گرداگرد

/gerdAgerd/

مترادف گرداگرد: اطراف، پیرامون، حوالی، حول وحوش، دورتادور

معنی انگلیسی:
all round, perimeter, around

لغت نامه دهخدا

گرداگرد. [ گ ِ گ ِ ] ( اِ مرکب ) اطراف. جوانب. ( از برهان ) ( از آنندراج ). دور تا دور. پیرامون. پیرامن. حول. اطراف. اکناف. اطراف چیزی را فراگرفتن. حریم. حرم. ( دهار ) : یکی باره دارد که سوار بر سر وی گرداگرد وی بگردد. ( حدود العالم ). مکه شهری است بر دامنه کوه نهاده و گرداگرد وی کوههاست. ( حدود العالم ). سلمان فارسی گفت که رأی من آن است که گرداگرد مدینه راخندق کنیم. ( قصص الانبیاء ص 221 ). پس بفرمود کوشکی راست کردند گرداگرد آن کوشک را آب بود. ( قصص الانبیاء ص 166 ). خدای تعالی جبرئیل را فرستاد تا محمد را آگاه کند و ایشان گرداگرد مصطفی خفته ، خواب بر ایشان مستولی شد. ( قصص الانبیاء ص 218 ). و پشت را از هر سوی بتواند پیچیدن و گرداگرد خویش بتواند گردیدن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). شاه تخم را به باغبان خویش داد و گفت درگوشه ای بکار و گرداگرد او پرچین کن. ( نوروزنامه ).
جهانداران شده یکسر پیاده
به گرداگرد آن مهد ایستاده.
نظامی.
به گرداگرد تخت طاقدیسش
دهان تاجداران خاک لیسش.
نظامی.
به گرداگرد آن ده سبزه نو
بر آن سبزه بساط افکنده خسرو.
نظامی.
آن شغالان آمدند آنجا به جمع
همچو پروانه به گرداگرد شمع.
مولوی.

گرداگرد. [ گ َ گ َ ] ( نف مرکب ) پی درپی و همیشه در گردش باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بودش این زن عفیفه جوهرنام
یافت از حسن و زیب بهر تمام
شهر بگذاشت عزم صومعه کرد
قانع از حکم چرخ گرداگرد.
سنایی ( حدیقه ).
زین مرتبت و جلال و زین بردابرد
ایمن منشین ز دولت گرداگرد.
بدری غزنوی.

فرهنگ فارسی

اطراف پیرامون حوالی ( لازم الضافه ) : یکی باره دارد که سوار بر سروی گرداگر وی بگردد . یا به گرداگرد . بدور در اطراف : بگردا گرد خود چندانکه بینم بلا انگشتری و من نگینم . ( منتخب اخلاق ناصری )

فرهنگ معین

(گَ گَ ) (ص مر. ) همیشه گردنده .
(گِ گِ ) (اِ مر. ) اطراف ، پیرامون .

فرهنگ عمید

۱. گردنده.
۲. همیشه گردنده: شهر بگذاشت و عزم صومعه کرد / قانع از حکم چرخ گرداگرد (سنائی۱: ۱۴۳ ).
دوروبر چیزی، اطراف، جوانب.

جدول کلمات

حوالی

مترادف ها

about (قید)
پیرامون، نزدیک، تقریبا، گرداگرد، بهر سو، بالاتر

around (قید)
پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو

فارسی به عربی

حول

پیشنهاد کاربران

یعنی دور تا دور
گرداگرد یعنی دورتادور
مردان گرداگر پیامبر ص نشسته بودند
مکتب جایی است که همه گرداگرد هم می نشستند
دور تا دور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] ( ق مرکب ) گرد برگرد. پیرامون . گرداگرد. اطراف . حوالی . همه ٔ اطراف و جوانب آن : دور تا دور آن باغ را دیوار کشیده اند. ( یادداشت مؤلف ) .
اطراف
گرداگرد
دور هم جمع شدند
گرداگرد: در شب یلدا همه گرداگرد دور کرسی جمع می شویم
یعنی حول و حواش دور تا دور
عالی بود فقط چرا متضاد گرداگرد رو ننوشتید لطفا اون رو هم بنویسید با تشکر
دورتادور
گرداگرد یعنی اطراف ، دورتادور 🎀
گرداگر یعنی دوروبر
حول، اطراف، پیرامون، حوالی، حول وحوش، دورتادور
حوالی
حول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس