abutment

/əˈbʌtmənt//əˈbʌtmənt/

معنی: مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار
معانی دیگر: اتصال (در یک انتها)، تماس (از یک طرف)، روی هم قرارگیری، محل تماس، (پل سازی) دیواره های حائل طرفین پل، پایه های جناحی، (جغرافی) انتهای گسله، در پل سازی نیم پایه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an architectural component that supports an arch, vault, or the like, as of a bridge.

(2) تعریف: the place where adjoining things come in contact; juncture.

جمله های نمونه

1. Abutment was reduced to a minimum, transepts were often not built and the plan became a simple rectangle.
[ترجمه گوگل]تکیه گاه به حداقل کاهش یافت، گذرگاه ها اغلب ساخته نمی شدند و پلان به یک مستطیل ساده تبدیل می شد
[ترجمه ترگمان]abutment به حداقل کاهش یافت، transepts اغلب ساخته نشده بودند و این طرح به یک مستطیل ساده تبدیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The water seeping around the abutment of the Saint Francis Dam was brown.
[ترجمه گوگل]آبی که در اطراف تکیه گاه سد سنت فرانسیس تراوش می کرد قهوه ای بود
[ترجمه ترگمان]آب اطراف پایه پل سن فرانسوا قهوه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The environmental control unit was a squat concrete abutment with metal slotted vents.
[ترجمه گوگل]واحد کنترل محیطی یک تکیه گاه بتنی اسکوات با دریچه های فلزی شکاف دار بود
[ترجمه ترگمان]دستگاه کنترل محیطی یک پایه بتنی بود که در کنار دریچه slotted فلزی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the maxilla, the abutment distribution did not allow a palatal - free restoration.
[ترجمه گوگل]در فک بالا، توزیع اباتمنت اجازه ترمیم بدون پالاتال را نمی دهد
[ترجمه ترگمان]در آرواره، توزیع پایه به یک ترمیم آزاد - اجازه نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many dams accidents result from its abutment stabilizing failure caused by the high groundwater level.
[ترجمه گوگل]بسیاری از حوادث سدها ناشی از شکست تثبیت تکیه گاه آن ناشی از بالا بودن سطح آب زیرزمینی است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سدها ناشی از abutment تثبیت کننده پل ناشی از سطح آب های زیرزمینی بالا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The stability analysis of arch dam abutment rock mass include numerical method analysis and model experiment analysis.
[ترجمه گوگل]تحلیل پایداری توده سنگی تکیه گاه سد قوسی شامل تحلیل روش عددی و تحلیل آزمایش مدل می باشد
[ترجمه ترگمان]تحلیل پایداری و تحلیل پایداری سد arch شامل تحلیل روش عددی و آنالیز آزمایشی مدل می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The technique of semi - integral abutment jointless bridge has a bright future.
[ترجمه گوگل]تکنیک پل بدون مفصل اباتمنت نیمه انتگرال آینده روشنی دارد
[ترجمه ترگمان]تکنیک پل semi integral یک آینده روشن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The second reason were abutment recurrent caries and then dummy breaking, gingivitis and periodontitis etc.
[ترجمه گوگل]دلیل دوم پوسیدگی های مکرر اباتمنت و سپس شکستگی ساختگی، التهاب لثه و پریودنتیت و غیره بود
[ترجمه ترگمان]دومین دلیل، abutment تکراری و سپس شکستن کدها، gingivitis و periodontitis بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conclusion: Abutment tilted less than 70 degrees can be fixed and repaired.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: تکیه گاه با شیب کمتر از 70 درجه قابل تعمیر و ترمیم است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: abutment کج شده کم تر از ۷۰ درجه را می توان تعمیر و تعمیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The methods of arch dam abutment rock mass include numerical method analysis and model experiment analysis.
[ترجمه گوگل]روش های توده سنگی تکیه گاه سد قوسی شامل تحلیل روش عددی و تحلیل آزمایش مدل می باشد
[ترجمه ترگمان]روش های پایه برای توده سنگ پایه شامل تحلیل روش عددی و آنالیز آزمایش مدل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Can the Stealth Shouldered Abutment be modified?
[ترجمه گوگل]آیا می توان اباتمنت شانه ای Stealth را اصلاح کرد؟
[ترجمه ترگمان]میشه the shouldered \"abutment\" تغییر شکل داده باشن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What material is the abutment made of?
[ترجمه گوگل]اباتمنت از چه ماده ای ساخته شده است؟
[ترجمه ترگمان]پایه و اساس پایه و اساس چه چیزی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why will this Stealth Shouldered Abutment system decrease the use of angled abutments?
[ترجمه گوگل]چرا این سیستم تکیه گاه شانه ای Stealth باعث کاهش استفاده از اباتمنت های زاویه دار می شود؟
[ترجمه ترگمان]چرا این سیستم Stealth shouldered استفاده از abutments زاویه دار را کاهش می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The difference between the oring and the ball abutment is the diameter of the male attachment on the abutment.
[ترجمه گوگل]تفاوت بین اورینگ و اباتمنت توپی در قطر اتصال نر روی اباتمنت است
[ترجمه ترگمان]در این حالت پایه پایه پایه پایه پایه پایه پایه پایه پایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجاورت (اسم)
abutment, proximity, vicinity, presence, neighborhood, adjacency, surroundings, contiguity, propinquity, juxtaposition, vicinage

زمین همسایه (اسم)
abutment, abuttals

کنار (اسم)
abutment, bank, edge, margin, lotus, brink, limit, recess, verge, lip, list, brim, marge, lotos, rand

زمین سرحدی (اسم)
abutment, abuttals

طرف (اسم)
abutment, side, hand, party, direction, opponent, region, route, area, flank, angle, belt, suburb, half, opposite party

زمین مجاور (اسم)
abutment, abuttals

حد (اسم)
tract, border, bound, abutment, margin, limit, extent, measure, end, deal, period, mark, precinct, quantity, provenance, confine

نیم پایه (اسم)
abutment

پایه جناحی (اسم)
abutment

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

بست دیوار (اسم)
abutment

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

پشتیبان (اسم)
abutment, backup, supporter, protector, guardian, patron, backer, prop, buttress, savior

سرحد (اسم)
border, bound, abutment, boundary, frontier, butting, demarcation line, borderline, boundary line, bourn, bourne

خرپا (اسم)
abutment, truss, rafter

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

پشت بند دیوار (اسم)
abutment

تخصصی

[عمران و معماری] تکیه گاه - پایه کناری - پایه - کرانپایه - کوله - پایه جناحی - نیمپایه
[زمین شناسی] تکیه گاه، پایه کناری، دیواره کناری نگهدارنده سد، نیم پایه (در پل سازی)- پشت بند دیوار- بست دیوار -اتصال
[معدن] تکیه گاه (نگهداری)

انگلیسی به انگلیسی

• structure that supports an arch or vault (as on a bridge); place where two adjoining structures come in contact, juncture

پیشنهاد کاربران

پایه کناری پل، کرانپایه، پایه کناری، تکیه گاه، نیمپایه، کنار، طرف، مرز، حد، ( در پل سازی ) نیم پایه، پایه جناحی، پشت بند دیوار، بست دیوار، نزدیکی، مجاورت، اتصال، علوم مهندسی: نیم پایه، معماری: دیوار پشتیبان
پایه کناری، تکیه گاه ( پُل )
یاطاق ، بغل بند ، کوله
کوله ( پل )
abutment ( پزشکی - دندان پزشکی )
واژه مصوب: پایه 1
تعریف: دندان طبیعی یا کاشتینه ای ( implant ) که تکیه گاه بَرسازۀ ثابت یا متحرک است

بپرس