چربی

/Carbi/

مترادف چربی: پیه، دنبه، شهله، دهن، روغن، زیت، چربه، سرشیر، قیماق ، ملایمت، نرمی

متضاد چربی: گوشت

معنی انگلیسی:
fatness, fat, grease, drippings, greasiness, oil, oiliness, shortening, unctuousness

لغت نامه دهخدا

چربی.[ چ َ ] ( حامص ، اِ ) کنایه از ملایمت و نرمی باشد. ( برهان ). کنایه از لینت و نرمی و ملایمت و رفق و مدارا باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ملایمت و نرمی. ( ناظم الاطباء ). آهستگی و لطف و صفا.ملاطفت. چرب زبانی. مقابل درشتی و خشونت :
چرا آمدستی بنزدیک من
بچربی و نرمی و چندین سخن.
فردوسی.
زبانهابه چربی بیاراستند
وزآن پیرزن آب و نان خواستند.
فردوسی.
بهر کار چربی بباید نخست
نبایداز آغاز پیکار جست.
فردوسی.
بدو گفت نزدیک پیروز رو
به چربی سخن گوی و پاسخ شنو.
فردوسی.
نخستین گره کز سخن بازکرد
سخن را به چربی سرآغاز کرد.
نظامی.
بچربی گفت با او کای جوانمرد
ره اسلام گیر از کفر برگرد.
نظامی.
بچربی توان پای روباه بست
بحلوا دهد طفل چیزی ز دست.
نظامی.
زکیسه بچربی برد بند را
دهد فربهی لاغری چند را.
نظامی ( اقبالنامه ).
مرد نه از چربی طینت نکوست
نور تن از مغز بود نی ز پوست.
امیرخسرو.
|| پیه گوسفند و بز و امثال آن. ( برهان ). پیه گوسفند و بز و گاو و مانند آن. دسومت و شحم. ( ناظم الاطباء ). چیز چرب مثل دنبه و پیه و امثال آنها. ( فرهنگ نظام ). چربش. چربو. انواع روغن. دُهن. دنبه و پیه و هرچه از آن قبیل است :
ترا چربی مرا شیرینیی هست
کز آن چربی بشیرینی توان رست.
نظامی.
- چربی از پهلوی شیر نخاستن ؛ کنایه از عدم اقتداربر صید کردن و کشتن شیر بود. ( آنندراج ) :
زبون تر ز من صیدی آور بزیر
که چربی نخیزد ز پهلوی شیر.
نظامی.
- چربی از مغز کار انگیختن ؛ کنایه از تمتع. ( آنندراج ) :
همان چربگو مرد شیرین گذار
چنین چربی انگیخت از مغز کار.
نظامی.
- امثال :
چربی از سنگ برنمی آید ؛ نظیر چربو از پولاد نیاید، روغن از ترب برنیاید. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| سخنان چرب و دلفریب. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
بشیرین چند چربیها فرستاد
بروغن نرم کرد آهن ز پولاد.
نظامی.
|| زیادتی. فزونی. برتری از حیث وزن. سنگین تری وزنه ترازو از وزن مقرر و معلوم. مقابل خشکی و کمی :
ترازوی چربش فروشان برنگ بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سفیدی روی گوشت گاووگوسفندوشتروامثال آنها
۱- چرب بودن روغنی بودن ۲ ٠- نرمی ملایمت . ۳- چستی چالاکی .۴- ( اسم ) سخن چرب و دلفریب .
کنایه از ملایمت و نرمی باشد آهستگی و لطف و صفا .

فرهنگ معین

(چَ ) [ په . ] (اِمر. ) ۱ - (اِمص . ) پیه . ۲ - مادة روغنی که روی آبگوشت جمع می شود. ۳ - سرشیر، قیماق . ۴ - (مص ل . ) به ملایمت رفتار کردن ، مهربانی نمودن .

فرهنگ عمید

۱. مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمی شود، پیه.
۲. [مجاز] سرشیر.
۳. قیماق.
۴. (اسم مصدر ) چرب بودن، روغن دار بودن.
۵. [مقابلِ درشتی و خشونت] [مجاز] نرمی، ملایمت، رفق، مدارا، ملاطفت: به هر کار چربی به کار آوری / سخن ها چنین پرنگار آوری (فردوسی۲: ۱۲۱۱ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{lipid, lipin} [زیست شناسی] گروهی از ترکیبات نامحلول در آب که می توان آنها را با حلاّل های آلی از یاخته ها و بافت ها استخراج کرد متـ . لیپید
{fat} [شیمی، مهندسی بسپار] مخلوطی از لیپیدها، عمدتاً تری گلیسریدها، که در دمای بدن جامد هستند

دانشنامه عمومی

چربی به طیف وسیع آلی گفته می شود که در بسیاری از مواد روزمره همانند گوشت، زردهٔ تخم مرغ، فراورده های لبنی، و روغن ها به طور طبیعی یافت می شوند.
چربی ها معمولاً از ترکیباتی به نام وپروپان تری ال تشکیل یافته اند[ ۱] ، و معمولاً در آب ( به دلیل خواص غیرقطبی خود ) نامحلولند.
اغلب چربی های خون به شکل تری گلیسرید، کلسترول ( حلقوی ) و لیپوپروتئین دیده می شوند. لیپوپروتئین کم چگال ( LDL ) نقش قابل توجهی در بیماری دیابت نوع ۲ دارد.
چربی یک منبع ذخیرهٔ انرژی است. یک واحد چربی بیش از دوبرابر پروتئین و نشاسته هم وزن خود انرژی دارد. انسان چربی گیاهی موردنیاز خود را عمدتاً از دانه و میوهٔ گیاهان، که منبع ذخیرهٔ چربی ها هستند، تأمین می کند.
«چربی های ساختاریافته» یا structured lipids نوعی از چربی هستند که به صورت سنتتیک ساخته می شوند. هدف از تولید این نوع چربی، تولید تری اسیل گلیسرول هایی است که در ساختار شیمیایی آنها گلیسرول به یک یا دو اسید چرب متوسط زنجیر و یک اسید چرب امگا ۳ یا امگا ۶ متصل شده است. در نتیجه، جذب این نوع چربی خیلی سریع تر از جذب چربی های معمول است که دارای یک گلیسرول و سه اسید چرب بلندزنجیر هستند. تحقیقات نشان داده است که چربی های ساختاریافته موجب عملکرد سیستم ایمنی و بهبود عملکرد ورزشکاران می شود.
از یک نگاه، چربی ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد[ ۲] :
• چربی غذایی: به نوعی از چربی گفته می شود که شما می خورید؛ برای نمونه، سُس روی سیب زمینی سرخ کرده.
• چربی بدن: به آن چربی ای گفته می شود که توسط بدن شما ساخته می شود و بسیار متفاوت از چربی ای است که هنگام صبح روی نان تُست تان می مالید.
چربی غذایی لزوماً به چربی بدن تبدیل نمی شود. روشی که بدن، چربی ساختار یافته ( structure ) را می سازد به شدت پیچیده است، و شامل صدها واکنش شیمیایی متفاوت و استفاده از تعداد فراوانی عناصر غذایی است. به همین دلیل است که تأثیر خوردن چربی غذایی بر سلامت می تواند تا حد بسیار زیادی متفاوت از پیامدهای داشتن مقدار زیادی چربی در بدن باشد. [ ۲]
عکس چربیعکس چربی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

چربی (fat)
آمیزه ای از لیپیدها۱، عمدتاً شامل تری گلیسیریدها۲ (لیپیدهایی حاوی سه مولکول اسید چرب۳ و یک مولکول گلیسرول۴). اصطلاح چربی همچنین به ترکیبی لیپیدی اشاره می کند که در دمای اتاق (بیست درجۀ سلسیوس) جامد است. ترکیبی لیپیدی که در دمای اتاق مایع است، روغن۵ نامیده می شود. هرچه نسبت اسیدهای چرب سیرشده۶ در ترکیب بالاتر باشد، چربی سفت تر خواهد بود. چربی ها و روغن ها (لیپیدها) ترکیباتی مرکب از گلیسرول و اسیدهای چرب اند. چربی ها در آب نامحلول اند. جوشاندن چربی ها در قلیای قوی تولید صابون می کند. چربی ها اجزای اصلی سازندۀ غذای بسیاری از جانوران اند و ارزش آن ها دو برابر هیدرات های کربن۷ است، اما مصرف بیش از اندازۀ چربی، به ویژه چربی حیوانی، به سبب رسوب فزونی چربی در دیوارۀ سرخ رگ های خونی موجب حمله های قلبی در انسان می شود. در بسیاری از جانوران و گیاهان، هیدرات کربن و پروتئین اضافی به شکل چربی ذخیره می شود. پستانداران۸ و سایر مهره داران۹ چربی را در بافت های پیوندی ویژه ای، معروف به بافت چربی۱۰، ذخیره می کنند. بافت چربی هم ذخیرۀ انرژی است و هم بسان عایقی بدن و اندام های آن را احاطه و حفظ می کند. چربی در غذا پنج هدف را برآورده می سازد. چربی منبعی از انرژی، دارای نُه کیلوکالری به ازای هر گرم، است؛ غذا را دلپذیر می کند؛ قالب ساختمانی اصلی ساختار یاخته است؛ اسیدهای چرب ضروری (لینولئیک۱۱ و لینولنیک۱۲) را فراهم می آورد؛ و حامل ویتامین های محلول در چربی (کا، آ، د، ای) است. بافت چربی در بدن ویتامین های محلول در چربی را ذخیره می کند. غذاهای سرشار از چربی عبارت اند از کره، کرۀ نباتی، روغن خوک، و روغن های خوراکی. به نظر می رسد فرآورده های سرشار از چربی های کم اشباع و پراشباع نقش کمتری در بروز بیماری عروق قلب دارند.
گوارش چربی . در بدن طی عمل گوارش۱۳، آنزیم لیپاز۱۴ صفرا۱۵ چربی ها را به گلیسرول و اسیدهای چرب تجزیه می کند. در بدن، اسیدهای چرب و گلیسرول پس از ترکیب، چربی تولید می کنند. چربی ها طی تنفس سلولی می سوزند و انرژی رها می کنند. ممکن است چربی بدن در بافت های ویژه ای در زیر پوست، در کپل ها و ران ها و اطراف اندام های درونی، ذخیره شود. در انسان، این چربی ذخیرۀ انرژی است و برای حفظ اندام های درونی در برابر آسیب های مکانیکی به کار می آید. در چندین پستاندار، ازجمله نهنگ ، چربی به منزلۀ عایق عمل می کند.
اولسترا. نوعی مادۀ عاری از کالری و مانند چربی است که بدن آن را جذب نمی کند. در ۱۹۹۵، انجمن مشاورۀ غذایی امریکا استفاده از آن را به جای چربی بی خطر اعلام کرد. در اولسترا۱۶، مولکول گلیسرول با ساکاروز۱۷ جایگزین شده است. اولسترا از گرم کردن دانۀ سویا۱۸ و روغن پنبه دانه۱۹ در دماهای بالا و سپس دستکاری ساختار شیمیایی مادۀ حاصل تولید می شود.lipidstriglyceridesfatty acidglyceroloilsaturated fatty acidcarbohydratesmammalsvertebratesadipose tissuelinoleiclinolenicdigestionlipasebilesucrosesoybeancottonseed

جدول کلمات

په ، لیپید

مترادف ها

fat (اسم)
پیه، چاق، چربی

lubricity (اسم)
نرمی، چربی، لینت، چرب بودن، شهوانی بودن

grease (اسم)
چاپلوسی، روغن، مداهنه، چربی، گریس، روغن اتومبیل

fatness (اسم)
برکت، فربهی، چربی

oil (اسم)
مرهم، روغن، چربی، نفت، مواد نفتی، رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی

creaminess (اسم)
چربی، حالت سرشیری

lipid (اسم)
چربی

lipide (اسم)
چربی

lipoma (اسم)
چربی، غده چربی، تومر خوش خیم چربی

myelin (اسم)
چربی

فارسی به عربی

دهن , سمنة , نفط

پیشنهاد کاربران

لیپید ( Lipid )
پِهْ ، شَحم ، پی ، پیه
واژه چربی
معادل ابجد 215
تعداد حروف 4
تلفظ čarbi
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: čarpīh] ‹چربه، چربو›
مختصات ( اِمص . )
آواشناسی Carbi
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
چربی: کنایه ای ایما از دلاویزی و خوشایندی
<<به دل="" گفت="" من="" سازم="" این="" رزمگاه؛="">
به چربی بگویم؛ بخواهم ز شاه. >>
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۹.

بپرس