acceptable

/ækˈseptəbl̩//əkˈseptəbl̩/

معنی: قابل قبول، قابل پذیرش، پذیرفتنی، مقبول، مناسب، پسندیده، پذیرا، خوشایند، خوب
معانی دیگر: پسندیدنی، مورد قبول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: acceptably (adv.), acceptability (n.)
(1) تعریف: worthy of approval; satisfactory.
مترادف: respectable, satisfactory, worthy
متضاد: unacceptable, unsatisfactory
مشابه: adequate, all right, cool, creditable, decent, fair, fine, ok, tidy

- My salary raise was quite acceptable to me.
[ترجمه گوگل] افزایش حقوقم برایم کاملا قابل قبول بود
[ترجمه ترگمان] حقوق من برای من کاملا قابل قبول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If the proposal is acceptable to everyone, we should move ahead quickly.
[ترجمه سارا کاووسی] ما باید سریعا به جلو پیش برویم، اگر پیشنهاد قابل قبولِ همگان است
|
[ترجمه گوگل] اگر پیشنهاد برای همه قابل قبول است، باید سریع جلو برویم
[ترجمه ترگمان] اگر این پیشنهاد برای همه قابل قبول باشد، ما باید به سرعت جلو برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: meeting particular standards or requirements.
مترادف: admissible, right
متضاد: unacceptable
مشابه: correct, satisfactory

- Food temperatures were found to be within acceptable limits.
[ترجمه 🦥Moonlight] مشخص شد که دمای غذا در حد قابل قبولی است.
|
[ترجمه گوگل] دمای غذا در محدوده قابل قبولی بود
[ترجمه ترگمان] دمای غذا در محدوده قابل قبول یافت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: reaching only a minimum level of adequacy; barely satisfactory; tolerable.
مترادف: adequate, all right, competent, fair, middling, passable, satisfactory
متضاد: inadequate, unacceptable
مشابه: admissible, indifferent, mediocre, minimal, ok, so-so

- Your essay was acceptable, but you can do much better.
[ترجمه سارا کاووسی] مقاله تان قابل قبول بود، اما شما می توانید کمی بهتر عمل کنید.
|
[ترجمه 🦥Moonlight] مقاله شما قابل قبول بود، اما می توانید خیلی بهتر عمل کنید
|
[ترجمه گوگل] مقاله شما قابل قبول بود، اما شما می توانید خیلی بهتر انجام دهید
[ترجمه ترگمان] مقاله تو قابل قبول بود اما تو می تونی خیلی بهتر عمل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an acceptable offer
پیشنهاد قابل قبول

2. Smacking is not an acceptable way of punishing a child.
[ترجمه سارا کاووسی] کتک، روش مناسبی برای تنبیه یک کودک نیست.
|
[ترجمه گوگل]کتک زدن روش قابل قبولی برای تنبیه کودک نیست
[ترجمه ترگمان]تنبیه کردن یک روش قابل قبول برای تنبیه یک کودک نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Students who achieve an acceptable standard will progress to degree studies.
[ترجمه گوگل]دانش‌آموزانی که به استاندارد قابل قبولی دست یابند، تا مقطع تحصیلی پیشرفت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]دانشجویانی که به یک استاندارد قابل قبول دست می یابند، به تحصیلات دانشگاهی خود ادامه خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has overstepped the bounds of acceptable behaviour.
[ترجمه گوگل]او از مرزهای رفتار قابل قبول فراتر رفته است
[ترجمه ترگمان]او از حد رفتار قابل قبول تجاوز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is becoming more acceptable for women to drink alcohol.
[ترجمه گوگل]مصرف الکل برای زنان قابل قبول تر می شود
[ترجمه ترگمان]نوشیدن الکل برای زنان قابل قبول تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Anger is not necessarily the most useful or acceptable reaction to such events.
[ترجمه گوگل]خشم لزوما مفیدترین یا قابل قبول ترین واکنش به چنین رویدادهایی نیست
[ترجمه ترگمان]عصبانیت لزوما بهترین یا قابل قبولی برای چنین رویدادهایی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They're trying to work out a peace formula acceptable to both sides in the dispute.
[ترجمه گوگل]آنها در تلاشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف در مناقشه ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف اختلاف پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such behavior is just not acceptable in this school.
[ترجمه 🦥Moonlight] چنین رفتاری در این مدرسه هرگز قابل قبول نیست
|
[ترجمه گوگل]چنین رفتاری در این مدرسه قابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]چنین رفتاری در این مدرسه قابل قبول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nowadays it's acceptable for women to be ambitious. But it wasn't then.
[ترجمه گوگل]امروزه جاه طلبی برای زنان قابل قبول است اما آن موقع نبود
[ترجمه ترگمان]این روزها برای زنان قابل قبول است که جاه طلب باشند اما آن موقع نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is the proposal acceptable to you?
[ترجمه سارا کاووسی] آیا این پیشنهاد برای شما مورد قبول است؟
|
[ترجمه 🦥Moonlight] آیا پیشنهاد مورد قبول شماست؟
|
[ترجمه گوگل]آیا پیشنهاد برای شما قابل قبول است؟
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد برای شما قابل قبول است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The quality ranged from acceptable to worse than useless.
[ترجمه گوگل]کیفیت از قابل قبول تا بدتر از بی فایده متغیر بود
[ترجمه ترگمان]این کیفیت از حد قابل قبولی به بدتر از بی استفاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Alcohol is not an acceptable way out of your problems.
[ترجمه سارا کاووسی] ( نوشیدن ) الکل، راه مناسبی برای حل مشکلاتتان نیست.
|
[ترجمه گوگل]الکل راه حل قابل قبولی برای برون رفت از مشکلات شما نیست
[ترجمه ترگمان]الکل یک روش قابل قبول برای حل مشکلات شما نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The terms of the contract are acceptable to us.
[ترجمه سارا کاووسی] شرایطِ قرارداد، مورد قبولِ ماست.
|
[ترجمه گوگل]شرایط قرارداد برای ما قابل قبول است
[ترجمه ترگمان]شرایط قرارداد برای ما قابل قبول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "This kind of behaviour is not acceptable, " said the teacher sternly.
[ترجمه گوگل]معلم با قاطعیت گفت: «این نوع رفتار قابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]معلم با خشونت گفت: \" این نوع رفتار قابل قبول نیست \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This behaviour is not viewed as acceptable.
[ترجمه گوگل]این رفتار قابل قبول تلقی نمی شود
[ترجمه ترگمان]این رفتار قابل قبول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل قبول (صفت)
acceptable, passable, admissible, tolerable, allowable, believable, receivable, acceptive

قابل پذیرش (صفت)
acceptable

پذیرفتنی (صفت)
acceptable, admissible, plausible, receivable

مقبول (صفت)
acceptable, accepted, admitted

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

پسندیده (صفت)
good, acceptable, desirable, admirable, pleasant, honorable

پذیرا (صفت)
acceptable, receptive, amendable

خوشایند (صفت)
acceptable, gracious

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

تخصصی

[صنعت] قابل قبول، پذیرفتنی

انگلیسی به انگلیسی

• satisfactory, worthy of acceptance; admissible, suitable; bearable, tolerable
if a situation or action is acceptable, people generally approve of it or allow it to happen.
if you think that something such as an action, a plan, or a piece of work is acceptable, you consider it to be good enough.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : accept
اسم ( noun ) : acceptance / acception / acceptability
صفت ( adjective ) : acceptable
قید ( adverb ) : acceptably
معنای : قابل قبول، قبول کردن، پذیرفتن
کد رمز : عکست تابلو بود به خاطر همین قبولت کردند.
Example: They are standards that provide a basis for consistent and acceptable minimal levels of quality, performance, safety, and reliability.
قابل قبول
قابل توجیه
قابل دفاع
قابل پشتیبانی
قابل تحمل
حجّت، معتبر، دارای حجیت و اعتبار
کسانی که دین و نژاد خود را برتر از شخص دیگر می دانند غیر منصفانه هست
unfair treatment of someone because of their religion, race, or other personal features
acceptable ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: پذیرفتنی
تعریف: ویژگی گفته ای که ازنظر گویشور زبان قابل قبول است و عملاً به کار می رود
This is not an acceptable answer for me
Socially acceptable
جامعه پسند
قابل قبول پذیرش
مقبول و شایسته
قابل اعتماد
Allowed by most people
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس