animator

/ˈænəˌmetər//ˈænɪmeɪtə/

معنی: روح بخش، جان دهنده، رونق دهنده، تهیه کنندهء فیلمهای کارتون
معانی دیگر: الهام بخش، پویاگر، جانبخش، ذی حیات ساز، پویانما

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one that animates.

(2) تعریف: a person who creates or helps to create animated cartoons.

جمله های نمونه

1. Walt Disney is the most famous animator of feature-length films.
[ترجمه Ad] شرکت والت دیزنی مشهورترین انیمیشن را می سازد
|
[ترجمه گوگل]والت دیزنی معروف ترین انیماتور فیلم های بلند است
[ترجمه ترگمان]والت دیزنی مشهورترین انیمیشن سازی فیلم های بلند مدت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For example, every Disney animator had a Moviola for viewing and editing film.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، هر انیماتور دیزنی یک موویولا برای تماشا و تدوین فیلم داشت
[ترجمه ترگمان]برای مثال، هر انیمیشن دیزنی یک Moviola برای دیدن و ویرایش فیلم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Star animator Glen Keane, now in his forties, has long wanted to explore non-Disney projects.
[ترجمه گوگل]گلن کین، انیماتور ستاره ای که اکنون در چهل سالگی است، مدت هاست که می خواهد پروژه های غیر دیزنی را کشف کند
[ترجمه ترگمان]\"گلن کین\" (Glen کین)، که در حال حاضر چهل و چند ساله است، خیلی وقت می خواهد پروژه های غیر دیزنی را کشف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fire is the life force and animator which enlivens the dream.
[ترجمه گوگل]آتش نیروی حیات و انیماتور است که رویا را زنده می کند
[ترجمه ترگمان]آتش نیروی زندگی و انیمیشن ساز است که خواب را خراب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When dialogue was needed, the animator simply drew a dialogue balloon as his newspaper counterpart did.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دیالوگ مورد نیاز بود، انیماتور به سادگی یک بادکنک گفتگو را مانند همتای روزنامه خود کشید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گفتگو مورد نیاز بود، انیماتور به سادگی یک بالون گفتگو را به عنوان همتای روزنامه خود کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Make enough drawings to show the animator what the complete action should be.
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی نقاشی بکشید تا به انیماتور نشان دهید که عمل کامل چگونه باید باشد
[ترجمه ترگمان]تصاویر کافی برای نشان دادن این که چه نوع اقدام کامل باید باشد، نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Simplicity enables the animator to create a more clear performance as well.
[ترجمه گوگل]سادگی انیماتور را قادر می سازد تا عملکرد واضح تری نیز ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]سادگی، انیماتور را قادر می سازد تا عملکرد کاملا مشخص تری ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A space animator even took the time to use a 3-D modeling program to show how the rocket motor could have made what seems a bizarrely regular shape.
[ترجمه گوگل]یک انیماتور فضایی حتی برای استفاده از یک برنامه مدل‌سازی سه‌بعدی وقت گذاشت تا نشان دهد که چگونه موتور موشک می‌تواند شکلی عجیب و غریب به نظر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]یک انیماتور در فضا حتی زمان را برای استفاده از یک برنامه مدل سازی ۳ بعدی برای نشان دادن این که چگونه موتور راکت چگونه می تواند به شکل عجیب و غریب به نظر برسد استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The animator must first understand a character's thought process for any given action.
[ترجمه گوگل]انیماتور ابتدا باید فرآیند فکر یک شخصیت را برای هر عمل مشخصی درک کند
[ترجمه ترگمان]این انیمیشن باید ابتدا یک فرآیند تفکر شخصیت را برای هر اقدام معین درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. American animator and producer born in New York City in 19
[ترجمه گوگل]انیماتور و تهیه کننده آمریکایی متولد 19 در شهر نیویورک
[ترجمه ترگمان]تهیه کننده و تهیه کننده آمریکایی متولد ۱۹ مارس در شهر نیویورک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Under John Lasseter, a young animator rejected by Disney, Pixar started to develop a new kind of cartoon, which eschewed fairy-tale plots and entertained adults as well as children.
[ترجمه گوگل]تحت رهبری جان لستر، انیماتور جوانی که توسط دیزنی طرد شده بود، پیکسار شروع به ساخت نوع جدیدی از کارتون کرد که از طرح های افسانه ای اجتناب می کرد و بزرگسالان و همچنین کودکان را سرگرم می کرد
[ترجمه ترگمان]در زمان جان لس تر، یک انیمیشن ساز جوان که توسط دیزنی رد شد، پیکسار ساخت نوع جدیدی از کارتون را آغاز کرد که از توطئه های قصه های پریان اجتناب کرد و بزرگسالان و کودکان را سرگرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An animator has to be able to convey this with a character.
[ترجمه گوگل]یک انیماتور باید بتواند این را با یک شخصیت منتقل کند
[ترجمه ترگمان]یک انیماتور باید قادر به انتقال این ویژگی با یک شخصیت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An animator always likes to hear that!
[ترجمه گوگل]یک انیماتور همیشه دوست دارد این را بشنود!
[ترجمه ترگمان]! همیشه دوست داره اینو بشنوه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I watched an animator fiddle with the virtual star.
[ترجمه گوگل]من یک انیماتور را تماشا کردم که با ستاره مجازی کمانچه می زد
[ترجمه ترگمان]من با اون ستاره مجازی، یه ویولن بزرگ رو تماشا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روح بخش (اسم)
animator

جان دهنده (اسم)
animator

رونق دهنده (اسم)
animator

تهیه کنندهء فیلمهای کارتون (اسم)
animator

تخصصی

[سینما] متحرک ساز - طراح (یا) سازنده فیلمهای نقاشی متحرک - کارتون ساز - جان بخش

انگلیسی به انگلیسی

• artist who creates drawings for animated cartoons
an animator is a person who makes films using puppets and drawings rather than real people.

پیشنهاد کاربران

پویانما
( Puyānemā )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : animate
✅️ اسم ( noun ) : animism / animist / animation / animator / animatronics / animal / animality
✅️ صفت ( adjective ) : animistic / animate / animated / animato / animatronic / animal
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : animatedly / animato

animator ( عمومی )
واژه مصوب: پویانما
تعریف: شخصی که به شیوۀ پویانمایی فیلم بسازد
پویانما ( عنوان شغل و رشته ای در پویانمایی کامپیوتری )

بپرس