abject

/ˈæbdʒekt//ˈæbdʒekt/

معنی: سرافکنده، فرومایه، خسیس، خوار، پست، خفیف
معانی دیگر: ذلیل، زبون، حقیر، حقیرانه، وابسته به پایین ترین درجه، مفرط، زیاده، نکبت بار، رقت انگیز، ناشی از حقارت، خفت آور، مطرود، روی برتافتن، پست کردن، کوچک کردن، تحقیرکردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: abjectly (adv.), abjection (n.), abjectness (n.)
(1) تعریف: of the lowest or most wretched kind.
مترادف: miserable, vile
مشابه: poor, sorry, squalid, wretched

- The villagers live in abject poverty.
[ترجمه سعید قبادی] روستاییان در فقر مطلق زندگی میکنند
|
[ترجمه گوگل] روستاییان در فقر مطلق زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] روستائیان در فقر مطلق زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking in pride or spirit.
مترادف: low, spiritless
مشابه: base, contemptible, degrading, despicable, ignoble, ignominious, mean, mortifying, opprobrious, sordid, squalid

- After their third loss, the abject team rode home in silence.
[ترجمه salam] بعد از شکست سوم تیم سرافکنده درسکوت به خانه بازگشتند.
|
[ترجمه گوگل] پس از سومین باخت، تیم بدبخت در سکوت به خانه رفت
[ترجمه ترگمان] پس از سومین شکست تیم abject در سکوت به خانه بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: humble or fawning.
مترادف: groveling, humble, obsequious, servile, slavish, sycophantic, toadyish, truckling
مشابه: crawling, cringing, flattering, ingratiating

- His abject plea to be spared punishment was ignored.
[ترجمه گوگل] درخواست مفتضحانه او برای معافیت از مجازات نادیده گرفته شد
[ترجمه ترگمان] درخواست پست او برای نادیده گرفتن مجازات نادیده گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. abject immitation of foreign ideas
تقلید حقیرانه ی اندیشه های خارجی

2. abject surrender
تسلیم خفت آور

3. abject poverty
فقر مفرط،فقر نکبت بار

4. an abject coward
ترسویی فرومایه

5. Both of them died in abject poverty.
[ترجمه گوگل]هر دوی آنها در فقر شدید جان باختند
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها در فقر مطلق مردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The attempt ended in abject failure.
[ترجمه امیر جعفری] نتیجه تلاش شکستی خفت بار بود.
|
[ترجمه گوگل]تلاش با شکست فاحش پایان یافت
[ترجمه ترگمان]این تلاش به شکست abject پایان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This policy has turned out to be an abject failure.
[ترجمه گوگل]این سیاست به یک شکست فاحش تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]این سیاست به شکستی سخت تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The thought of working nights fills me with abject horror.
[ترجمه امیر جعفری] فکر شب کاری مرا دچار وحشت مفرطی میکند.
|
[ترجمه گوگل]فکر شب کار کردن، من را پر از وحشت می کند
[ترجمه ترگمان]فکر شبه ای کار، مرا با وحشت و وحشت پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was sheer/abject terror in her eyes when he came back into the room.
[ترجمه گوگل]وقتی به اتاق برگشت، وحشت محض/محروبی در چشمانش موج می زد
[ترجمه ترگمان]وقتی به اتاق بازگشت، وحشت و وحشت محض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is almost abject in his respect for his boss.
[ترجمه گوگل]او تقریباً از نظر احترامی که برای رئیس خود دارد، پست است
[ترجمه ترگمان]او نسبت به رئیسش احترام زیادی قائل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They live in abject poverty.
[ترجمه گوگل]آنها در فقر مطلق زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در فقر مطلق زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The news plunged him into abject misery .
[ترجمه گوگل]این خبر او را در بدبختی هولناکی فرو برد
[ترجمه ترگمان]اخبار او را در بدبختی حقیر و حقیر فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I distinctly remember the overwhelming feeling of abject helplessness which this incident brought about.
[ترجمه گوگل]من به طور مشخص احساس ناتوانی شدیدی را که این حادثه ایجاد کرد به یاد دارم
[ترجمه ترگمان]به وضوح احساس درماندگی شدیدی را که این حادثه در آن ایجاد شده بود به یاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its strategy was an abject failure on its own terms, for the Gaullists romped home in the June elections.
[ترجمه گوگل]استراتژی آن به خودی خود یک شکست فاحش بود، زیرا گولیست ها در انتخابات ژوئن به خانه بازگشتند
[ترجمه ترگمان]استراتژی آن یک شکست سخت در شرایط خاص خود بود، زیرا \"Gaullists\" در انتخابات ماه ژوئن در خانه ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What an abject performance!
[ترجمه عليرضا] چه اجرای افتضاحی!
|
[ترجمه گوگل]چه عملکرد زشتی!
[ترجمه ترگمان]چه رفتار پست!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The expedition was over, an abject failure.
[ترجمه گوگل]اکسپدیشن تمام شد، یک شکست بزرگ
[ترجمه ترگمان]سفر به پایان رسیده بود، یک شکست abject بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. However, many people are living in abject poverty because of the poll tax.
[ترجمه علیرضا زمانی] هرچند بسیاری از مردم به دلیل سرانه مالیات در فقر نکبت باری زندگی میکنند
|
[ترجمه گوگل]با این حال، بسیاری از مردم به دلیل مالیات نظرسنجی در فقر شدید زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، بسیاری از مردم به دلیل مالیات نظرسنجی، در فقر مطلق زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرافکنده (صفت)
abased, ashamed, abject, confused

فرومایه (صفت)
abject, abhorrent, detestable, ghoulish, base, ignoble, vile, poor, base-born, distressed, sordid, knavish

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

خوار (صفت)
abject, contemptible, debased, degraded, despicable, abused, wretched, hangdog

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

خفیف (صفت)
abject, slight, light, small, lightweight

انگلیسی به انگلیسی

• dejected, hopeless; disgraceful, shameful
abject is used to emphasize how shameful or depressing a situation, state, or quality is. a formal word.
someone who is abject shows no self-respect, courage, or pride. a formal word.

پیشنهاد کاربران

خاکسار
نکبت بار، پَست، شرم آور ( موقعیت ) ؛ خفت بار، عاجزانه ( عذرخواهی )
شخص فرومایه، پَست، نفرت انگیز
1 -
showing no pride or respect for yourself
صفت/ عدم غرور و احترام برای خود، خفت بار
an abject apology
He is almost abject in his respect for his boss.
2 -
extreme and without hope
...
[مشاهده متن کامل]

فوق العاده ( مطلق ) و بدون امید
They live in abject poverty.
My experiment was an abject failure.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/abject
( Of something bad ) experienced or present to the maximum degree. ( New Oxford American Dictionary )
تجربه یک مسئله تلخ یابسیار بد و ناگوار تا سرحد ممکن؛ امری هولناک
Example1:👇
His letter plunged Jane into abject misery.
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی او، جِین را در بدبختیِ هولناکی فرو برد.
Example2: 👇
and the abject fear John feels when the security that tenure would provide is taken away after Carol accuses him of harassment—forces him to reexamine his own true beliefs.
* Litchart: discussion of themes in Oleanna, a play written by David Mamet. ( The link is given below )
زمانی که کارول ( یکی از دانشجویان دختر ) جان را به اذیت و آزار متهم می کند، ترس هولناکی از اینکه امنیت شغلی وی به عنوان عضو هیئت علمی به خطر بیافتد ( یا از او گرفته شود ) ، جان را فرامی گیرد. همین ترس باعث می شود تا وی در باورهای واقعی خود تجدید نظر بکند.
* متن انتخابی: سایت لیتچارت، بررسی تِم های نمایشنامه ی اولیانا نوشته ی دیوید مَمِت.

abject
منابع• https://www.litcharts.com/lit/oleanna/themes/education-and-elitism
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : abjection
✅️ صفت ( adjective ) : abject / abjective
✅️ قید ( adverb ) : abjectly
شدید . . . . معمولاً به عنوان صفت در پشت کلمات منفی می آید. . .
abject poverty فقر مطلق
abject misery بدبختی مطلق
abject failure شکست خیلی بد
( شرایط یا حالت های ذهنی ) وحشتناک، رقت بار، فلاکت بار
( مردمان ) بیچاره و خوار و ذلیل
ضعیف و خفت بار
ذلت بار، رقت انگیز
خففت بار، نکبت بار، خوار، خفیف
طبق دیکشنری Merriam Webster، این واژه می تواند معانی همچون بی روح ، بی حال و بی اشتیاق بودن، بعلاوه ناامیدی را نیز داشته باشد.
Completely hopeless or bad
شرم آور، خفت بار
خفت بار مثل abject failure, abject misery
نفرت انگیز
The purpose of somthing
هدف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس