عجله

/~ajale/

مترادف عجله: تسریع، تعجیل، سرعت، شتاب، شتابزدگی، شتابندگی

متضاد عجله: تأمل، درنگ

برابر پارسی: شتاب، تندی، تیزی، چابکی

معنی انگلیسی:
hurry, haste, rashness, impetuosity, precipitation, dash, hastiness, headiness

لغت نامه دهخدا

( عجلة ) عجلة. [ ع َ ج َ ل َ ] ( ع اِ ) گردون که بر او بار کشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آلتی که بار بر آن نهند و آن را گاو کشد. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَجَل ، اَعجال ، عِجال. || دولاب. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || چوب بر پهنای سر چاه که دلو بدان آویخته شود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || چوب با هم بسته که بر آن رخت نهند. ( منتهی الارب ). خشب تؤلف ، یحمل علیها الاثقال. ( اقرب الموارد ). || گِل. || گِل سیاه. || پایه ای مر خرمابن را و آن چنان باشد که تنه آن جای جای بکاوند تا بدان بر آن برآیند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). الدرجة من النخل نحو النقیر. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) خفت. ( اقرب الموارد ). || سرعت. ( ترجمان ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) شتاب کردن. ( اقرب الموارد ).

عجلة. [ ع ِ ل َ ] ( ع اِ ) گوساله ماده.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || سقاء. ( اقرب الموارد ). || خیک روغن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دولاب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || توشه دان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، عِجَل ، عِجال ، عَجال. || نوعی از گیاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عجلة. [ ع َ ج َ ل َ ] ( اِخ ) از دهات ذمار به یمن است. ( معجم البلدان ).

عجلة. [ ع ِ ل َ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک انبار و بنام عجلة دختر عمروبن عدی ، جد ملوک لخم موسوم است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

شتاب کردن، سرعت، شتاب، سبکی
۱ - ( مصدر ) شتاب کردن . ۲ - ( اسم ) تعجیل تندی . ۳ - ( اسم ) شتاب سرعت .
موضعی است نزدیک انبار و نام عجله دختر عمرو بن عدی جد ملوک لخم موسوم است

فرهنگ معین

(عَ جَ لِ ) [ ع . عجلة ] ۱ - (مص ل . ) شتاب کردن . ۲ - (اِمص . ) تعجیل ، تندی . ۳ - (اِ. ) شتاب ، سرعت .

فرهنگ عمید

۱. شتاب کردن.
۲. (اسم ) سرعت، شتاب.

واژه نامه بختیاریکا

هُل دونی

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] شتابزدگی در منابع اخلاق اسلامی با عناوینی چون عجله و تسرّع (که به معنی درنگ نداشتن و عدم طمأنینه در کارها است.) مطرح شده است.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که هر یک از عقل و جهل را دارای هفتاد و پنج سرباز هستند. که در آن روایت، شتابزدگی و بی ثباتی و بی قراری را از سربازان جهل معرفی می کند و ضد آن که تأنّی و تثبّت باشد را از صفات عقل می داند.
شتابزدگی، روحیه ای است ثابت و دائمی در دل که باعث می شود انسان به هر کاری که به خاطرش خطور کند بی درنگ اقدام کند و این نیز از نتایج ضعف نفس است و ضدّش درنگ، تأنّی (آهستگی)، توقف و وقار است.
خدای متعال در قرآن می­فرماید: انسان از عجله آفریده شده است. و انسان ها در بدست آوردن «خوبی»­ها عجله دارند. و بلکه می­فرماید: انسان (بر اثر شتابزدگی)، بدی­ها را طلب می کند آن گونه که نیکی­ها را می طلبد و انسان، همیشه عجول بوده است!
زیرا بشر به خاطر همین عجله اش میان خیر و شر فرق نمی گذارد بلکه هر چه برایش پیش بیاید همان را می خواهد و در طلبش برمی خیزد، بدون این که خیر و شر را از هم جدا نموده و حق را از باطل تشخیص دهد. در نتیجه با همان علاقه شدیدی که عاشق خیر است شر را نیز به همان شکل طلب می کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شتاب در کارها از جانب شیطان است و تأنّی در کارها از جانب خداوند است. و فرمود: تنها عامل (اساسی) نابودی مردم، عجله است و اگر عجله نمی­کردند هیچ­کس نابود نمی­شد.
از روایات چنین استفاده می­شود که در اکثر قریب به اتفاق موارد، عجله انسان را به بی­راهه می­برد و درنگ و تانّی به راه درست رهنمون می­گردد. روایت است که چون حضرت عیسی علیه السلام متولد شد شیاطین از پرستش بت­ها (در بین مسیحیت) ناامید شدند و ابلیس به آنان گفت از این پس راه فرزندان آدم را به شتابکاری و سبُک­سَری بزنید.

جدول کلمات

شتاب

مترادف ها

hurry (اسم)
شتاب، دست پاچگی، عجله

haste (اسم)
شتاب، سرعت، عجله

precipitation (اسم)
شتاب، تسریع، ته نشینی، دست پاچگی، بارش، عجله

posthaste (اسم)
عجله، پیک تندرو

hastiness (اسم)
عجله

precipitance (اسم)
عجله، شتاب زدگی، تعجیل بسیار

overhastiness (اسم)
عجله

فارسی به عربی

استعجال , برید , ذرائع , ذریعة , زحام , عجلة

پیشنهاد کاربران

بررسی و واکاویِ واژه یِ " زود/زوت" و بکارگیریِ واژگانِ " زوتَن:zutan، زودَن:zudan، زَو: zav":
همانگونه که می دانیم واژه یِ " زود" به چمِ " تند، سریع" است و آنچنان که پیداست این واژه با اَندرگذری از زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " بُنِ گذشته" به دستِ ما رسیده است؛ ولی پرسش اینجاست که ریشه و بُنِ کُنونیِ این واژه چه بوده است؟
...
[مشاهده متن کامل]

ما در زبانِ اوستاییِ جوان ریشه ای بنام " گَو: gav" داشته ایم به معنای " شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن".
کُنونه یِ این ریشه اوستایی، " جَوَ: ǰava " بوده است که در یَشتِ اوستا: Yt. 5. 63 آمده است: " برای کمک به من بشتاب".
همچنین در زبانِ آریاییِ باستان واژه یِ "žuta " را داشته ایم که به روشنی " صفت مفعولی" بوده است. در زبان پارسی میانه واژه " زوت" را داشته ایم و در پارسیِ کُنونی واژه یِ " زود".
بنابر آواشناسیِ زبانهایِ ایرانیِ اوستایی - پارسیِ میانه به روشنی می توان دریافت که اگر کارواژه یِ همپیوند با " زود" قرار بود در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی به کارگیری شود، آن کارواژه " زوتَن:zutan" یا " زودَن: zudan" و بُن کنونیِ آن " زَو: zav " می بود؛ درست بمانندِ کارواژه هایِ زیر در زبانِ پارسیِ میانه - کنونی:
بوتَن/بودن با بُن کنونیِ : بَو:bav
شودن/شُدن با بُن کنونی: شَو : šav
و دیگر کارواژه ها.
نکته 1: اگر نیک بنگرید، در خواهید یافت که در این دست کارواژگان دگرگونیِ آواییِ " - و: u - " و " َ و : av - " رُخ داده است که این دگرگونیِ آوایی بویژه از زبانِ اوستاییِ جوان به این سو رواگمند ( =رایج ) بوده است. برای نمونه در واژگانی همچون : دَویدن : davidan " با بُن کُنونیِ " دو : du" در زبانِ پارسی و دیگر کارواژگان.
همانگونه که پیداست در اینجا گذار از بُن کُنونی به گذشته یا پاژگونه این دگرگونیِ آوایی را نمایان می کند؛ هرچند باید دانست که این دگرگونیِ آوایی تنها کرانمند به این گذار نیست و در واژگانِ بسیاری رُخ داده است.
نکته 2: اگر بخواهیم کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" با بُن کنونیِ " زَو" را بکار بگیریم، " زوته/زوده" صفتِ مفعولیِ آن خواهد بود.
پیشنهاد 1: اگر ما کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" را بکار بگیریم، می توانیم واژگانی همچون " زَوِش، زَوَنده، . . . . " و چنانکه نیاز باشد کارواژه یِ " زوانیدن" را بکار ببریم.
نکته 3: چنانکه کارواژه یِ " زودَن/زوتَن" بکار گیری شود، هم معنا با واژه آلمانیِ " eilen " و واژگانِ اروپایی " hurry، rush، hasten " خواهد بود.
پیشنهاد 2: چنانچه در فرآیندِ ساختِ واژگان، " زَو:zav " با بُنی از زبانهایِ باستانی که معنای دیگر دارد، همآوا باشد، ما می توانیم در اینجا بُن کُنونی " زَو" را به ریختِ ریشه اوستایی یعنی " گَو:gav" یا به ریختِ کُنونه اوستایی " جَو:ǰav " درآوریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت: ستونِ 504 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

عجله
عجله کردن، به تندی و چابکی اشاره دارد.
برابر های پارسی آن:
تندی، چابکی
عجله: همتای پارسی این واژه ی عربی، به جز شتاب، اینهاست:
لز laz ( کردی ) ، مَخوب maxub ( سغدی ) ، نیفار nifAr ( پارتی: niżfAr ) ، اشتاپیش oshtApish ( پهلوی: oshtApishn ) ، دویس davis ( پهلوی ) ، نیدواریش nidvArish ( پهلوی: nidvArishn ) .
عجله به زبان سنگسری
تِعجیل tell
عجله دارد. . . . . تِعجیل داندهtejil dandeh
واژه عجله
معادل ابجد 108
تعداد حروف 4
تلفظ 'ajale
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: عجلَة]
مختصات ( عَ جَ لِ ) [ ع . عجلة ]
آواشناسی 'ajale
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

🇮🇷 همتای پارسی: شتاب 🇮🇷
عَجَله
همانندی این واژه با همتای آن در زبان آلمانی ( تامل برانگیز ) دِرَنگ اَندیشیدَنی است :
آلمانی : Eile ( اَیله ) = عَجَله
آلمانی : eilen ( اَیلِن ) = عَجله کردن
شایسته است بیشتر در این باره پژوهیده شود.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر بخواهیم با دستگاه دستور زبانی و آوا - زبانی پارسی نامواژه و کارواژه بَربِسازیم :
اَجلیدن / اَگلیدن = عجله کردن
اَجله / اَگله = عجله
اَجلاندن/ اَگلاندن = تَعجیل کردن
اَجلانِش/ اَگلانِش = تَعجیل
اَجلَنده/ اَگلَنده = عاجِل

از روی عجله:
شتابزده
عجله کن :
بشتاب ، به هم بگَرد، زود باش
معنی این اسم می شود شتابگر
عجله ( ع_ج_ل_ه )
پر شتاب
بدون زمان
تسریع
در مجمع البیان می گوید: فرق بین سرعت و عجله این است که سرعت به معنای جلو افتادن در کاری است که جلو افتادن در آن جایز باشد. پس سرعت ( از آنجائی که همیشه در کار خیر به کار می رود ) خود یکی از صفات ممدوح است . و ضد آن ( ابطاء کندی ) است . که صفت ناپسندی است ، به خلاف عجله که چون به معنای شتافتن و جلو افتادن در کاری است که نباید در آن شتاب کرد. لذا از صفات نکوهیده و مذموم به شمار می رود. و ضد آن ( اناة - درنگ و تانی ) است که از صفات پسندیده است . و ظاهرا سرعت در اصل ، وصف حرکت ، و عجله وصف متحرک بوده ، ( بعدها به خود متحرک هم گفته اند مسارع ، وگرنه در اصل لغت موارد هر یک غیر مورد دیگری است ) . ( تفسیر المیزان )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ریشه ی عجله از ماده ی عجل می باشد . کلمه ( عجل ) به معنای بچه گاواست که به راحتی رم کرده و به چابکی خود را به در و دیوار می کوبد . از این رو به افعال و حرکاتی که سریع و بدون فکر و تصمیم عاقلانه و درست از انسان سر می زند عجله گفته می شود . ) ) ( نگارنده )

به عجله
شتاب
شتابزدگی در کارها. . . تعجیل در کار ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس