abstemious

/əbˈstiːmiəs//əbˈstiːmiəs/

معنی: پرهیزگار، مرتاض، پرهیزکار، ممسک در خورد و نوش و لذات
معانی دیگر: میانه رو (به ویژه در خورد و خوراک و لذت ها)، اعتدال گرا، پارسا، مرتاض منش، مرتاضانه، مخالف استعمال مشروبات الکلی، پارسامنش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: abstemiously (adv.), abstemiousness (n.)
(1) تعریف: exercising restraint or moderation in eating and drinking.
مترادف: moderate, temperate
متضاد: gluttonous, self-indulgent
مشابه: ascetic, austere, continent, sober, teetotal

- A nun is taught to be abstemious.
[ترجمه شیوا] به یک راهبه یاد داده می شود که پرهیزکار باشد.
|
[ترجمه گوگل] به راهبه امتناع آموخته می شود
[ترجمه ترگمان] به یک راهبه یاد داده می شود که مشروب بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The support group helped him become abstemious.
[ترجمه گوگل] گروه پشتیبان به او کمک کرد که پرهیز کند
[ترجمه ترگمان] گروه حمایتی به وی کمک کرد تا اعتدال را رعایت نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: marked by restraint or abstention.
مترادف: restrained
متضاد: self-indulgent
مشابه: ascetic, austere, celibate, continent, provident

- Her career as a model demanded an abstemious diet.
[ترجمه میترا] حرفه او به عنوان یک مدل نیاز به رژیم غذایی متعادل داشت.
|
[ترجمه گوگل] حرفه او به عنوان یک مدل نیاز به یک رژیم غذایی پرهیز داشت
[ترجمه ترگمان] شغل او به عنوان یک مدل، به رژیم غذایی متعادل نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The life of a monk is an abstemious one.
[ترجمه گوگل] زندگی راهب زندگی پرهیزکاری است
[ترجمه ترگمان] زندگی یک راهب an است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He is abstemious in life.
[ترجمه گوگل]او در زندگی پرهیزگار است
[ترجمه ترگمان]در زندگی افراط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a hard-working man with abstemious habits.
[ترجمه گوگل]او مردی سخت کوش و دارای عادات پرهیزکاری بود
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم سخت کوش با آداب و رسوم معمولی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is abstemious in eating and drinking.
[ترجمه Betty] او در خوردن و نوشیدن میانه رو است.
|
[ترجمه گوگل]از خوردن و آشامیدن پرهیز می کند
[ترجمه ترگمان]به خوردن و نوشیدن مشروب لب نمی زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I try to be a reasonably abstemious individual.
[ترجمه گوگل]من سعی می‌کنم فردی نسبتاً پرهیزگار باشم
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم به طور معقول یک فرد متعادل باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But such people are abstemious in many other ways, e. g. they do not drink tea.
[ترجمه گوگل]اما این گونه افراد از بسیاری جهات دیگر نیز بیزار هستند، مانند g چای نمی نوشند
[ترجمه ترگمان]اما چنین افرادی به روش های دیگر، اعتدال را رعایت نمی کنند گرم آن ها چای می نوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The T'ang was usually abstemious, but tonight his mood seemed different.
[ترجمه گوگل]تانگ معمولاً پرهیزگار بود، اما امشب حال و هوای او متفاوت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]تی ang معمولا لب به لب نزده بود اما امشب حال و هوای او متفاوت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gallstones he'd had and, though an abstemious man, gout.
[ترجمه گوگل]سنگ کیسه صفرا داشت و با وجود اینکه مردی بی اعتنا بود، نقرس داشت
[ترجمه ترگمان]کیسه صفرا سنگ کیسه صفرا داشت و با آن که یک مرد لب به لب نزده بود، نقرس داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ken, meanwhile, was living a more abstemious existence on stage.
[ترجمه گوگل]در همین حال، کن، زندگی پرهیجان تری روی صحنه داشت
[ترجمه ترگمان]در این میان، \"کن\" در صحنه زندگی افراط گرایانه تری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Develop to can last, people is abstemious on production and consumption concupiscent it is a kind of goodness.
[ترجمه گوگل]توسعه تا می تواند دوام بیاورد، مردم از تولید ممتنع هستند و متمسک به مصرف آن نوعی خیر است
[ترجمه ترگمان]در گذشته، مردم در تولید و مصرف abstemious می کنند و این نوعی نیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Often do bad really, the attention is abstemious.
[ترجمه گوگل]اغلب بد عمل می کنند، توجه غیرقابل قبول است
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات واقعا بد عمل می کنند، توجه به اعتدال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mr. Hall was naturally an abstemious man indifferent to luxury.
[ترجمه گوگل]آقای هال طبیعتاً مردی بود که نسبت به تجمل گرایی بی تفاوت بود
[ترجمه ترگمان]آقای هال طبیعتا اهل تجمل بود و به تجمل اهمیتی نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ireland looks like an abstemious jogger that has a heart attack.
[ترجمه گوگل]ایرلند شبیه یک دونده بی‌اعتنا است که دچار حمله قلبی شده است
[ترجمه ترگمان]ایرلند مانند an abstemious که سکته قلبی داشته باشد، به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mr. Hu's abstemious habits didn't hold him back.
[ترجمه گوگل]عادات پرهیزکارانه آقای هو مانع او نشد
[ترجمه ترگمان]عادات و عادات آقای Hu او را عقب نکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The abstemious Mohammedan depends on it or coffee for 'adding life to the party' or 'putting through a deal.
[ترجمه گوگل]محمدی بیزار به آن یا قهوه برای «جان بخشیدن به مهمانی» یا «انجام معامله» وابسته است
[ترجمه ترگمان]افراط خمر به آن یا قهوه برای اضافه کردن زندگی به حزب یا قرار دادن آن بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To promote the abstemious usage of natural resource, the status of Marxist ground rent theory should be regained instead of axiology of natural resource.
[ترجمه گوگل]برای ترویج استفاده ممتنع از منابع طبیعی، به جای ارزش شناسی منابع طبیعی، باید جایگاه نظریه اجاره زمین مارکسیستی را بازیابی کرد
[ترجمه ترگمان]برای ترویج استفاده از منابع طبیعی، وضعیت نظریه اجاره زمین مارکسیست باید به جای of منابع طبیعی مجددا به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرهیزگار (صفت)
abstemious

مرتاض (صفت)
abstemious, ascetic

پرهیزکار (صفت)
abstemious, virtuous, chaste

ممسک در خورد و نوش و لذات (صفت)
abstemious

انگلیسی به انگلیسی

• not indulgent, satisfied with little, sparing, moderate
an abstemious person avoids doing too much of something enjoyable such as eating or drinking; a formal word.

پیشنهاد کاربران

صرفه جو، مقتصد، مُمسک، معتدل ( شخص ) ؛ با صرفه، کم خرج ( خوراک، هزینه ) ؛ مقتصدانه، مُمسکانه ( عادات )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : abstemiousness
✅️ صفت ( adjective ) : abstemious
✅️ قید ( adverb ) : abstemiously
صفته برای کسی بکار میره که تو هر کاری بخصوص نوشیدن مشروبات الکلی ترمز داره!
پرهیزگار
کسی که در خوردن و آشامیدن زیاده روی نمیکند.
خوددار

زیادن نخوردن و آشامیدن
. She is such an abstemious person

بپرس