accurate

/ˈækjərət//ˈækjərət/

معنی: دقیق، صحیح، درست
معانی دیگر: بی اشتباه، عاری از غلط، بی خطا، مطابق معیار، کامل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: accurately (adv.), accurateness (n.)
(1) تعریف: free of mistakes or error.
مترادف: correct, exact, flawless, perfect, precise, right, true, truthful, unerring, veracious
متضاد: erroneous, inaccurate
مشابه: authentic, factual, faithful, honest, just, literal, proper, thorough, valid

- The newspaper published an accurate report of the event.
[ترجمه گوگل] این روزنامه گزارش دقیقی از این رویداد منتشر کرده است
[ترجمه ترگمان] این روزنامه گزارش دقیقی از این رویداد منتشر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She gave an accurate description of the suspect.
[ترجمه گوگل] او توضیحات دقیقی از مظنون داد
[ترجمه ترگمان] اون یه توصیف دقیق از مظنون انجام داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: careful and precise.
مترادف: careful, conscientious, meticulous, particular, precise, rigorous, scrupulous, thorough
متضاد: inaccurate
مشابه: close, detailed, literal, mathematical, minute, punctilious, strict, true

- In science, it's extremely important to be accurate in one's measurements.
[ترجمه شان] اندازه گیری دقیق و بدون اشتباه در علم واجد اهمیت بی اندازه است .
|
[ترجمه گوگل] در علم، دقت در اندازه گیری ها بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان] در علم، بسیار مهم است که در یک اندازه گیری دقیق دقیق باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an accurate answer
پاسخ صحیح

2. an accurate thermometer
گرماسنج دقیق

3. i cannot yet form an accurate picture of what happened
هنوز نمی توانم آنچه را که اتفاق افتاد دقیقا در نظرم مجسم کنم.

4. Emma's vision was so accurate that she didn't need glasses.
[ترجمه گوگل]دید اما آنقدر دقیق بود که نیازی به عینک نداشت
[ترجمه ترگمان]اما تصویر اما خیلی دقیق بود که به عینک نیاز نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In writing on the topic, Vergil used accurate information.
[ترجمه گوگل]در نوشتن در مورد موضوع، Vergil از اطلاعات دقیق استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]ورجیل گانچ در نوشتن این موضوع از اطلاعات دقیق استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's impossible to be accurate about these things.
[ترجمه بابک ر و] غیر ممکنه که در مورد این چیزها دقیق باشه
|
[ترجمه گوگل]نمی توان در مورد این موارد دقیق بود
[ترجمه ترگمان]در مورد این چیزها غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The model of the village is accurate down to the last detail.
[ترجمه گوگل]مدل دهکده تا آخرین جزئیات دقیق است
[ترجمه ترگمان]مدل روستا در مقایسه با آخرین جزئیات دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The brochure tries to give a fair and accurate description of each hotel.
[ترجمه گوگل]در این بروشور سعی شده است توضیحاتی منصفانه و دقیق از هر هتل ارائه شود
[ترجمه ترگمان]بروشور سعی می کند توضیح دقیق و دقیقی از هر هتل بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She gave an accurate account of the case.
[ترجمه گوگل]او گزارش دقیقی از این پرونده ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او حساب دقیق پرونده را داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The figures they have used are just not accurate.
[ترجمه گوگل]ارقامی که آنها استفاده کرده اند دقیق نیستند
[ترجمه ترگمان]ارقام مورد استفاده آن ها دقیق و دقیق نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The police are trying to obtain a more accurate picture of crime levels.
[ترجمه گوگل]پلیس در تلاش است تا تصویر دقیق تری از میزان جرم و جنایت به دست آورد
[ترجمه ترگمان]پلیس در تلاش است تا تصویری دقیق تر از سطح جرم به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His account of what happened is substantially accurate.
[ترجمه گوگل]گزارش او از آنچه اتفاق افتاده است تا حد زیادی دقیق است
[ترجمه ترگمان]شرح او از آنچه رخ داده است بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has made an accurate measurement of my garden.
[ترجمه گوگل]او اندازه گیری دقیقی از باغ من انجام داده است
[ترجمه ترگمان]او اندازه گیری دقیقی از باغ من کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Accurate identification of these birds is difficult.
[ترجمه گوگل]شناسایی دقیق این پرندگان مشکل است
[ترجمه ترگمان]شناسایی دقیق این پرندگان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Modern missiles are so accurate because their flight is controlled by computer.
[ترجمه گوگل]موشک های مدرن بسیار دقیق هستند زیرا پرواز آنها توسط کامپیوتر کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]موشک های مدرن خیلی دقیق هستند چون پرواز آن ها توسط کامپیوتر کنترل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Police have stressed that this is the most accurate description of the killer to date.
[ترجمه گوگل]پلیس تاکید کرده است که این دقیق ترین توصیف تا به امروز از قاتل است
[ترجمه ترگمان]پلیس تاکید کرده است که این دقیق ترین توصیف از این قاتل تا به امروز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The number is accurate to three decimal places.
[ترجمه گوگل]عدد تا سه رقم اعشار دقیق است
[ترجمه ترگمان]عدد به سه رقم اعشار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Accurate measurement is very important in science.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری دقیق در علم بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری دقیق در علم بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The film is not an accurate portrayal of his life.
[ترجمه گوگل]این فیلم تصویر دقیقی از زندگی او نیست
[ترجمه ترگمان]این فیلم تصویری دقیق از زندگی او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

صحیح (صفت)
good, right, true, correct, accurate, exact, valid, authentic, all right, safe, simon-pure, integral, well-advised

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

تخصصی

[ریاضیات] درست، دقیق، تحقیقی، صحیح

انگلیسی به انگلیسی

• precise, exact
an accurate account or description gives a true idea of what someone or something is like.
a person, device, or machine that is accurate is able to perform a task without making a mistake.

پیشنهاد کاربران

دقیق، صحیح
مثال: Her prediction was accurate.
پیش بینی او دقیق بود.
Accurate forecast
پیش بینی درست
بی نقض
درست
صحیح
دقیق، درست
accurate ( adj ) ( �kyərət ) =correct and true in every detail, e. g. an accurate description. accurately ( adv ) , accuracy ( n ) ( �kyərəsi )
accurate
accurate: دقیق
accurate recording: ثبت و ضبط دقیق
the accurate: ساده، بدون حواشی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : accurize
اسم ( noun ) : accuracy
صفت ( adjective ) : accurate
قید ( adverb ) : accurately
مثال:
since π = 3. 14159…, the approximation 3. 1416 is accurate to 5 significant digits
π = 3. 1415 is in this sense accurate to 4 decimal places
ریاضیات
1. ( به n رقم معنی دار ) که نشان دهنده n رقم اول عدد داده شده است که با اولین رقم غیر صفر شروع می شود، اما به نزدیک ترین رقم در موقعیت نهایی تقریب می زند.
2. ( تا n رقم اعشار ) دادن n رقم اول بعد از اعشار بدون تقریب بیشتر
( خبر، اطلاعات و غیره ) موثق
صحیح. درست. به جا
accurate ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: درست
تعریف: ویژگی اندازه‏گیری یا کمیتی که به مقدار واقعی خود نزدیک باشد
accurate :درست
occur :رخ دادن

دقیق
مثالی برای تغییر قید مکان در اینگونه جملات:
( Original Speech: We like it here )
She told me they like it HERE
[ You ARE currently in the place they like ]
She told me they like it THERE
...
[مشاهده متن کامل]

[You are NOT in the place they like]
Accurate=Relevant ) = true )
با این معانی هم این دو واژه را می توان بکار برد :
مطرح - برقرار - پابرجا - جاری - قابل استناد - دارای موضوعیت
.
.
.
خوش باشید.


برقرار _ برجا _ برپا
( Accurate )
توضیحاتی درباره آموزش دستوری یا گرامر مبحث ( Reported Speech ) یا گفتاورد ( نقل قول ) است.
We also change demonstratives and adverbs of time and place if they are no longer accurate
...
[مشاهده متن کامل]

ما همچنین ضمایر اشاره و قیدهای زمان و مکان را تغییر می دهیم اگر دیگر ( برقرار ) نباشند.

بیشترین نزیدکی معنی رو به : دقیق: و با مفهموم بی نقص و سالم.
این کلمه دو حالت داره یا اصلا معادل فارسی دقیق نداره یا اکثرا سواد ادبیات فارسی بالایی مثل یک استاد نداریم که بخوایم معادل دقیق در نظر بگیریم
بی نقص
Accuracy. . N. . درستی
Accurate. . Adj. . . درست
Accurate three days ago. . درست سه روز قبل
Accurate
Three days ago, I politely and formally declined her invitation to the restaurant ( lunch ) . There was no reason or excuse
There is no interest in him
دقیق
سه روز پیش ، دعوت به رستوران ( ناهار ) او را با مودبانه و رسمی نپذیرفتم
...
[مشاهده متن کامل]

دلیل و بهانه ی وجود نداشت
علاقه مندی نسبت به او نیست

درست
[المان محدود و ریاضی محض] تقریبی
تطابق, مطابقت داشتن
صحت - درستی
دقیق درست
صحت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس