار کند
[ترجمه ترگمان] او باید خودش را با شرایط جدید وفق بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to fulfill the needs of (others) by adapting oneself.
مترادف: favor, oblige
متضاد: incommode
مشابه: aid, assist, furnish, help, indulge, provide, serve, supply

- She has difficulty understanding, so the teacher tries to accommodate her.
[ترجمه MS. Salimi] او در فهمیدن مشکل دارد، لذا آن معلم سعی می کند تا با او همراهی کند.
|
[ترجمه رقیه] او به سختی متوجه می شود، پس، معلم تلاش میکند تا ( خود را ) با او وفق دهد.
|
[ترجمه گوگل] او در درک مشکل دارد، بنابراین معلم سعی می کند او را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان] او به سختی درک می کند، بنابراین معلم سعی می کند او را جا به جا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to lend money to.
مترادف: lend, loan

- I'm sure the bank will accommodate you.
[ترجمه Niloofar Nozari] مطمئنم که بانک به شما وام خواهدداد
|
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که بانک شما را پذیرا خواهد بود
[ترجمه ترگمان] مطمئنم بانک شما را جا خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: accommodative (adj.)
• : تعریف: to be or become adaptable; conform.
مترادف: acclimate, acclimatize, adapt, adjust, conform
متضاد: resist
مشابه: comply

- We did not easily accommodate to the new rules.
[ترجمه mazaher] ما به راحتی با قوانین جدید منطبق نشدیم
|
[ترجمه گوگل] ما به راحتی با قوانین جدید سازگار نشدیم
[ترجمه ترگمان] ما به راحتی با قوانین جدید تطبیق نکردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this table can accommodate six people
این میز برای شش نفر جا دارد.

2. this hotel did not accommodate the guests well
این هتل از مهمانان به خوبی پذیرایی نکرد.

3. The hotel can accommodate up to 500 guests.
[ترجمه ترجمه] این هتل میتواند پذیرای حداکثر 500 مهمان باشد.
|
[ترجمه گوگل]این هتل می تواند تا 500 مهمان را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان]این هتل گنجایش ۵۰۰ مهمان را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He bought a huge house to accommodate his library.
[ترجمه گوگل]او خانه ای بزرگ خرید تا کتابخانه اش را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان]او برای جا دادن به کتابخانه یک خانه بزرگ خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Are there enough shelves to accommodate all our books?
[ترجمه ترجمه] آیا قفسه های کافی برای گنجایش تمام کتابهای ما وجود دارد؟
|
[ترجمه گوگل]آیا قفسه های کافی برای جای دادن همه کتاب های ما وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی قفسه داریم که همه books جا به جا کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He will accommodate me with the use of his house, while he is abroad.
[ترجمه یحیی] او هنگامی که در خارج است خانه اش را در اختیار من قرار خواهد داد.
|
[ترجمه ترجمه] او منزلش را در مدت زمانی که خارج از کشور است در اختیار من خواهد گذاشت.
|
[ترجمه گوگل]در حالی که در خارج از کشور است با استفاده از خانه اش مرا اسکان می دهد
[ترجمه ترگمان]او مرا با استفاده از خانه اش همراهی خواهد کرد، در حالی که او در خارج از کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This hotel can accommodate up to 500 guests.
[ترجمه گوگل]این هتل ظرفیت پذیرش 500 مهمان را دارد
[ترجمه ترگمان]این هتل گنجایش ۵۰۰ مهمان را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The eye can accommodate itself to seeing objects at different distances.
[ترجمه ترجمه] چشم میتواند خودش را برای دیدن اشیا با فواصل مختلف تطبیق دهد.
|
[ترجمه گوگل]چشم می تواند خود را با دیدن اجسام در فواصل مختلف سازگار کند
[ترجمه ترگمان]چشم می تواند خود را برای دیدن اشیا در فواصل مختلف جا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You should soon accommodate yourself to the new circumstance.
[ترجمه گوگل]به زودی باید خود را با شرایط جدید تطبیق دهید
[ترجمه ترگمان]شما به زودی خودتان را به وضع جدید وفق خواهید داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was very kind of you to accommodate us withthe tickets of our journey.
[ترجمه گوگل]خیلی لطف کردید که ما را با بلیط های سفرمان پذیرفتید
[ترجمه ترگمان]خیلی لطف کردید که بلیط سفر ما را با ما جور کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The new policies fail to accommodate the disabled.
[ترجمه Javad Keyhan] سیاست های جدید نمی توانند معلولان را تحت پوشش قرار دهند ( provide help for )
|
[ترجمه گوگل]سیاست‌های جدید نمی‌تواند معلولان را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان]سیاست های جدید نمی توانند معلولان را جا به جا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some find it hard to accommodate themselves to the new working conditions.
[ترجمه گوگل]برخی برای سازگاری خود با شرایط جدید کاری دشوار است
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها سخت است که خود را با شرایط کاری جدید وفق دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Can you accommodate me with the loan of one hundred US dollars?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید من را با وام صد دلاری اسکان دهید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید با وام صد دلاری به من کمک کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The idea that the United States could harmoniously accommodate all was a fiction.
[ترجمه گوگل]این ایده که ایالات متحده می تواند به طور هماهنگ همه چیز را در خود جای دهد یک داستان تخیلی بود
[ترجمه ترگمان]این ایده که ایالات متحده می تواند به طور هماهنگی همه چیز را تطبیق دهد یک داستان تخیلی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She will accommodate me with the use of her old car.
[ترجمه گوگل]او با استفاده از ماشین قدیمی خود مرا در خود جای می دهد
[ترجمه ترگمان]او با استفاده از اتومبیل قدیمی خودش مرا جا به جا خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

همساز کردن (فعل)
accommodate

وفق دادن با (فعل)
accommodate

منزل دادن (فعل)
house, accommodate, home, lodge, roof, shelter

تطبیق نمودن (فعل)
accommodate

اصلاح کردن (فعل)
right, accord, accommodate, improve, reclaim, modify, correct, rectify, meliorate, alter, remedy, ameliorate, amend, dulcify, emend, revise

اماده کردن برای (فعل)
accommodate

پول وام دادن (فعل)
accommodate

تخصصی

[برق و الکترونیک] سازگار ساختن
[صنعت] وفق دادن، اصلاح کردن، تطبیق نمودن
[ریاضیات] وفق دادن، جا دادن، تطبیق کردن، اصلاح کردن

انگلیسی به انگلیسی

• host guests; provide lodging; adapt oneself; give, bestow
if you accommodate someone, you provide them with a place where they can stay, live, or work.
if a building can accommodate a number of people or things, it has enough room for them.
if you accommodate someone's opinion or demands when planning or deciding something, you take their opinion or demands into account so that the plan or decision is acceptable to them.
to accommodate someone in your dealings with them means to be helpful to them.

پیشنهاد کاربران

1. در خود جا دادن، جای . . . را داشتن، ظرفیتِ . . . را داشتن؛ منزل دادن
This hotel can accommodate 600 guests
2. کمک کردن به، یاری کردن
3. وفق دادن، تطبیق دادن، همساز کردن
4. به حساب آوردن، در نظر گرفتن، ملحوظ داشتن
...
[مشاهده متن کامل]

5. سازگار شدن، تطبیق یافتن
accommodate somebody with something
چیزی را برای کسی فراهم کردن؛ چیزی را به کسی دادن، چیزی را در اختیارِ کسی گذاشتن

۱. جا دادن. گنجاندن
۲. تحمل نظرات و عقاید دیگران و کنار آمدن با آنها
جا داشتن، جا دادن، ظرفیت داشتن، گنجاندن
accommodate ( to )
مساعده دادن
وام موقت دادن
جا دادن، سازگار ساختن/شدن، برآورده کردن، لطف کردن، پول قرض دادن
اقامت کردن در جایی
جادادن
سازگار کردن
موافقت کردن و پذیرفتن
دراختیار کسی قرار دادن
گاهی به معنای کنار آمدن هم میشه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : accommodate
✅️ اسم ( noun ) : accommodation
✅️ صفت ( adjective ) : accommodating
✅️ قید ( adverb ) : accommodatingly
got used
عادت کردند
ظرفیت
قرار دادن، جای دادن
توی خودمان حل کردن ، در درون خود حل کردن/پذیرفتن ، خود را توجیه کردن
( موضوع، مساله را ) در درون خودمان کاملا جای دادن/نهادینه کردن
accommodateخود را توجیه کردن
Justifyدیگری را توجه منطقی کردن
Excuseدیگری را توجیه غیر منتطقی کردن ( بهانه تراشیدن )
to accommodate the mistake
برطرف کردن اشتباه، مرتفع ساختن، جبران کردن
اسکان دادن در مکانی
رعایت تأمین براورد
● جای دادن، اقامت دادن
● عادت کردن
● قبول کردن با وجود اختلاف نظر، زیربار رفتن
جا دادن ؛ وفق دادن ؛ پذیرا بودن
# refugees were accommodated in army camps
# She must accommodate herself to new circumstances
# This hotel did not accommodate the guests well
برطرف کردن ( نیاز، اختلاف و . . . . )
برآورده کردن ( نیاز، احتیاج و . . . . )
برون سازی
Adapt
To help
To assist
To aid
To serve
To meet the needs/wants of
To do someone a good turn
To do someone a favour

برطرف کردن نیاز ها مثلا
accommodate needs

خوراندن ( چیزی در چیز دیگر )
به عنوان مثال:
to accommodate modifications in the environment of the software system
جا دادن - ظرفیت داشتن
پذیرفتن
در خود جای دادن
گنجاندن، در برداشتن، اشتمال
[روانشناسی]
برون سازگاری
در بر گرفتن
شامل شدن
تامین
جایگزین کردن، جا دادن
انطباق
همساز کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس