advertisement

/ədˈvɜːrtəzmənt//ədˈvɜːtɪsmənt/

معنی: خبر، اگاهی، اعلان، اگهی
معانی دیگر: آگهی، رکلام، تبلیغ (مخفف آن: ad)، عمل آگهی دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a notice or public announcement designed to gain public attention, esp. to promote the sale of certain products.
مترادف: ad
مشابه: announcement, blurb, circular, commercial, display, flier, handbill, leaflet, notice, plug, poster, promotion

- Some television advertisements seem ridiculous but are very effective in selling their product.
[ترجمه مجید،شه پر] گاهی از وقتها، ( یک گاه از میان تمام وقتها ) , تبلیغات رسانهٔ دیداری وشنیداری ( = ( تلویزیون ) ) مضحک به نظر مرسند، �در همین حالت� هم تاثیر مثبتی بر فروش آن� کالاها میگذارند�
|
[ترجمه گوگل] برخی از تبلیغات تلویزیونی مضحک به نظر می رسند اما در فروش محصول خود بسیار موثر هستند
[ترجمه ترگمان] برخی تبلیغات تلویزیونی مضحک به نظر می رسند اما در فروش محصولات خود بسیار موثر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I put an advertisement in the newspaper to sell my car.
[ترجمه Sadaf] من در روزنامه آگهی گذاشتم تا ماشینم و بفروشم
|
[ترجمه گوگل] آگهی فروش ماشینم را در روزنامه گذاشتم
[ترجمه ترگمان] یک آگهی در روزنامه گذاشتم تا ماشینم را بفروشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of making something widely known.
مترادف: announcement, disclosure, publication
مشابه: broadcasting, circulation, promotion, propagation

- The advertisement of her drinking problem in the news media embarrassed her family.
[ترجمه گوگل] تبلیغ مشکل الکلی او در رسانه های خبری باعث شرمندگی خانواده او شد
[ترجمه ترگمان] آگهی مشکل نوشیدن او در رسانه های خبری خانواده او را خجالت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the advertisement rehearsed the many products of our company
آن آگهی محصولات متعدد شرکت ما را به تفصیل شرح داد.

2. a spot advertisement
آگهی میان برنامه

3. the sale advertisement was a hook to attract customers
آگهی حراج،قلابی برای جلب مشتری بود.

4. i placed an advertisement in the paper
به روزنامه آگهی دادم.

5. if i had read the advertisement i would have applied for the job
اگر آگهی را خوانده بودم برای آن شغل درخواست داده بودم.

6. the layout of a billboard advertisement
پیش نویس (یا طرح اولیه ی) یک آگهی دیوارکوب

7. applications received as a result of our recent advertisement
تقاضانامه های دریافتی در اثر آگهی اخیرمان

8. Please post up this advertisement for our concert in your shop window.
[ترجمه محمد حسن اسایش] لطفا این آگاهی رابرای کنسرت ما روی ویترین مغازه تان نصب کنید
|
[ترجمه گوگل]لطفا این آگهی کنسرت ما را در ویترین فروشگاه خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا این تبلیغ را برای کنسرت ما در ویترین مغازه خود ارسال کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I wish to insert an advertisement in your newspaper.
[ترجمه ayda] من آرزو می کنم یک تبلیغ در روزنامه شما قرار دهم
|
[ترجمه محمد حسن اسایش] من تصمیم دارم یک آگاهی در روزنامه شما درج کنم ( منتشر نمایم )
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک آگهی در روزنامه شما درج کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم یک تبلیغ در روزنامه تان قرار دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Miss Parrish recently placed an advertisement in the local news-paper.
[ترجمه گوگل]خانم پریش اخیراً یک آگهی در روزنامه محلی گذاشته است
[ترجمه ترگمان]خانم \"Parrish\" اخیرا یه آگهی توی روزنامه اخبار محلی گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company misrepresented its products in the advertisement.
[ترجمه گوگل]این شرکت محصولات خود را در تبلیغات نادرست معرفی کرده است
[ترجمه ترگمان]شرکت محصولات خود را در تبلیغ نمایش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. More than fifty people responded to the advertisement.
[ترجمه گوگل]بیش از پنجاه نفر به این آگهی پاسخ دادند
[ترجمه ترگمان]بیش از پنجاه نفر به این آگهی پاسخ دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Here is an example of a TV advertisement telling the public about a new breakfast cereal.
[ترجمه محمد حسن اسایش] دراینجا یک نمونه تبلیغات تلیویزونیوجودداردکه به عموم مردم درباره یک صبحانه جدیدتازه، سخن می گوید
|
[ترجمه گوگل]در اینجا یک نمونه از تبلیغات تلویزیونی است که به مردم درباره یک غلات صبحانه جدید می گوید
[ترجمه ترگمان]در اینجا مثالی از یک تبلیغ تلویزیونی وجود دارد که به مردم درباره یک صبحانه تازه صبحانه می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A lot of people replied to our advertisement.
[ترجمه پارلا] خیلی از مردم به اگهی ما جواب داده اند
|
[ترجمه ناشناس] مردم زیادی به آگهی ما جواب دادند
|
[ترجمه گوگل]افراد زیادی به تبلیغات ما پاسخ دادند
[ترجمه ترگمان]خیلی از مردم به آگهی ما جواب دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This advertisement is calculated to attract the attention of housewives.
[ترجمه محمد حسن اسایش] این آگهی برای جلب نظر زنان خانه دار درج شده است ( چاپ شده است )
|
[ترجمه گوگل]این آگهی برای جلب توجه خانم های خانه دار محاسبه شده است
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ برای جلب توجه زنان خانه دار محاسبه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This advertisement will capture the attention of TV audiences.
[ترجمه گوگل]این تبلیغ توجه مخاطبان تلویزیون را به خود جلب خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ توجه مخاطبین تلویزیونی را جلب خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Advertisement helps us to sell goods.
[ترجمه نازی محمدی] تبلیغات به ما کمک می کند تا خوب فروش کنیم
|
[ترجمه M.Sh] تبلیغات به ما کمک میکند تا محصولات مان را بفروشیم.
|
[ترجمه ناشناس] تبلیغ به ما کمک می کند تا کالاها را بفروشیم
|
[ترجمه YEKK] تبلیغات به ما کمک میکند که فروش خوبی داشته باشیم.
|
[ترجمه گوگل]تبلیغات به ما در فروش کالا کمک می کند
[ترجمه ترگمان]اعلان به ما در فروش کالا کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They changed the wording of the advertisement to make it more palatable to women.
[ترجمه گوگل]آنها متن آگهی را تغییر دادند تا برای زنان خوشایندتر شود
[ترجمه ترگمان]آن ها کلمات آگهی را تغییر دادند تا آن را برای زنان خوشایند جلوه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبر (اسم)
account, report, news, announcement, information, word, narration, notification, advice, notice, advertisement, manifest, predicate

اگاهی (اسم)
knowledge, acquaintance, awareness, consciousness, inkling, intelligence, advice, advertisement, monition, idea, dope, perception, cognizance, immediacy

اعلان (اسم)
assertion, announcement, declaration, proclamation, notice, advertisement, advertising, sign, poster, signboard, placard

اگهی (اسم)
assertion, announcement, proclamation, notice, advertisement, advertising, ticket, annunciation, poster, caveat, indiction

تخصصی

[نساجی] اعلان - آگهی

انگلیسی به انگلیسی

• act of advertising, promotion, drawing attention to, act of promoting (generally in order to sell goods or services); public announcement or printed notice designed to attract attention; ad; advert; public announcement (also advertizement)
an advertisement is a public announcement, for example in a newspaper or on television, that tells people about a product, event, or job vacancy.

پیشنهاد کاربران

خبر، تبلیغات، آگهی، اعلان
تبلیغ، تبلیغات، مترادف Advertise به معنی تبلیغ
•آگهی بازرگانی
•تبلیغات
An advertisement is a public notice, for example in a newspaper or television, that tells people about a product, event or job chance
یک آگهی، آگهی عمومی است، برای مثال در یک روزنامه یا تلویزیون، که به مردم درباره یک محصول، رویداد یا فرصت شغلی می گوید.
تبلیغات، آگهی
advertisement ( بازاریابی )
واژه مصوب: تبلیغ
تعریف: هر نوع پیام آگاهی رسان یا ترغیبی یا متقاعدکننده که فرد یا شرکت یا سازمان در رسانه های گوناگون منتشر می کند
تبلیغات ( مخففش میشه ad )
خبر اگاهی
تبلیغات پیام بازرگانی و مثل اینا
رشته کامپیوتر . . . تخصصی . . . vtp advertisement. . . . .
vtp یک پروتکل هست که تخصصی هست
در این جا به معنای اعلان هست یک اعلان عمومی. . یک خبر عمومی. . . . .
اعلان
مثلا اعلان زدن قیمت ها
اگهی بازرگانی یا تبلیغ 🎥📹📷
آگهی ، تبلیغ
پیام بازرگانی، آگهی بازرگانی
تبلیغاتی که در تلوزیون میان برنامه ها ارائه می شود

اگاهی، اعلان، تبلیــــغ
پیام بازرگانی. آگهی بین دو برنامه ی تلویزیونی
commercial advertising=پیام بازرگانی
آگهی تبلیغاتی میشه فک کنم
پیام بازرگانی میشه commercial
این آگهی منظور آگهی استخدام و . . . . . هست
اعلان اعلانات
تبلیغات، آگهی، اعلان، خبر
آگهی
آگهی بازرگانی. پیام بازرگانی
پیام بازگانی
تبلیغات
تبلیغات کاغذی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس