attach

/əˈtæt͡ʃ//əˈtæt͡ʃ/

معنی: ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، نسبت دادن، بستن، الصاق کردن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن
معانی دیگر: بستن به، وصل کردن، دوسیدن، دوسانیدن، دلبستگی پیدا کردن، (امضا یا مهر یا تبصره و غیره) افزودن، قائل شدن، ناشی از، (حقوق) ضبط کردن (ملک به دستور دادگاه)، توقیف کردن، حکم توقیف ملک صادر کردن، (ارتش) موقتا به یگان دیگری منتقل کردن (سربازان یا رسته ها)، زیر امر قرار دادن، توقیف شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: attaches, attaching, attached
مشتقات: attached (adj.)
(1) تعریف: to join, fasten, or connect; affix.
مترادف: affix, connect, fasten, fix, join, stick
متضاد: detach, disconnect, sever
مشابه: annex, append, bind, bond, clip, hitch, link, mount, pin, post, secure, unite, yoke

- He's attaching the wings to his model airplane.
[ترجمه Dreambarsam] او بال ها را به هواپیمای مدل خود وصل میکند.
|
[ترجمه گوگل] او بال ها را به هواپیمای مدل خود وصل می کند
[ترجمه ترگمان] او بال هایش را به سمت هواپیمای مدل خودش وصل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The price tag is still attached to your shirt.
[ترجمه گوگل] برچسب قیمت همچنان به پیراهن شما چسبیده است
[ترجمه ترگمان] برچسب قیمت هنوز به پیراهن شما متصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you attach the card to the gift package?
[ترجمه گوگل] آیا کارت را به بسته هدیه وصل کردید؟
[ترجمه ترگمان] کارت هدیه رو به اون هدیه دادی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a part of in action or function.
مترادف: affiliate, join
متضاد: detach
مشابه: associate, belong to, sign up, wed

- We would like to attach him to our firm.
[ترجمه Aydin Jz] ما دوست داریم اونو به شرکتمون دعوت کنیم ( همکار کردن )
|
[ترجمه گوگل] ما می خواهیم او را به شرکت خود متصل کنیم
[ترجمه ترگمان] ما دوست داریم که اونو به شرکت خودمون ربط بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to connect (oneself to others) in an emotional way.
مترادف: attract
مشابه: bond, connect, pitch into

- She was lonely, and she quickly attached herself to new people.
[ترجمه فاطمه عبدی] او تنها بود و خیلی زود به آدمای جدید دلبسته می شد.
|
[ترجمه گوگل] او تنها بود و به سرعت خود را به افراد جدید متصل کرد
[ترجمه ترگمان] او تنها بود و به سرعت خود را به افراد جدید پیوند می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to attribute; assign.
مترادف: affix, ascribe, assign, attribute
مشابه: accredit

- She attaches a lot of importance to these old letters.
[ترجمه گوگل] او به این نامه های قدیمی اهمیت زیادی می دهد
[ترجمه ترگمان] خیلی برای این نامه های قدیمی اهمیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He didn't attach much significance to the conversation at the time.
[ترجمه گوگل] او در آن زمان اهمیت چندانی برای گفتگو قائل نبود
[ترجمه ترگمان] در آن زمان اهمیت چندانی برای گفتگو قائل نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. attach your name tags to your lapels
برچسب نام خود را به یقه ی کت خود بزنید.

2. i attach great importance to this news
اهمیت زیادی برای این خبر قایلم.

3. please attach your signature here
لطفا اینجا را امضا کنید.

4. to attach oneself to
خود را وصل کردن یا چسباندن به

5. to attach importance to
اهمیت دادن به،اهمیت قایل شدن

6. the advantages that attach to wealth
مزایای وابسته به ثروت

7. Attach a recent photograph to your application form.
[ترجمه گوگل]یک عکس اخیر را به فرم درخواست خود پیوست کنید
[ترجمه ترگمان]یک عکس جدید را به فرم درخواست خود وصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Attach the handle to the box.
[ترجمه گوگل]دسته را به جعبه وصل کنید
[ترجمه ترگمان]دسته دسته را به ما پیوند می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Stella didn't attach any significance to Doug's query.
[ترجمه گوگل]استلا هیچ اهمیتی به درخواست داگ نداد
[ترجمه ترگمان]ستلا به پرس و جوی داگ هیچ اهمیتی نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't forget to attach the label to your luggage.
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که برچسب را به چمدان خود بچسبانید
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که برچسب را به چمدان تان وصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I advise you not to attach yourself to the party.
[ترجمه گوگل]من به شما توصیه می کنم خود را به مهمانی وابسته نکنید
[ترجمه ترگمان]به شما توصیه می کنم که خودتان را به این مهمانی attach
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Use this cable to attach the printer to the computer.
[ترجمه گوگل]از این کابل برای اتصال چاپگر به کامپیوتر استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از این کابل برای اتصال چاپگر به رایانه استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can't really attach a label to this type of art.
[ترجمه گوگل]شما واقعا نمی توانید یک برچسب به این نوع هنر بچسبانید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید به این نوع از هنر برچسب بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I attach a copy of the report.
[ترجمه گوگل]یک نسخه از گزارش را پیوست می کنم
[ترجمه ترگمان]من یه کپی از گزارش رو وصل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Do you attach any importance to what he said?
[ترجمه گوگل]آیا به گفته او اهمیتی قائل هستید؟
[ترجمه ترگمان]آیا اهمیتی قائل ید که او چه گفته است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Does any significance attach to the use of the technical terms?
[ترجمه گوگل]آیا استفاده از اصطلاحات فنی اهمیتی دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا اهمیت ویژه ای به استفاده از واژه های تکنیکی دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. When approving a merger, the commission can attach conditions.
[ترجمه گوگل]هنگام تصویب ادغام، کمیسیون می تواند شرایطی را ضمیمه کند
[ترجمه ترگمان]زمانی که این ادغام ادغام شود، کمیسیون می تواند شرایط را ضمیمه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضمیمه کردن (فعل)
annex, accompany, attach, add, tack, affix, tag

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

چسباندن (فعل)
attach, stick, bind, agglutinate, paste, glue, fasten, gum, cement, sew on

پیوست کردن (فعل)
attach, append

نسبت دادن (فعل)
attribute, attach, impute, ascribe, credit

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

الصاق کردن (فعل)
attach, stick

گذاشتن (فعل)
leave, cut, stead, lodge, place, attach, have, put, let, deposit, infiltrate

ضبط کردن (فعل)
trace, attach, manage, record, confiscate, seize, file, place on file, tape

دلبسته شدن (فعل)
attach

تخصصی

[کامپیوتر] اتصال .
[حقوق] توقیف کردن، ضمیمه کردن، مصداق داشتن
[ریاضیات] متصل کردن، متصل شدن، ضمیمه کردن

انگلیسی به انگلیسی

• fasten; annex; add; foreclose; ascribe to -
if you attach something to an object, you join it or fasten it to the object.
if someone is attached to an organization, they are working for it, usually for a short time.
if you attach a quality to something or someone, you consider that they have that quality.
an attach? is a member of the staff in an embassy.
an attach? is a member of the staff in an embassy.
an attach? is a member of the staff in an embassy.
an attach? is a member of the staff in an embassy.
an attach? is a member of the staff in an embassy.
an attach? is a member of the staff in an embassy.
an attach? is a member of the staff in an embassy.
an attach? is a member of the staff in an embassy.

پیشنهاد کاربران

الحاق کردن، الحاق
مثال: Please attach the document to your email.
لطفاً سند را به ایمیل خود الحاق کنید.
وصل کردن، ضمیمه کردن
مونتاژ کردن، ثابت کردن، توقیف کردن، زیر امر قرار دادن، مامور کردن، بستن، پیوستن، پیوست کردن، ضمیمه کردن، چسباندن، الصاق کردن، نسبت دادن، گذاشتن، ضبط کردن، توقیف شدن، دلبسته شدن، علوم مهندسی: وصل کردن، کامپیوتر: اتصال، قانون فقه: ضمیمه کردن، علوم نظامی: وصل کردن چسباندن به، علوم دریایی: به زیر امر در آوردن
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه "attach" یک فعل است که معانی مختلفی دارد. اما به طور کلی می توان گفت که به معنی اتصال دادن یا بستن چیزی به چیز دیگری است. مثلاً می توانید یک فایل را به ایمیل اتصال دهید یا یک تصویر را به پیامتان بچسبانید. همچنین، وقتی کسی را به یک پرونده یا موضوع خاص پیوسته می کنید، هم از "attach" استفاده می کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

از معنی های دیگر attach می توان به پیوستن به یا تعلق داشتن به یک چیز یا شخص اشاره کرد. به عنوان مثال، ممکن است به احساسات یا تصمیماتی که به یک فرد "attach" است اشاره کنیم، به معنای اینکه آن شخص به آن احساس یا تصمیم وابسته است.
در کل، attach یک کلمه کاربردی و پرکاربرد است که در زندگی روزمره و همچنین در زبان نوشتاری و صحبتی بسیار به کار می رود.
مثلاً فرض کنید یک پلاگین برای افزونه ای در وب سایتتان نصب می کنید. در این صورت ممکن است بخواهید این پلاگین را به این افزونه "attach" کنید، یعنی پلاگین به افزونه متصل شود و کارایی آن توسعه یابد.
منبعCHATGPT4. 00

حقوق:
Fault must attach to all the elements of the crime:تقصیر باید منضم به کلیه عناصر جرم باشد.
Attach to:منضم به. . .
متصل شدن یا متصل کردن
تخصیص ، اختصاص دادن، اختصاص
ضمیمه کردن _ چسباندن _ پیوستن _ نسبت دادن _ بستن _ گذاشتن _ دلبسته شدن _ ضبط کردن _ وابسته شدن _ دل گرم شدن
وابسته
attach ( علوم نظامی )
واژه مصوب: مأمور کردن
تعریف: 1. استقرار موقت یگان ها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
ضمیمهیدن چیزی به چیزی/جایب
پیوستن/پیونداندن چیزی به چیزی/جایی
چسباندن . . . . . . . .
وصلاندن. . . . . . . .
بَرپیونداندن . . . . . . . .
attach:verb*to send a photo or file with an email
I'll send you an email and attach the file you need.
پیوست کردن_چسباندن دو چیز ( که میتوانند حتی ناهگون باشند ) _وصل کردن
ضمیمه کردن
پیوست کردن
چسباندن
الصاق کردن

verb/to send a photo or file with an email
ضمیمه کردن ، پیوست کردن
خالکوبی کردن
ضمیمه
پیوست
دلبستگی
attach و append هر دو به معنای " پیوست کردن " هستند اما با یک تفاوت جزئی :
مثلا یک سند را درنظر بگیرید . ممکن است شما بخواهید یک متنی رو به هر دلیلی به آن سند اضافه کنیداین کار شما همان appendix یا پیوست است حتما تا حالا دیدید که اخرای هرکتابی معمولا یک بخش به عنوان پیوست هستش که این همان appendix است
...
[مشاهده متن کامل]

اما اگر شما بخواهید یک مهر یا امضا به ان سند اضافه کنید این کار شما attachment هستش . همچنین در تلگرام ، واتس اپ و یا ایمیل قسمتی وجود دارد به شکل گیره کاغذ ( سنجاق ) که شما با استفاده از آن یک فایل رو به فضای چت پیوست میکنید .
درواقع append برای پیوست یک متن به متن دیگر ( و فقط در نوشته ها و اسناد کاربرد دارد . )
اما attach پیوست دو چیز ناهمگون است و کاربرد آن محدود به نوشته های متنی نیست .
امیدوارم اگه نادرست گفته باشم حتما شما اصلاح کنید . /

پیوست کردن
File attachment ::: پیوست فایل ( پیوست پرونده )
بستن ( جفت کردن )
افزودن، اضافه کردن
دلبسته شدن
وابسته شدن
وصل کردن
متصل شدن ، وصل شدن
قائل بودن
منوط شدن به - موکول شدن به -
Verb to send a photo or file whit an email
به معنی الصاق کردن عکس یا لمس کردن
علاقمندی پیدا کردن
وابسته بودن ( به کسی یا چیزی )
وصل بودن
وصل کردن ( الصاق )
در اصطلاح عامیانه :
گیردادن ( به کسی یا چیزی )
قفلی زدن ( به کسی یا چیزی )

Fasten or joinone thing to another
وابسته بودن
?Are you attached to the possession
آیا وابستگی به وسایلت داری
یک چیزی را به یک چیز دیگر اضافه کردن ( مثلا امضا را به یک برگه اضافه کردن )
Graft
رایزن
ارتباط دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس