abhorrence

/əbˈhɔːrəns//əbˈhɒrəns/

معنی: انزجار، تنفر، بیزاری، وحشت
معانی دیگر: نفرت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a feeling of complete loathing, repulsion, or horror.

- Her abhorrence of snakes made a visit to the reptile house unlikely.
[ترجمه Ali] بیزاری او از مارها باعث شد که دوست نداشته باشد از خانه ی خزندگان دیدن کند
|
[ترجمه ahmad fallah] نفرت او از مارها، دیدارش از خانه خزندگان را بعید ( دور از ذهن ) نمود.
|
[ترجمه گوگل] نفرت او از مارها بازدید از خانه خزندگان را بعید می کرد
[ترجمه ترگمان] بیزاری او از مارها باعث شد که به خانه خزنده حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. after seeing the corpses, i could not hide my abhorrence
پس از دیدن اجساد نتوانستم انزجار خود را پنهان کنم.

2. He has a great abhorrence of medicine.
[ترجمه گوگل]او از پزشکی بیزاری زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]او از پزشکی نفرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His abhorrence of racism led him to write The Algiers Motel Incident.
[ترجمه گوگل]انزجار او از نژادپرستی باعث شد تا کتاب «حادثه متل الجزیره» را بنویسد
[ترجمه ترگمان]نفرت او از نژادپرستی باعث شد که او حادثه Motel الجزیره را بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most people have an abhorrence of snake.
[ترجمه گوگل]بیشتر مردم از مار بیزارند
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم از مار نفرت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had an abhorrence of waste of any kind.
[ترجمه پریسا] او انزجار از هر گونه اتلافی رو داشت
|
[ترجمه گوگل]او از هر نوع اتلاف بیزاری داشت
[ترجمه ترگمان]نوعی بیزاری از اتلاف وقت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has an abhorrence of change.
[ترجمه گوگل]او از تغییر متنفر است
[ترجمه ترگمان]او از تغییر نفرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She looked at him in/with abhorrence.
[ترجمه گوگل]با نفرت به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با انزجار به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was abhorrence of waste of any kind of resource that motivated him.
[ترجمه گوگل]این انزجار از هدر دادن هر نوع منبعی بود که او را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]تنفر از هر نوع منبعی که او را برانگیخته بود نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hindenburg regarded such a prospect with abhorrence.
[ترجمه گوگل]هیندنبورگ چنین چشم اندازی را با انزجار می نگریست
[ترجمه ترگمان]Hindenburg با نفرت به او نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The abhorrence of the profession is documented throughout Anglo-Saxon history.
[ترجمه گوگل]انزجار از این حرفه در طول تاریخ آنگلوساکسون ثبت شده است
[ترجمه ترگمان]نفرت از این حرفه در طول تاریخ آنگلو - ساکسون ثبت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The thought of marrying him filled her with abhorrence.
[ترجمه گوگل]فکر ازدواج با او تنفر او را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]فکر ازدواج با او باعث شده بود او را با نفرت پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Justin held in abhorrence the Gnostic mixing of myths and cults to make an unpalatable bouillabaisse of religions.
[ترجمه گوگل]جاستین از اختلاط اسطوره‌ها و فرقه‌ها توسط گنوسی‌ها برای ساختن ادیان ناخوشایند بیزار بود
[ترجمه ترگمان]ژوستن در نفرت از ترکیب Gnostic از افسانه ها و cults نفرت داشت تا an ناخوشایند ادیان را به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Scots were held in abhorrence all over Europe.
[ترجمه گوگل]اسکاتلندی ها در سرتاسر اروپا با نفرت نگه داشته شدند
[ترجمه ترگمان]اسکاتلندی ها همه اروپا را به وحشت انداخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Several men expressed their abhorrence of this intolerant attitude of Owen's.
[ترجمه پریسا] چندین نفر انزجارشونو از رفتار غیر قابل تحمل اوون بیان کردند
|
[ترجمه گوگل]چند مرد انزجار خود را از این نگرش نابردبار اوون ابراز کردند
[ترجمه ترگمان]چند مرد از این رفتار intolerant که به او تعلق داشتند نفرت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Winsett himself had a savage abhorrence of social observances.
[ترجمه گوگل]خود وینست تنفر وحشیانه ای از آداب و رسوم اجتماعی داشت
[ترجمه ترگمان]بر خود مسلط شده بود و از ملاحظاتی که با رعایت رعایت رعایت رعایت ادب بود نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انزجار (اسم)
abhorrence, disgust, antipathy, nausea, phobia, pique, scunner

تنفر (اسم)
hate, abhorrence, disgust, hatred, distaste, loathing, repulsion, execration, detestation, disrelish, teen

بیزاری (اسم)
abhorrence, disgust, hatred, distaste, loathing, aversion, weariness, horror, abomination, alienation, ennui, tedium, grudge, reluctance, reluctancy

وحشت (اسم)
fear, dread, abhorrence, panic, terror, horror, fray, fright, funk, awe, jitters, trepidation

انگلیسی به انگلیسی

• disgust, repugnance, loathing, hate
if you have an abhorrence of something, you hate it very much; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تنفر، نفرت، انزجار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abhor
اسم ( noun ) : abhorrence
صفت ( adjective ) : abhorrent
قید ( adverb ) : _

بپرس