ability

/əˈbɪləti//əˈbɪləti/

معنی: توانایی، قابلیت، شایستگی، لیاقت، استطاعت، صلاحیت، سررشته
معانی دیگر: توانمندی، قدرت، استعداد، مهارت، عرضه، استطاعت
ability _
پسوند (اسم ساز): توانایی، تمایل، ظرفیت

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
• : تعریف: capacity or fitness for (such) a state, use, or action.

- advisability
[ترجمه فاطمه] توصیه
|
[ترجمه گوگل] توصیه پذیری
[ترجمه ترگمان] حق با شماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- readability
[ترجمه گوگل] خوانایی
[ترجمه ترگمان] خوانایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- feasibility
[ترجمه گوگل] امکان پذیری
[ترجمه ترگمان] امکان سنجی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: abilities
(1) تعریف: the capacity or power to do something; quality of being able.
مترادف: capability, capacity, faculty, power
متضاد: inability
مشابه: competence, energy, facility, force, genius, intelligence, potency, potential, qualification, reach, resource, speed, strength, talent, understanding, wit

- Most birds have the ability to fly.
[ترجمه Fahim] تعدادی کبوتر ها توانایی پرواز دارند
|
[ترجمه رضا راحتی] اکثر کبوتر ها توانایی پرواز دارند
|
[ترجمه گوگل] بیشتر پرندگان توانایی پرواز را دارند
[ترجمه ترگمان] بیشتر پرندگان توانایی پرواز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The private tutoring seems to have increased his ability in math.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد تدریس خصوصی توانایی او را در ریاضی افزایش داده است
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که تدریس خصوصی توانایی او در ریاضی را افزایش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: inherent skill or talent.
مترادف: aptitude, endowment, flair, gift, knack, talent
متضاد: ineptitude
مشابه: adeptness, bent, dexterity, expertise, facility, forte, hand, inclination, instinct, mastery, proclivity, proficiency, propensity, qualification, reach, resource, skill, speed

- She has a good deal of ability as an ice skater.
[ترجمه reyhan] او به عنوان یک اسکیت باز توانایی خوبی دارد
|
[ترجمه Fatemeh] او توانایی خوبی به عنوان اسکیت باز دارد
|
[ترجمه محمد حسین] او توانایی خوبی در اسکیت روی یخ دارد
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک اسکیت باز روی یخ توانایی خوبی دارد
[ترجمه ترگمان] اون توانایی خوبی مثل یه اسکیت باز یخ داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The researchers are studying drawing ability in very young children.
[ترجمه گوگل] محققان در حال بررسی توانایی نقاشی در کودکان بسیار کوچک هستند
[ترجمه ترگمان] محققان در حال مطالعه توانایی طراحی در کودکان بسیار کوچک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. communicative ability
توانایی رسانشی،توانایی در ایجاد ارتباط

2. intellectual ability
توان هوشمندی

3. the ability to read and do simple figuring
قدرت خواندن و محاسبه ی ساده کردن

4. david's superior ability to memorize names
استعداد فوق العاده ی دیوید در حفظ کردن اسم ها

5. the solvent ability of water
خاصیت حل کنندگی آب

6. that politician's uncanny ability to anticipate future trends
قدرت فوق العاده ی آن سیاستمدار در پیش بینی گرایش های آینده

7. we have the ability to electrify the whole country
ما این توانایی را داریم که سرتاسر کشور را برق رسانی کنیم.

8. he does not have the ability to manage this large company
او توانایی اداره این شرکت بزرگ را ندارد.

9. success is an index of ability
موفقیت نشان جربزه است.

10. this is beyond my financial ability
از قدرت مالی من خارج است.

11. colorblind people do not have the ability to discriminate colors
اشخاص کور رنگ قدرت تمیز دادن رنگ ها را ندارند.

12. these birds are notorious for their ability to dive into water
قدرت این پرندگان در شیرجه رفتن در آب معروف است.

13. the world laughs at those who have lost the ability to laugh at themselves
دنیا به ریش کسانی می خندد که توانایی خنده به خود را از دست داده اند.

14. He has the ability to do the work.
[ترجمه شیوا] او توانایی لازم برای این کار را دارد
|
[ترجمه گوگل]او توانایی انجام کار را دارد
[ترجمه ترگمان]او توانایی انجام کار را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He grouped students according to ability.
[ترجمه گوگل]او دانش آموزان را بر اساس توانایی گروه بندی کرد
[ترجمه ترگمان]او دانش آموزان را با توجه به توانایی گروه بندی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Success is the ability to go from one failure to another with no loss of enthusiasm.
[ترجمه گوگل]موفقیت توانایی رفتن از یک شکست به شکست دیگر بدون از دست دادن اشتیاق است
[ترجمه ترگمان]موفقیت توانایی رفتن از یک شکست به شکست دیگر بدون از دست دادن شور و شوق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He who has ability to be such a naughty guy and can be stronger more as well.
[ترجمه گوگل]کسی که توانایی این را دارد که چنین مرد شیطونی باشد و همچنین می تواند قوی تر باشد
[ترجمه ترگمان]او که توانایی چنین آدم بدی را دارد و می تواند قوی تر هم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. (Students need the ability to construct a logical argument.
[ترجمه گوگل](دانش آموزان به توانایی ساخت یک استدلال منطقی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان](دانش آموزان به توانایی ایجاد یک استدلال منطقی نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. (I'm having doubts about his ability to do the job.
[ترجمه گوگل](من در مورد توانایی او برای انجام کار شک دارم
[ترجمه ترگمان](من در مورد توانایی او در انجام این کار شک دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. (I have no doubts as to your ability.
[ترجمه گوگل](من هیچ شکی در توانایی شما ندارم
[ترجمه ترگمان](من در مورد توانایی شما شک ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. (The system has the ability to run more than one program at the same time.
[ترجمه گوگل](این سیستم قابلیت اجرای همزمان بیش از یک برنامه را دارد
[ترجمه ترگمان](سیستم قابلیت اجرای بیش از یک برنامه را در همان زمان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. (The public never had faith in his ability to handle the job.
[ترجمه گوگل](مردم هرگز به توانایی او در انجام این کار ایمان نداشتند
[ترجمه ترگمان](مردم هرگز به توانایی او برای رسیدگی به این شغل ایمان نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توانایی (اسم)
strength, ability, capability, might, potency, energy, influence, authority, vim, puissance

قابلیت (اسم)
ability, capability, susceptibility, sufficiency

شایستگی (اسم)
ability, sufficiency, competency, competence, merit, suitability, worthiness, aptitude, desert, acceptability, adequacy, pertinence, pertinency, aptness, decency, eligibility

لیاقت (اسم)
ability, capability, potency, competency, competence, merit, aptitude, autarchy, autarky

استطاعت (اسم)
ability

صلاحیت (اسم)
ability, capability, competency, competence, qualification, capacity

سررشته (اسم)
ability, competence, skill, taste

تخصصی

[نساجی] استعداد_صلاحیت_لیاقت_توانائی_قدرت
[ریاضیات] توانائی، قابلیت

انگلیسی به انگلیسی

• power, capacity, capability; skill, talent, aptitude
-ability is added in place of `-able' at the end of adjectives to form nouns referring to a quality or state. these nouns are often not defined in this dictionary but are treated with the related adjectives.
your ability to do something is the quality or skill that makes it possible for you to do it.

پیشنهاد کاربران

توانایی
مثال: Her ability to speak multiple languages impressed the interviewer.
توانایی او در صحبت کردن به چند زبان، مصاحبه کننده را تحت تاثیر قرار داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
توانایی - قدر - مهارت - شایستگی - لیاقت - استعداد - تمایل - ظرفیت
توانایی، شایستگی، قابلیت، مهارت
قدرت، استطاعت، قابلیت. استفاده در بازى مافیا
بر اساس کتاب Pre Intermediate 1 کانون زبان ایران
معنی:the power to do some thing
جمله نمونه :He is a man of greate musical ability.
معنی دقیق کلمه ability:مهارت، توانایی
سخن آخر:قدر برادراتونو بدونید و اگر شما هم مثل من عضو کانون زبان ایران هستید لایک یادتون نره. ☺💝
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enable
✅️ اسم ( noun ) : ability
✅️ صفت ( adjective ) : able
✅️ قید ( adverb ) : ably
توانایی
قدرت
توانایی ای که می توان از ان استفاده کرد
قابلیت
استلاح در بازی روسی مافیا
( فلسفه )
استطاعت
قوّه
That player have ability to cross really well
اون بازیکن توانی داره که خوب سانت کنه
And that one have ability strike really wonderful
ability ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: توانایی
تعریف: قدرت یا استعداد یا ویژگی های دیگری که فرد را به انجام کاری قادر می‏سازد
معنی: توانایی، قابلیت، شایستگی، لیاقت، استطاعت، صلاحیت، سررشته
لیاقت. توانایی . تمایل. استعداد
توانایی ها
تمایل

توانایی
He has the ability to do things well ♾♾♾
او این توانایی را دارد تا کارها را به خوبی پیش ببرد
توانایی. استعداد
the power to do something
for example : He is a man of great musical ability
توانایی

the power to do sth
توانایی.
The physical or mental power or skill to do something
FOR EXAMPLE: Human's "ability" to talk makes him different from animals
توانایی ، قدرت
the ability to speak English has become very important
توانایی انگلیسی صحبت کردن خیلی مهم شده
انسانی 88 ، تجربی 85 ، ریاضی 84
توانایی، قابلیت
درواقع از کلمه ی be able to به وجود اومده
که میتونیم با کلمات"can. . . power. . . skill. . . knack"هم معنی بدونیم
The life of each of you has the ability and ability to be excellent and extraordinary. Each of you also has the ability to enjoy your life to perfection
زندگی هر یک از شما این توانایی و قابلیت رادارد که عالی و فوق العاده باشد. هریک ازشما نیز این توانایی و قابلیت رادر خود دارید که از زندگی خود تا سر حد کمال لذت ببرید
...
[مشاهده متن کامل]

The key to this secret lies in life with love and passion
کلید این راز در زندگی با عشق و اشتیاق است

The power and knowledge to do something
ظرفیت
توانمندی
توانایی
هم معنیpower

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس