agriculture

/ˈæɡrəˌkəlt͡ʃər//ˈæɡrɪˌkʌlt͡ʃə/

معنی: کشاورزی، زراعت، فلاحت، برزگری
معانی دیگر: کشت و کار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: agricultural (adj.), agriculturally (adv.)
• : تعریف: the raising of crops and livestock, or the science connected with improving the processes involved.
مترادف: agronomy, animal husbandry, farming, husbandry, pasturage
مشابه: agribusiness, agrobiology, cultivation, horticulture, soil conservation

- With improved methods of farming, agriculture flourished in the area.
[ترجمه علی] به واسطه شیوه های بهبودیافته کشاورزی ، کشاورزی در منطقه رونق پیدا کرد .
|
[ترجمه گوگل] با بهبود روش های کشاورزی، کشاورزی در این منطقه رونق گرفت
[ترجمه ترگمان] با بهبود روش های کشاورزی، کشاورزی در منطقه رونق یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With little industry or technology, the country relies on agriculture for its primary means of support for its people.
[ترجمه گوگل] با صنعت یا فناوری اندک، این کشور برای ابزار اصلی حمایت از مردمش به کشاورزی متکی است
[ترجمه ترگمان] این کشور با صنعت یا فن آوری کوچک به کشاورزی برای ابزار اولیه خود برای حمایت از مردمش متکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. agriculture on a small scale
کشاورزی در مقیاس کم

2. commercial agriculture
کشاورزی در سطح گسترده

3. mechanized agriculture
کشاورزی مکانیزه

4. organic agriculture
کشاورزی طبیعی

5. industry and agriculture
صنعت و کشاورزی

6. the beginnings of scientific agriculture
اوایل کشاورزی علمی

7. we must industrialize our agriculture
ما باید کشاورزی خود را صنعتی کنیم.

8. we must modernize our agriculture
ما بایستی کشاورزی خود را امروزی کنیم.

9. rahim has expertise in all areas of agriculture
رحیم در همه ی زمینه های کشاورزی تبحر دارد.

10. the warp of the economic structure is agriculture
بخش اساسی ساختار اقتصادی کشاورزی است.

11. this clayey earth is not good for agriculture
این خاک رسی به درد کشاورزی نمی خورد.

12. this invention will have many applications in agriculture
این اختراع در کشاورزی کاربردهای بسیار خواهد داشت.

13. they decided to channel the country's oil income into industry and agriculture
آنها تصمیم گرفتند درآمد نفت کشور را صرف صنعت و کشاورزی کنند.

14. We are speeding up the mechanisation of our agriculture.
[ترجمه جواد] به مکانیزه شدن کشاورزیمون سرعت می بخشیم .
|
[ترجمه گوگل]ما در حال سرعت بخشیدن به مکانیزه شدن کشاورزی خود هستیم
[ترجمه ترگمان] ما داریم the رو با سرعت بالا می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A proportion of the land is used for agriculture.
[ترجمه گوگل]بخشی از زمین برای کشاورزی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]نسبت زمین برای کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He forced the country to collectivize agriculture.
[ترجمه طلایه] اوکشاورزی را درکشور توسعه داد.
|
[ترجمه طالبی] او کشاورزی را درکشور همگانی کرد.
|
[ترجمه گوگل]او کشور را مجبور کرد کشاورزی را جمعی کند
[ترجمه ترگمان]او کشور را وادار به احیای کشاورزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The area depends on agriculture for most of its income.
[ترجمه طالبی] این منطقه بیشتر درآمدش از را کشاورزی است.
|
[ترجمه گوگل]این منطقه بیشتر درآمد خود را به کشاورزی وابسته است
[ترجمه ترگمان]این ناحیه به کشاورزی بیشتر از درآمدش وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Agriculture forms the backbone of the rural economy.
[ترجمه گوگل]کشاورزی ستون فقرات اقتصاد روستایی را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]کشاورزی ستون فقرات اقتصاد روستایی را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Tourism has replaced agriculture as the nation's main industry.
[ترجمه گوگل]گردشگری به عنوان صنعت اصلی کشور جایگزین کشاورزی شده است
[ترجمه ترگمان]صنعت گردشگری جای کشاورزی را به عنوان صنعت اصلی کشور جایگزین کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Agriculture was based in the past on the family as a unit.
[ترجمه گوگل]کشاورزی در گذشته مبتنی بر خانواده به عنوان یک واحد بود
[ترجمه ترگمان]کشاورزی در گذشته در خانواده به عنوان یک واحد بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The mountainous terrain rules out most forms of agriculture.
[ترجمه گوگل]مناطق کوهستانی اکثر اشکال کشاورزی را رد می کند
[ترجمه ترگمان]زمین های کوهستانی اغلب اشکال کشاورزی را مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشاورزی (اسم)
agriculture, agronomy, tillage, husbandry, arboretum

زراعت (اسم)
cultivation, agriculture

فلاحت (اسم)
agriculture, husbandry

برزگری (اسم)
agriculture

تخصصی

[زمین شناسی] کشاورزی کشاورزی عمل شخم زدن زمین، تخم افشانی و برداشت فرآورده های زراعی می باشد .

انگلیسی به انگلیسی

• raising of crops and livestock
agriculture is farming and the methods used to look after crops and animals.

پیشنهاد کاربران

کشاورزی و همچنین دامداری
دامداری هم معنی میده
کشاورزی
زراعت
رشته کشاورزی در دانشگاه
farming
In agriculture
� Planting prohibited
در کشاورزی میگن
کاشت ممنوع
کشاورزی

بپرس