avoid

/əˌvɔɪd//əˈvɔɪd/

معنی: اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن
معانی دیگر: دوری کردن، پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن، (حقوق) ملغی کردن، موقوف کردن، از اعتبار ساقط کردن، (مهجور) تهی کردن، خالی کردن، (مهجور) ترک کردن، عزیمت کردن، رفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: avoids, avoiding, avoided
مشتقات: avoidable (adj.), avoidably (adv.), avoider (n.)
(1) تعریف: to keep away from or keep from happening, esp. by active effort.
مترادف: escape, evade
متضاد: confront, face, face up to, meet, pursue
مشابه: avert, bypass, dodge, duck, elude, funk, help, miss, neglect, shirk, skirt

- He skidded and barely avoided the other car.
[ترجمه ب گنج جو] محکم رو پدال ترمز کوبید و با مصیبت تونست از برخورد با اون یکی ماشین جلوگیری کنه.
|
[ترجمه گوگل] او سر خورد و به سختی از ماشین دیگر دور شد
[ترجمه ترگمان] او متوقف شد و به سختی از ماشین دیگر اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you get a flu shot, you'll probably avoid getting the flu.
[ترجمه مینا] اگر واکسن انفولانزا بزنی احتمالا تو مبتلا به انفولانزا نخواهی شد
|
[ترجمه گوگل] اگر واکسن آنفولانزا بزنید، احتمالاً از ابتلا به آنفولانزا جلوگیری خواهید کرد
[ترجمه ترگمان] اگه تو واکسن آنفولانزا زدی احتمالا از این که آنفولانزا گرفتی جلوگیری کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They seem to be avoiding their responsibility.
[ترجمه کاظم فرقانی] به نظر می رسد آنها از مسئولیت خود اجتناب می کنند.
|
[ترجمه Mostafa] به نظر می رسد که آنها از زیر بار مسئولیتشان فرار میکنند ( شانه خالی میکنند ) .
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد آنها از مسئولیت خود فرار می کنند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که آن ها از مسیولیت آن ها اجتناب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to shun.
مترادف: duck, shun
متضاد: address, meet
مشابه: dodge, escape, eschew, evade, steer clear of

- I feel as if you are avoiding me.
[ترجمه گوگل] احساس میکنم داری از من دوری میکنی
[ترجمه ترگمان] احساس می کنم داری از من دوری می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. avoid bad friends
از دوستان بد بپرهیز.

2. avoid evil company!
از همنشین بد بپرهیز!

3. avoid extremes and follow moderation
از افراط و تفریط بپرهیز و میانه روی را پیشه کن.

4. avoid giving any information
از دادن هر گونه اطلاعات خودداری کنید.

5. i avoid my father when he is roused
هنگامی که غضبناک است دم چک پدرم نمی روم.

6. to avoid offending the workers, we need wisdom and diplomacy
برای اینکه باعث رنجش کارگران نشویم باید عقل و تدبیر به کار بریم.

7. to avoid persecution or lying, he resorted to equivocation
برای احتراز از تعقیب قانونی یادروغگویی به ابهام گویی متوسل شد.

8. we must avoid a blanket condemnation of any nation
باید از محکوم سازی بدون استثنای هر ملتی خودداری کنیم.

9. he would cleverly avoid his creditors
او با زرنگی از گیر طلبکاران خود فرار می کرد.

10. in order to avoid a heart attack
به منظور جلوگیری از سکته ی قلبی

11. in order to avoid observation
برای احتراز از دیده شدن

12. we tried to avoid any smell of partiality
ما کوشیدیم کمترین اثری از جانبداری از خود نشان بدهیم.

13. baby powder helps to avoid chafing
پودر بچه جلوی پوست رفتگی را می گیرد.

14. i have tried to avoid coining new words
سعی کرده ام که از ساختن واژه های نو خودداری نمایم.

15. i instinctively blinked to avoid the bright light
برای احتراز از نور شدید به طور غریزی چشم برهم زدم.

16. you rendezvous and then avoid (me) . . .
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی . . .

17. she turned her head to avoid breathing in the dust
سر خود را برگرداند تا از استنشاق گردوخاک اجتناب کند.

18. the new leader tried to avoid controversy
رهبر جدید کوشید تا از بحث انگیزی اجتناب کند.

19. norooz trips are a device to avoid the norooz formalities
سفر نوروزی تدبیری است برای فرار از تشریفات نوروز.

20. stir in the flour gradually to avoid lumping
آرد را کم کم اضافه کن و هم بزن تا قلمبه نشود.

21. he colluded with unions in trying to avoid paying taxes
او با اتحادیه های کارگری که می کوشیدند از دادن مالیات شانه خالی کنند همدستی کرد.

22. it took a bit of footwork to avoid answering their questions
احتراز از پاسخ دادن به پرسش های آنان مستلزم زرنگی بسیار بود.

23. the ship put into the bay to avoid the storm
برای احتراز از توفان،کشتی به داخل خلیج رفت.

24. we have to walk a careful course to avoid inflation
برای احتراز از تورم باید خطمشی احتیاط آمیزی را اتخاذ کنیم.

25. Avoid trips to the country while the pollen count is high.
[ترجمه گوگل]در حالی که تعداد گرده گل ها زیاد است از سفر به کشور خودداری کنید
[ترجمه ترگمان]از سفر به کشور اجتناب کنید در حالیکه شمارش گرده بسیار بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The car veered suddenly to avoid running into the dog.
[ترجمه hasechi] ماشین یهو تغیر جهت داد تا به سگ نخوره. ( تا از خوردن به سگ جلوگیری کنه )
|
[ترجمه گوگل]ماشین برای جلوگیری از برخورد با سگ ناگهان منحرف شد
[ترجمه ترگمان]ماشین ناگهان تغییر جهت داد تا از دویدن به درون سگ اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I try to avoid supermarkets on Saturdays - they're always so busy.
[ترجمه گوگل]سعی می‌کنم شنبه‌ها از سوپرمارکت‌ها دوری کنم - آنها همیشه شلوغ هستند
[ترجمه ترگمان]من سعی می کنم روزه ای شنبه از سوپرمارکت ها اجتناب کنم - آن ها همیشه این قدر شلوغ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Duties have been reassigned to avoid wasteful duplication of work.
[ترجمه گوگل]وظایف به منظور جلوگیری از تکرار بیهوده کارها تغییر یافته است
[ترجمه ترگمان]عوارض برای اجتناب از تکرار بی فایده کار مجددا تخصیص داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Please wear trainers in the gym, to avoid scuffing the floor.
[ترجمه گوگل]لطفاً برای جلوگیری از ساییده شدن زمین، در باشگاه از مربی استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا برای اجتناب از کف زدن کف زمین، از مربی هایی استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I crossed the street to avoid meeting him, but he saw me and came running towards me.
[ترجمه گوگل]برای اینکه با او ملاقات نکنم از خیابان رد شدم، اما او مرا دید و به سمتم آمد
[ترجمه ترگمان]از خیابان گذشتم تا از او دوری کنم، اما او مرا دید و به طرف من دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اجتناب کردن (فعل)
pass, avoid, eschew

دوری کردن از (فعل)
avoid, elude

طفره رفتن (فعل)
dodge, avoid, elude, evade, shirk, jink, prevaricate, equivocate, parry, put by

طفره رفتن از (فعل)
avoid, balk

حذر کردن از (فعل)
avoid, beware

احتراز کردن (فعل)
avoid, forbear

الغاء کردن (فعل)
avoid

عدول کردن (فعل)
swerve, dodge, obviate, avoid, elude, shirk, back out, backtrack, deviate, weasel, flinch, skive

تخصصی

[صنعت] اجتناب کردن، ممانعت کردن، جلوگیری کردن
[حقوق] لغوکردن، باطل کردن، اقرار کردن از تعهد، اجتناب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• evade, escape; keep away from; prevent, keep from happening; nullify, make void (law)
if you avoid something that might happen, you take action in order to prevent it from happening.
if you avoid doing something, you deliberately manage not to do it.
if you avoid someone or something, you keep away from them. if you avoid a subject, you keep the conversation away from it.

پیشنهاد کاربران

خودداری کردن /دوری کردن /پرهیز کردن
:For example
avoid losing the opponent in outside line
از از دست دادن حریف در خط بیرونی خودداری کنید!
اجتناب کردن، دوری کردن از
خودداری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : avoid
✅️ اسم ( noun ) : avoidance
✅️ صفت ( adjective ) : avoidable
✅️ قید ( adverb ) : _
eschew
to prevent something bad from happening
fight shy of ( doing ) something
پرهیزکردن
انجام ندادن کاری
جاخالی دادن
طَفرهیدن.
پرهیزیدن/پرهیختن.
حَذریدن.
دوریدن از چیزی/جایی/کسی.
دوررَویدن از چیزی/جایی/کسی.
دوری کردن، نادیده گرفتن
Example:My cousin avoid me

پیچوندن کسی هم معنی میده
جلوگیری، اجتناب ، احتراز، پیشگیری کردن
اجتناب کردن_ دوری کردن
پرهیز
دوری کردن - جلوگیری کردن
انجام ندادن
Try not to do something
El3
از شر چیزی یا کسی راحت شدن
نادیده گرفتن
Stay avoid from someone or something
Avoid gerund ( اسم مصدر )
I avoid talking to him.
I avoid him all the time.

دوری کردن
طفره رفتن
بر حذر بودن
فاصله گرفتن
( با توجه به متن ، فاصله گرفتن هم می تونه معنا بده )
اجتناب کنید از
پرهیز کردن
دوری کردن
مثال:
I avoid eating high_fat foods
دوری کردن جلوگیری مانع شدن
مانع شدن، پیشگیری کردن
Stay away from something or someone
اجتناب کردن دوری کردن از
Keep off
شانه خالی کردن
Cause somebody physical pain
اذیت کردن
دوری کردن. اجتناب کردن
To stay away from something or someone
دوری کردن اجتناب کردن، پرهیز کردن
نزدیک نشدن یا همون دور موندن
رد کردن
جلوگیری کردن
ممانعت ورزی
جلوگیری
To keep away from or keep from happening, esp. by active effort
Stay away from a person or place or thing
escape of something
Preventing or prohibiting to do something .
Stay away from someone of something
دوری کردن، اجتناب ورزیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس