اسم ( noun )
مشتقات: attitudinal (adj.)
مشتقات: attitudinal (adj.)
• (1) تعریف: a feeling or mental state in regard to something or someone.
• مترادف: disposition, feeling, outlook, view
• مشابه: height, impression, mentality, opinion, orientation, posture, pulse, reaction, sentiment, tone, viewpoint, will
• مترادف: disposition, feeling, outlook, view
• مشابه: height, impression, mentality, opinion, orientation, posture, pulse, reaction, sentiment, tone, viewpoint, will
- His attitude toward the proposal was strongly negative.
[ترجمه D.s] نگرش ان مرد نسبت به پیشنهاد خیلی محکم منفی بود|
[ترجمه علی] نگرش او نسبت به این پیشنهاد قاطعانه منفی بود|
[ترجمه سپیده اهرابی] نظر او راجع به پیشنهاد، شدیدا منفی بود.|
[ترجمه احمد قربانی] نگرشش نسبت به پشنهاد بسیار منفی بود|
[ترجمه وحید] رویکرد ( واکنش ) او نسبت به پیشنهاد به شدت منفی بود|
[ترجمه گوگل] نگرش او نسبت به این پیشنهاد به شدت منفی بود[ترجمه ترگمان] نگرش او نسبت به این پیشنهاد بسیار منفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her poor performance in school is largely due to her attitude, not to her abilities.
[ترجمه گلی] عملکرد ضعیف او در مدرسه تا حد زیادی به دلیل طرز برخورد و نگرش اوست ن به خاطر توانایی هایش.|
[ترجمه سپیده اهرابی] اجرای ضعیف او در مدرسه عمدتا به دلیل طرز تفکر اوست نه به دلیل توانایی هایش|
[ترجمه گوگل] عملکرد ضعیف او در مدرسه بیشتر به دلیل نگرش او است نه توانایی های او[ترجمه ترگمان] عملکرد ضعیف او در مدرسه تا حد زیادی به دلیل رفتار او نیست، نه به توانایی های او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was aloof at first, but her attitude towards me seems to be changing.
[ترجمه گوگل] او ابتدا گوشه گیر بود، اما به نظر می رسد نگرش او نسبت به من در حال تغییر است
[ترجمه ترگمان] اول از او دوری می کرد، اما رفتارش نسبت به من به نظر من تغییر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اول از او دوری می کرد، اما رفتارش نسبت به من به نظر من تغییر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: position of the body.
• مترادف: demeanor, posture, stance
• مشابه: appearance, bearing, carriage, deportment, mien, poise, pose
• مترادف: demeanor, posture, stance
• مشابه: appearance, bearing, carriage, deportment, mien, poise, pose
- He stood in a rigid attitude.
[ترجمه A.A] او حالتی جدی داشت|
[ترجمه parham.B] او با حالتی جدی ایستاده بود|
[ترجمه گوگل] با حالتی سفت و سخت ایستاد[ترجمه ترگمان] با قیافه ای جدی ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید