گزینش

/gozineS/

مترادف گزینش: انتخاب، تعیین، دست چین، گلچین

معنی انگلیسی:
choice, designation, election, option, pick, selection

لغت نامه دهخدا

گزینش. [ گ ُ ن ِ ] ( اِمص ) ( از: گزین + ش ، پسوند اسم مصدر ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). برگزیده و پسندیدگی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) :
شُه بر آن عقل و گزینش که تراست
چون تو کان جهل را کشتن سزاست.
مولوی.
|| ( اِ ) ترجمه خاصیت هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ). از دساتیر است. ( فرهنگ دساتیر ص 264 ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ فارسی

برگزیدگی، پسندیدگی، انتخاب
( اسم ) ۱ - برگزیدگی پسندیدگی ۲ - درایت : شه بران عقل و گزینش که تراست چون تو کان جهل را کشتن سزاست . ( مثنوی )

فرهنگ معین

(گُ نِ )(اِمص . )برگزیدن ، انتخاب کردن .

فرهنگ عمید

۱. انتخاب کردن، برگزیدن.
۲. بررسی صلاحیت متقاضیان استخدام یا ورود به دانشگاه.
۳. (اسم ) بخشی از اداره و مؤسسه ای که این کار را انجام می دهد.

فرهنگستان زبان و ادب

{selection} [زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] تشخیص افراد یا رگه هایی که در یک جمعیت نامتجانس برتر از دیگران هستند متـ . انتخاب

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:انتخاب

جدول کلمات

انتخاب, گزیدن

مترادف ها

selection (اسم)
پسند، انتخاب، گزینش، گزین

election (اسم)
انتخاب، گزینش، انتخاب نماینده

فارسی به عربی

اختیار , انتخاب

پیشنهاد کاربران

Recruitment
ترجیح دادن یک گزینه بر گزینه ی دیگر یا ترجیح یک کار بر کار دیگر برای انجام
دست چین . . . . . . یارکشی. . . . . . انتخاب . . . . . .
گزینش بازیکن ( یارکشی )
Screening
انتخاب، به گزینی

بپرس