abandoned

/əˈbændənd//əˈbændənd/

معنی: متروکه، متروک
معانی دیگر: ترک شده، رها شده، ول شده، هرزه، دارای فساد اخلاقی، واگذارده، مهجور، فاسد، تسلیم هوی وهوس شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: left forever; deserted.
مترادف: deserted, forsaken
مشابه: derelict, desolate, dropped, leave

- The suspect was hiding in an abandoned building near the docks.
[ترجمه گوگل] مظنون در یک ساختمان متروکه در نزدیکی اسکله پنهان شده بود
[ترجمه ترگمان] مظنون تو یه ساختمون متروکه نزدیک اسکله مخفی شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The abandoned animals were rescued and brought to a shelter.
[ترجمه آیدا] حیوانات رها شده نجات یافتند و به پناهگاه آوردند
|
[ترجمه گوگل] حیوانات رها شده نجات یافتند و به یک پناهگاه منتقل شدند
[ترجمه ترگمان] حیوانات رها شده نجات یافتند و به پناه گاه وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lacking restraint.
مترادف: free, intemperate, spontaneous, uninhibited, unrestrained, wanton
مشابه: enthusiastic, impetuous, loose, unchaste

جمله های نمونه

1. an abandoned child
کودکی که والدینش او را رها کرده اند،بچه سر راهی

2. an abandoned farmhouse
خانه روستایی متروکه

3. he abandoned himself to lechery
او خود را تسلیم شهوت کرد.

4. he abandoned his companion in the middle of the journey
در وسط سفر دوست خود را ترک کرد.

5. the abandoned child was found in a state of undress
کودک رها شده را لخت و پتی پیدا کردند.

6. they abandoned their attempt to escape
از کوشش برای فرار دست کشیدند.

7. they were abandoned naked of comfort
آنها را بدون وسایل رفاه رها کرده بودند.

8. a dreary scene of abandoned farm houses
صحنه ی اندوهبار خانه های روستایی متروکه

9. He abandoned his daughter to her fate.
[ترجمه گوگل]او دخترش را به سرنوشت او رها کرد
[ترجمه ترگمان]دخترش را به سرنوشت خود رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company have abandoned their takeover bid.
[ترجمه گوگل]این شرکت از پیشنهاد خرید خود صرف نظر کرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت پیشنهاد تصاحب آن ها را رها کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A fraud trial involving two homosexual lawyers was abandoned.
[ترجمه گوگل]دادگاه کلاهبرداری شامل دو وکیل همجنسگرا رها شد
[ترجمه ترگمان]یه محاکمه کلاه برداری که شامل دوتا وکیل همجنس باز هم میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He claimed that his parents had abandoned him.
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که پدر و مادرش او را رها کرده اند
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که پدر و مادرش او را ترک کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plan had to be abandoned on grounds of cost.
[ترجمه گوگل]این طرح به دلیل هزینه باید کنار گذاشته می شد
[ترجمه ترگمان]این برنامه باید در زمینه هزینه رها شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The project had to be abandoned due to a lack of government funding.
[ترجمه گوگل]این پروژه به دلیل کمبود بودجه دولتی مجبور به رها شدن شد
[ترجمه ترگمان]این پروژه به دلیل نبود بودجه دولتی رها شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The baby had been abandoned by its mother.
[ترجمه گوگل]نوزاد توسط مادرش رها شده بود
[ترجمه ترگمان]بچه از مادرش طرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She never abandoned her attempts to plumb my innermost emotions.
[ترجمه گوگل]او هرگز تلاش های خود را برای تقویت عمیق ترین احساسات من رها نکرد
[ترجمه ترگمان]او هرگز تلاش های خود برای plumb احساسات درونی خود را رها نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. By the end of the evening she had abandoned all pretence of being interested.
[ترجمه گوگل]در پایان عصر او تمام تظاهر به علاقه را کنار گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]در پایان شب همه به بهانه جلب توجه همه چیز را ترک گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Mr Warnock resigned as the company abandoned a plan to recapitalize.
[ترجمه گوگل]آقای وارناک استعفا داد زیرا این شرکت طرح افزایش سرمایه را کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شرکت یک برنامه را به recapitalize واگذار کرد، آقای وارناک استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He abandoned his wife and went away with all their money.
[ترجمه گوگل]او همسرش را رها کرد و با تمام پول آنها رفت
[ترجمه ترگمان]زنش را رها کرد و با همه پول از خانه بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متروکه (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn

متروک (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn, desolate, derelict, lonely, antiquated, lorn

تخصصی

[مهندسی گاز] متروکه، ترک شده، رهاشده

انگلیسی به انگلیسی

• forsaken, left behind, deserted; rejected, given up; unrestrained, uninhibited

پیشنهاد کاربران

بی پروا، عنان گسیخته، گستاخ، بی خیال؛ گستاخانه
هرزه، فاسد، بوالهوس
متروکه
وانهاده
abandonee
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abandon
اسم ( noun ) : abandonment
صفت ( adjective ) : abandoned
قید ( adverb ) : _
متروک
منسوخ
متروکه
کنار گذاشته
نسخ
در حقوق
رهاشده ، متروکه ، بی رونق
طرد شدن
رها شدن، ول شدن
ترک شدن، رها شدن
در فوتبال معلق

خرابه . هرزه . در علوم دینی وابسته به مادیات
بی رونق
فاسد، بیشرم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس