adduction

/əˈdʌkʃən//əˈdʌkʃən/

معنی: نزدیکی، ایراد، اقامه، اظهار، ارایه
معانی دیگر: (زیست شناسی)، محور کشی، کشش به سوی محور یا خط وسط (توسط عضله)، ورین بری، قرب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of adducing or citing.

(2) تعریف: the action of a muscle that adducts.

(3) تعریف: the changed position that results from such muscular action.

جمله های نمونه

1. Objective To evaluate the efficacy of modified arytenoid adduction in the management of patients with unilateral vocal fold paralysis.
[ترجمه گوگل]هدف: ارزیابی کارایی اداکشن آریتنوئیدی اصلاح شده در مدیریت بیماران مبتلا به فلج تارهای صوتی یک طرفه
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی اثربخشی of اصلاح شده در مدیریت بیماران با فلج برابر یک جانبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Right foot 90 degrees eversion, adduction of left foot slightly.
[ترجمه گوگل]پای راست 90 درجه انحراف، ادداکشن پای چپ کمی
[ترجمه ترگمان]پای راست ۹۰ درجه سانتیگراد و adduction پای چپ کمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The counterargument right of adduction is a nation of the science of civil law, but this kind of system not established in the science of negotiable instruments law.
[ترجمه گوگل]برهان متقابل حق استحصال ملتی از علم حقوق مدنی است، اما این نوع نظام در علم حقوق اسناد قابل معامله ایجاد نشده است
[ترجمه ترگمان]حق counterargument of یک ملت علم حقوق مدنی است، اما این نوع سیستمی که در علوم مربوط به قوانین قابل مذاکره ایجاد نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In addition, divalent metal adduction provided improved positive mode ionization efficiency for these peptides.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، اداکشن فلز دو ظرفیتی کارایی یونیزاسیون حالت مثبت را برای این پپتیدها بهبود می بخشد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، adduction فلز دو ظرفیتی برای بهبود حالت مثبت منجر به کارایی برای این پپتید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Physical examination showed abnormal abduction and limited adduction of the shoulder joint.
[ترجمه گوگل]معاینه فیزیکی ابداکشن غیرطبیعی و اداکشن محدود مفصل شانه را نشان داد
[ترجمه ترگمان]معاینه فیزیکی، آدم ربایی غیر عادی و adduction محدود مفصل شانه را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This product adduction ancientry palace foster face secret, combine modem times herbalist doctor exoterica, as wel as manifold herbal medicine extraction distillate make with extra care.
[ترجمه گوگل]این محصول محرمانه چهره پرورش دهنده قصر باستانی، ترکیبی از زمان های مدرن پزشک گیاه شناس exoterica، و همچنین تقطیر عصاره عصاره داروهای گیاهی متعدد را با دقت بیشتری می سازد
[ترجمه ترگمان]این محصول باعث ایجاد راز رو به رو می شود و زمان های مودم را به عنوان پزشک مخصوص درمان با هم ترکیب می کند و این کار را با دقت بیشتری انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hereinbefore red wordage this. Adduction you target conversation, Ignorance sic translate this No, is just true.
[ترجمه گوگل]قبل از این کلمه قرمز این اغراق شما را هدف قرار مکالمه، جهل sic ترجمه این نه، فقط درست است
[ترجمه ترگمان]این کلمات قرمز را ادا می کرد اگه موضوع بحث رو عوض کنی، نادانی این رو ترجمه می کنه، نه، فقط حقیقت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Adduction of the upper arm to maximize forward propulsion.
[ترجمه گوگل]اضافه کردن بازو برای به حداکثر رساندن رانش به جلو
[ترجمه ترگمان]Adduction بازوی بالایی برای به حداکثر رساندن نیروی محرکه به جلو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the advanced case, the upper limb is carried in a characteristic posture of flexion, adduction, and pronation.
[ترجمه گوگل]در حالت پیشرفته، اندام فوقانی در وضعیت مشخصی از خم شدن، اداکشن و پرونیشن حمل می شود
[ترجمه ترگمان]در حالت پیشرفته، عضو بالایی به حالت مشخصه of، adduction و pronation حمل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. AIM: To explore the effects of botulinum toxin A in improving the abduction activity of carpometacarpal joint of thumb and spasm in spastic cerebral palsy patients with adduction deformity thumb.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اثرات سم بوتولینوم A در بهبود فعالیت ابداکشن مفصل کارپومتاکارپ شست و اسپاسم در بیماران فلج مغزی اسپاستیک با تغییر شکل شست
[ترجمه ترگمان]AIM: برای بررسی اثرات سم botulinum A در بهبود فعالیت آدم ربایی مفصل شست و تشنج در بیماران مبتلا به فلج مغزی مبتلا به نقص بدنی adduction
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Moreover, the paper indicated the imminency of establish our law of database by the adduction of practice.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، این مقاله قریب الوقوع بودن ایجاد قانون پایگاه داده ما را با اضافه کردن تمرین نشان داد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، این مقاله the را نشان داد که قانون پایگاه داده های ما را از طریق عمل جراحی تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is the weak things the only hole - Ming Fan Chen, adduction in the heart when only far - sighted.
[ترجمه گوگل]آیا چیزهای ضعیف تنها سوراخ هستند - مینگ فن چن، در قلب زمانی که فقط دوراندیش است
[ترجمه ترگمان]آیا این موجودات ضعیف تنها حفره ای هستند که عبارتند از \"مینگ\"، \"چن\"، \"adduction\" در قلب زمانی که تنها far وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The latter part of this propulsive phase employs rapid extension at the elbow while adduction ceases.
[ترجمه گوگل]بخش آخر این مرحله پیشرانه از اکستنشن سریع در آرنج استفاده می کند در حالی که اداکشن متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]بخش دوم این فاز propulsive، گسترش سریع آرنج را در حالی که adduction متوقف می شود، بکار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective: Our aim was to discuss the cause of laryngeal paralysis and the effect of arytenoid adduction.
[ترجمه گوگل]هدف: هدف ما بررسی علت فلج حنجره و تاثیر اداکشن آریتنوئید بود
[ترجمه ترگمان]هدف: هدف ما بحث در مورد علت فلج laryngeal و اثر of adduction بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Children with CTEV have some disarrangement of the metatarsals and the degree of disarrangement is one of the major causes of postoperative forefoot adduction or recurrence of the deformity.
[ترجمه گوگل]کودکان مبتلا به CTEV تا حدودی به هم ریختگی متاتارس‌ها دارند و میزان به هم ریختگی یکی از دلایل اصلی اداکشن جلوی پا یا عود تغییر شکل بعد از عمل است
[ترجمه ترگمان]کودکان مبتلا به CTEV، disarrangement از metatarsals دارند و درجه of یکی از دلایل اصلی of forefoot یا عود آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزدیکی (اسم)
abutment, proximity, vicinity, adjacency, affinity, rapprochement, approximation, accession, adduction, imminence, verge, contiguity, going-on, imminency, propinquity, vicinage

ایراد (اسم)
induction, quotation, adduction, objection

اقامه (اسم)
adduction, adductor

اظهار (اسم)
signification, statement, avouchment, declaration, saying, utterance, remark, say, adduction, adductor, testimony, allegation, proposal, showing, predication, say-so

ارایه (اسم)
adduction, array

انگلیسی به انگلیسی

• action of drawing near; action of pulling towards the body's central axis (physiology)

پیشنهاد کاربران

آدوکسیون، نزدیک کردن،
عمل نزدیک کردن یا حالت نزدیکی
نزدیک شدن به خط وسط
حرکت یک عضو به سوی خط میانه بدن
دراناتومی به معنی نزدیک شدن است.

بپرس