absorption

/əbˈzɔːrpʃn̩//əbˈzɔːpʃn̩/

معنی: جذب، انجذاب، درکشی، در اشامی، خورد
معانی دیگر: شیفتگی، دلبستگی، در آشامش، ربایش، مجذوب شدگی، مجذوبیت، جلب توجه، (زیست شناسی) جذب مواد غذایی و دارو، درآشامی، فریفتگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: absorptive (adj.)
(1) تعریف: the act of absorbing or state of being absorbed.
مشابه: trance

(2) تعریف: total engagement of one's mind and attention.
مشابه: preoccupation

جمله های نمونه

1. elective absorption
جذب تمایلی،در آشامش خواهانی

2. They work on a principle of heat absorption.
[ترجمه گوگل]آنها بر اساس اصل جذب گرما کار می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها روی یک اصل جذب گرما کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Complete absorption in sport will interfere with your studies.
[ترجمه گوگل]جذب کامل در ورزش در مطالعه شما اختلال ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]جذب کامل در ورزش با مطالعات شما تداخل خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His work suffered because of his total absorption in sport.
[ترجمه حسن] مجذوبیت کامل او در ورزش، کارش را تحت الشعاع قرار داد
|
[ترجمه گوگل]کار او به دلیل جذب کامل در ورزش آسیب دید
[ترجمه ترگمان]کار او به دلیل جذب کلی او در ورزش مورد رنج قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Vitamin D is necessary to aid the absorption of calcium from food.
[ترجمه گوگل]ویتامین D برای کمک به جذب کلسیم از غذا ضروری است
[ترجمه ترگمان]ویتامین D برای کمک به جذب کلسیم از غذا ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some poisonous gases can enter the body by absorption through the skin.
[ترجمه گوگل]برخی از گازهای سمی می توانند با جذب از طریق پوست وارد بدن شوند
[ترجمه ترگمان]برخی گازهای سمی می توانند با جذب پوست وارد بدن شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Vitamin C increases the absorption of iron from food.
[ترجمه گوگل]ویتامین C باعث افزایش جذب آهن از غذا می شود
[ترجمه ترگمان]ویتامین C جذب آهن از غذا را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Complete absorption in sports interfered with his studies.
[ترجمه گوگل]جذب کامل در ورزش باعث اختلال در تحصیل او شد
[ترجمه ترگمان]جذب کامل در ورزش با مطالعات او اختلال ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. the release or absorption of quanta above a certain energy level.
[ترجمه گوگل]آزادسازی یا جذب کوانتوم های بالاتر از یک سطح انرژی معین
[ترجمه ترگمان]یا جذب یا جذب کوانتوم در بالای یک سطح انرژی خاص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Protective gloves reduce the absorption of chemicals through the skin.
[ترجمه گوگل]دستکش های محافظ جذب مواد شیمیایی را از طریق پوست کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]دستکش های حفاظتی جذب مواد شیمیایی را از طریق پوست کاهش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Z-8200 series of atomic absorption spectrophotometers has been launched by Hitachi Scientific Instruments.
[ترجمه گوگل]سری Z-8200 اسپکتروفتومترهای جذب اتمی توسط شرکت Hitachi Scientific Instruments راه اندازی شده است
[ترجمه ترگمان]سری های Z - ۸۲۰۰ جذب اتمی توسط ابزارهای علمی Hitachi راه اندازی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both increased bone resorption and increased intestinal absorption of calcium occur.
[ترجمه گوگل]هم افزایش جذب استخوان و هم افزایش جذب روده ای کلسیم رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]هر دو افزایش حساسیت استخوان و افزایش غلظت روده رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A large net fluid absorption was then recorded.
[ترجمه گوگل]سپس یک جذب خالص سیال بزرگ ثبت شد
[ترجمه ترگمان]سپس جذب مایع خالص زیادی ثبت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bureaucracy benefits disproportionately from the absorption by the state of pre-capitalist institutions, offices, powers and duties.
[ترجمه گوگل]بوروکراسی به طور نامتناسبی از جذب نهادها، ادارات، اختیارات و وظایف ماقبل سرمایه داری توسط دولت سود می برد
[ترجمه ترگمان]بوروکراسی بطور نامتناسبی از جذب نهاده ای قبل از سرمایه داری، ادارات، قدرت و وظایف، سود می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Intestinal Calcium Absorption. Dietary calcium gains access to the organism mostly by transport in the small intestine.
[ترجمه گوگل]جذب کلسیم روده ای کلسیم رژیم غذایی عمدتاً از طریق انتقال در روده کوچک به ارگانیسم دسترسی پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]Intestinal جذب کلسیم کلسیم رژیمی به ارگانیسم بیشتر از طریق انتقال در روده کوچک، دسترسی پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جذب (اسم)
absorbency, absorption, attraction, sorption, suction, imbibition

انجذاب (اسم)
absorption

درکشی (اسم)
absorption

در اشامی (اسم)
absorption

خورد (اسم)
absorption, sucking, feed, food, intake, resorption

تخصصی

[حسابداری] جذب
[علوم دامی] 1) فرایندی که آب وارد خاک می شود. 2) عبور مواد غذای هظم شده از دشتگاه گوارش به داخل سیستم گردش خون. 3) وارد ساختن اّب، گاز، مواد مغذی یا مواد دیگر بوسیله گیاه
[خودرو] جذب کردن - تحلیل رفتن
[شیمی] جذب، شیفتگی، دلبستگی، در آشامش، ربایش، درکشی
[سینما] جذب در مورد صافی ها - جذب
[عمران و معماری] جذب - در آشام
[برق و الکترونیک] جذب
[مهندسی گاز] جذب
[زمین شناسی] جذب
[بهداشت] جذب - آشامش
[ریاضیات] جذب، جذب شدن
[معدن] جذب (عمومی فرآوری)
[خاک شناسی] جذب
[پلیمر] جذب، جاذب گازی(شیمیایی)
[آب و خاک] جذب

انگلیسی به انگلیسی

• sucking up; taking in; preoccupation, mental engrossment
the absorption of something is the action of absorbing it.
absorption is also used to refer to the process by which people who come to live in a foreign country begin to get used to living there.
if you have an absorption in something, you are very interested in it.

پیشنهاد کاربران

دَرشَمش
☑️ دَرشَمش
درشَمش
( Darshamesh )
از �در� ( ab ) و �شَمش� ( sorption )
این واژه کاملا هم وزن و همپوش بر همتای انگلیسی خود است و در دانش و فن کاربرد فراوان داره.
واژه ی �درشَمیدن� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.
جذب، کشش؛ مجذوبیت، استغراق؛ شیفتگی، دلبستگی
۱. جذب. ۲. شیفتگی. دلبستگی
مثال:
Complete absorption in sport will interfere with your studies.
شیفتگی کامل در ورزش بر روی مطالعات تو اختلال ایجاد خواهد کرد.
غرقگی
درشَمش
( Bāzshamesh )
از �در� ( ab ) و �شَمش� ( sorption )
این واژه کاملا هم وزن و همپوش بر همتای انگلیسی خود است و در دانش و فن کاربرد فراوان داره.
واژه ی �درشَمیدن� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.
🇮🇷 همتای پارسی: درشَمِش 🇮🇷
absorption into
تبدیل، تبدیل شدن
the absorption of museums into a spectacular event
تبدیل شدن موزه ها به یک رویداد صرفاً نمایشی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : absorb
اسم ( noun ) : absorption / absorbency / absorbance
صفت ( adjective ) : absorbable / absorbed / absorbent / absorbing
قید ( adverb ) : _
( الهیات )
جذب
شیفتگی
استغراق
( منطق ریاضی )
استنتاج فراگیر
فرآیند جذب مواد غذایی
کشش
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
جذب ( در روانشناسی /هیپنوتیزم )
absorption ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: تضعیف جذبی
تعریف: تضعیف نشانک موج نوری براثر ناخالصی ها یا نقص های هستۀ تار نوری یا تضعیف نشانک ریزموج به وسیلۀ اکسیژن یا بخار آب موجود در جوّ
formula of absorption of hearts
فرمول جذب دل
مجذوب. در إشامی. انجذاب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس