awkward

/ˈɑːkwərd//ˈɔːkwəd/

معنی: زشت، ناشی، بی لطافت، بی دست و پا، غیر استادانه، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر
معانی دیگر: (در مورد حرکات و قیافه و هیکل) دست و پا چلفتی، چلفت، بی قواره، بدقواره، فرخج، ناجور، حجب آفرین، خجول و کمرو، خجل کننده، بدساخت، سخت کاربرد، اسبابی که به کاربردنش سخت و ناراحت کننده باشد، ناراحت کننده، ناخوشایند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: awkwardly (adv.), awkwardness (n.)
(1) تعریف: deficient in physical skill or grace; clumsy.
مترادف: bumbling, clumsy, gawky, inept, ungainly
متضاد: adroit, agile, deft, dexterous, dextrous, graceful
مشابه: all thumbs, blundering, gauche, heavy-handed, maladroit, ungraceful, unhandy, wooden

- My brother is an awkward dancer.
[ترجمه سمیرا] برادر من یه رقصنده ناشی است
|
[ترجمه بهنام] برادر من رقاصی دست وپا چلفتی است.
|
[ترجمه گوگل] برادر من یک رقصنده بی دست و پا است
[ترجمه ترگمان] برادرم رقاص لختی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: difficult to use, deal with, or manage.
مترادف: clumsy, cumbersome
متضاد: easy
مشابه: bulky, hulking, incommodious, recalcitrant, unhandy, unmanageable, unwieldy

- I find that kind of keyboard rather awkward.
[ترجمه احمد فلاح] من آن نوع صفحه کلید را نسبتا سخت کاربرد ( بد ساخت ) شناخته ام.
|
[ترجمه گوگل] به نظر من این نوع کیبورد نسبتاً ناخوشایند است.
|
[ترجمه بهنام] من کار کردن با ان نوع صفحه کلید را سخت دیدم.
|
[ترجمه شان] کار کردن با آن صفحه کلید نسبتا بد ساخت را، ناخوشایند دیده ام.
|
[ترجمه گوگل] به نظر من این نوع کیبورد نسبتاً ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان] یه سری صفحه کلید رو نسبتا زشت پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The misunderstanding resulted in an awkward situation.
[ترجمه بهنام] سوتفاهم باعث بروز وضعیتی بغرنج شد.
|
[ترجمه شان] سوء تفاهم منجر به وضعیت ناخوشایندی شد.
|
[ترجمه گوگل] این سوء تفاهم منجر به یک وضعیت ناخوشایند شد
[ترجمه ترگمان] سو تفاهم منجر به یک وضعیت نامناسب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: slightly dangerous; requiring caution or tact.
مترادف: precarious
مشابه: dangerous, hazardous, risky, sticky, touch-and-go

- It's an awkward climb up that hill.
[ترجمه ۰۰۰] ریسک است که از تپه بالا برویم
|
[ترجمه بهنام] بالا رفتن از ان تپه کار سختی است.
|
[ترجمه گوگل] بالا رفتن از آن تپه سخت است
[ترجمه ترگمان] از بالای تپه بالا می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: uneasy or embarrassed.
مترادف: embarrassed, embarrassing, uncomfortable
متضاد: relaxed
مشابه: difficult, ill at ease, inappropriate, inopportune, malapropos, sore, uneasy

- There was an awkward silence after his embarrassing comment.
[ترجمه بهنام] پس از اظهار نظر ناراحت کننده او سکوت نا خوشایندی حکمفرما شد.
|
[ترجمه شان] پس از ابراز نظر ( کامنت ) شرمسار کننده او، سکوت ناخوشایندی حکمفرما شد.
|
[ترجمه گوگل] پس از اظهار نظر شرم آور او سکوت ناخوشایندی برقرار شد
[ترجمه ترگمان] بعد از اظهار نظر خجالت زده او سکوت ناراحت کننده ای حک مفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her intense flattery made me feel awkward.
[ترجمه بهنام] تماق گویی بیش از اندازه او احساس ناخوشایندی به من داد.
|
[ترجمه شان] چاپلوسی ( مداهنه ) بیش از حد او، احساس ناخوشایندی در من ایجاد کرد.
|
[ترجمه گوگل] چاپلوسی شدید او باعث شد احساس ناخوشایندی به من دست دهد
[ترجمه ترگمان] چاپلوسی شدید او باعث شد که احساس ناخوشایندی به من دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was always awkward with women and could never think of anything to say.
[ترجمه سسس] او همیشه با زنان ماخوذ به حیا بود و هرگز نمی توانست به چیزی بگوید.
|
[ترجمه Ali] او ( مذکر ) همواره با خانم ها تند رفتار می کرد و راجع به هر چه بر زبان می راند قادر به فکر کردن و تأمل نبود.
|
[ترجمه عباس] او با زنان همیشه راحت نبود و نمی توانست چیزی را که فکر می کرد را بگوید. awkward=inconvenient
|
[ترجمه بهنام] او همیشه با زنان خجول بودو هیچگاه سخنی بر زبان نمی اورد.
|
[ترجمه .YOUNG MAN.] چی میگید باو بد رفتار کردن؟!!! این کلمه اینجا معنی "معذب"میده
|
[ترجمه شان] او همواره در برابر زنان ، خجل و کمرو بود ، و هرگز سخنی به فکرش نمی رسید که بگوید.
|
[ترجمه mohsor] در مقابل زنان دست و پاشو گم می کرد و رشته افکارش از هم پاره می شد
|
[ترجمه گوگل] او همیشه با زنان بی‌معنا بود و هیچ‌وقت نمی‌توانست چیزی برای گفتن فکر کند
[ترجمه ترگمان] او همیشه با زنان بد رفتاری می کرد و هرگز به هیچ چیز فکر نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. awkward behavior
رفتار شرمنده کننده

2. an awkward joke
شوخی نامناسب و خجل کننده

3. an awkward lawnmower
چمن زن بد قلق

4. the teacher fences awkward questions
معلم در برابر پرسش های ناجور طفره می رود.

5. i found myself in an awkward position
خود را در موقعیت ناراحت کننده ای یافتم.

6. my situation between the two mutually hostile brothers was very awkward
وضعیت من در میان آن دو برادری که به هم خصومت می ورزیدند بسیار حساس و مشکل بود.

7. The awkward boy I knew had metamorphosed into a tall, confident man.
[ترجمه گوگل]پسر بی دست و پا که می شناختم به مردی قدبلند و با اعتماد به نفس مسخ شده بود
[ترجمه ترگمان]آن پسر بی دست و پایی که می شناختم به صورت یک مرد قد بلند و بااعتماد به نفس درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He made her feel hot, and awkward, and unsure of herself.
[ترجمه ح.ا] ااو احساس شرمنده شدن، زشت بودن، و بی مصرف بودن داشت. .
|
[ترجمه گوگل]او باعث شد که او احساس گرما، بی دست و پا، و عدم اطمینان از خودش کند
[ترجمه ترگمان]او او را گرم و زشت کرده بود و از خودش مطمئن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She never lost her social poise, however awkward the situation.
[ترجمه گوگل]او هرگز اقتدار اجتماعی خود را از دست نداد، هر چند وضعیت نامناسب
[ترجمه ترگمان]به هر حال، او تعادل اجتماعی خود را از دست نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I hoped he would stop asking awkward questions .
[ترجمه گوگل]امیدوارم او از پرسیدن سؤالات ناخوشایند دست بردارد
[ترجمه ترگمان]امیدوار بودم که دست از پرسیدن سوالای ناجور برداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your refusal puts me in an awkward predicament.
[ترجمه گوگل]امتناع شما مرا در تنگنای بدی قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]امتناع شما مرا در مخمصه ناجوری قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How did he wriggle out of the awkward situation?
[ترجمه گوگل]او چگونه از این وضعیت ناخوشایند خلاص شد؟
[ترجمه ترگمان]چطوری از این وضعیت ناجور فرار کرده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The president laughed off the awkward situation.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور از وضعیت نامناسب خندید
[ترجمه ترگمان]رئیس از وضع ناراحت کننده ای که به او دست داده بود، خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I suddenly found myself in an awkward predicament.
[ترجمه گوگل]ناگهان خود را در یک مخمصه ناخوشایند دیدم
[ترجمه ترگمان]ناگهان خودم را در وضعیت ناجوری یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I felt awkward at intruding on their private grief.
[ترجمه گوگل]من از دخالت در غم خصوصی آنها احساس ناخوشایندی داشتم
[ترجمه ترگمان]از این که به خاطر غم و اندوه خصوصی آن ها سرزده وارد شدم، احساس ناراحتی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The handle of this teapot has an awkward shape.
[ترجمه گوگل]دسته این قوری شکل نامناسبی دارد
[ترجمه ترگمان]دسته این قوری شکل عجیبی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I felt clumsy, shy and awkward at the party.
[ترجمه ..........................] من در مهمانی دست و پاچلفتی، خجالتی بودم و دست و پای خودم را گم کرده بودم.
|
[ترجمه گوگل]در مهمانی احساس دست و پا چلفتی، خجالتی و بی دست و پا بودن می کردم
[ترجمه ترگمان]من دست و پا چلفتی بودم، خجالتی و بی دست و پا در مهمانی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I hope the police don't ask any awkward questions.
[ترجمه گوگل]امیدوارم پلیس هیچ سوال ناخوشایندی نپرسد
[ترجمه ترگمان]امیدوارم پلیس سوال ناجوری نپرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

ناشی (صفت)
ill, amateurish, emergent, awkward, dilettante, gauche, rube, maladroit, jackleg, laity, sequent, left-handed

بی لطافت (صفت)
arid, awkward, jejune

بی دست و پا (صفت)
awkward, shiftless, maladroit

غیر استادانه (صفت)
awkward

خامکار (صفت)
awkward, unskilful

سرهم بند (صفت)
bad, awkward, tinkering, careless

غیر ماهر (صفت)
awkward, unhandy

انگلیسی به انگلیسی

• embarrassing; clumsy; inconvenient
an awkward movement or position is uncomfortable or clumsy.
someone who is awkward behaves in a shy or embarrassed way.
you also say that someone is awkward when they are unreasonable and difficult to live with or deal with.
an awkward job is difficult to do.
an awkward situation is embarrassing and difficult to deal with.

پیشنهاد کاربران

بی دست و پا
ناجور
معذب ، خامکار، زشت، بی لطافت، ناشی، سرهم بند، غیر استادانه
گاهی اوقات به معنای معذب شدن نیز هست.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.
ناجور، زشت، ناخوشایند
Butter hand دست پا چلفتی ، ناشی
لانگمن دیکشنری :
۱_ دست و پا چلفتی ۲_ بی مهارت ۳_ ناخوشایند ۴_ خجالت آور ۵ _ ناجور ، غیر استادانه
The computer came in a big box that was awkward to carry
ترکی : دبرتمه سی هنگامه دی
تکان دادنش مصیبته
کامپیوتر تو جعبه ای اومد که تکون دادنش مصیبته
Awkward to handle:صعب الحمل
بی دست و پا
زمانی که چیزی یا موقعیتی باعث میشه که احساس معذب بودن میکنیم میگیم خیلی ضایع س.
اون کلمه ضایع در اون شرایط رو میگیم awkward
The other day we went shopping but i had no money, it was very awkward
چند روز پیش رفتیم خرید اما من پول نداشتم، خیلی ضایع بود.
پیچیده و غامض
نا خوشایند
ناشیانه ( عدم توانایی بالا در انجام دادن و مدیریت کردن کاری )
خام، خام دستانه، ناپخته، ناشیانه
1. خجل کننده/معذب کننده
2. معذب/غیر راحت
3. ناجور/نامناسب
من بنظرم بهترین معادل برا این کلمه
ناجور هستش
جوک ناجور ادم ناجور و. . .
معذب هم معنی میده
Jeny is very awkward in speaking
جِنی خیلی در حرف زدن معذبه
بددست - بدقلق
عجیب غریب
اکراه، کراهت
خام دستانه
سرهم بندانه
نااستادانه
به صورت عامیانه، معنی " زورکی " هم میده
مثلا : awkward applause
یعنی تشویق زورکی که از ته دل نیست. . .
ریشه:
( قرن چهاردهم ) پرت/دک/دور ور/جهت/سمت ( awk ( off/away ) ward ( toward
به مفهوم به اشتباه و درخلاف جهت مسیر رفته یا پیچیده
احساس معذب بودن.
ناآرام و ناراحت
معذب
ناخوشایند
Not relaxed or comfortable
ناشیانه
نا به سامان
نامناسب
سخت
خجالت آور
ناجور، ضایع
درباره انسان: معذب
درباره رفتار انسان: دست و پا چلفتی، بی دست و پا
درباره شرایط: معذب کننده، ضایع
درباره وسایل: بدقلق
دست و پا چلفتی
deficult هم معنی میشه
مثلا awkward situation میشه شرایط سخت
۶_چیزی که کار باهاش سخته ( مزخرف )
An awkward lawnmover
چمن زن مزخرف
It will be awkward getting cars in and out
سوار و پیاده شدن از ماشین سخت خواهد شد.

۱_ ناراحت کننده
A laugh can help people over an awkward situation.
۲_ معذب و غیر راحت
She liked to dance but felt awkward if someone was watching her.
۳_ ناجور و نامناسب ( در مورد جوک و رفتار_an awkward behavior )
...
[مشاهده متن کامل]

( An awkward joke )
۴_ بدقلق ( درمورد فرد_awkward customer مشتری بدقلق )
۵_ نامناسب ( درمورد زمان awkward time )

ناجور، قناسMy car's quite awkward to drive
بغرنج، عجق وجق The police asked some awkward questions about where the money had come from
یه حالی ( هول و خجالت زده ) I always feel awkward when I'm with Chris - he's so difficult to talk to
...
[مشاهده متن کامل]

بی دست و پا خیر Just stop being so awkward and help me push the car, will you

غیرمنطقی
افتضاح، فاجعه
خودمانی:دست و پا چلفتی
غیر منتظره
بدقواره، بدترکیب
سخت و اذیت کننده
معذب کننده، مایه خجالت، شرمنده کننده
ناجور
در مورد انسان ( ناجور - ناشی و بی دست و پا - دست و پاچلفتی - معذب و خجالتی و خجل کننده )
در مورد شرایط و وسایل ( ناجور - ناخوشایند - خجل کننده )
ضایع
ناگوار
معذب کننده

هم برای انسان و هم برای وسایل استفاده میشه:
I was a little awkward in my first class of university because I didn't know anyone.
در اولین کلاسم در دانشگاه معذب بودم، چون کسی را نمیشناختم.
the relevant officials should pay special attention to awkward risky corners in roads.
...
[مشاهده متن کامل]

مسئولان مربوطه باید توجه ویژه ای نسبت به پیچ های خطرناک و ناجور در جاده ها داشته باشند.

متحیرکننده
معذب
بحرانی
داغون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥١)

بپرس