وقوف

/voquf/

مترادف وقوف: آگاهی، احاطه، ادراک، اطلاع، بصیرت، بینش، علم، معرفت

متضاد وقوف: ناآگاهی

برابر پارسی: آگاهی، آگاه شدن، پی بردن

معنی انگلیسی:
information, acquaintance, expertness

لغت نامه دهخدا

وقوف. [ وُ ] ( ع مص ) ایستادن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). || واایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن. ( المصادر زوزنی ). || دانستن. ( غیاث اللغات ). || دریافتن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آگاه شدن. ( آنندراج ). || شک کردن. ( از اقرب الموارد ). || حاضر بودن به وقت وقوف به عرفات. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) ایست. توقف. || آگاهی. ( غیاث اللغات ). آگاهی و شعور. ( آنندراج ). آگاهی و اطلاع.
- اهل وقوف ؛ با اطلاع و تجربه.
- باوقوف ؛اهل وقوف. اهل اطلاع.
- بی وقوف ؛ بی اطلاع. بی تجربه. ناآگاه.

وقوف. [ وُ ] ( اِ ) ج ِ وقف. || ج ِ واقف. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

ایستادن، دانستن، آگاه شدن، آگاهی، ایستادگی
۱-(مصدر ) ایستادن . ۲- آگاه شدن . ۳- (اسم ) ایست توقف : (( و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم . ) ) ۴ - آگاهی اطلاع . یا اهل وقوف . بااطلاع و تجربه .

فرهنگ معین

(وُ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - ایستادگی ، ایست . ۲ - آگاهی ، بصیرت .

فرهنگ عمید

آگاهی، ایستادن.

جدول کلمات

اگاهی

مترادف ها

knowledge (اسم)
سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف

liegeman (اسم)
وقوف، رعیت جان نثار، هم بیعت نسبت به تیولدار

پیشنهاد کاربران

وقوف آوردن:ایستادگی کردن ، مجازاً اعتماد کردن
( ( بر مه و خورشید میاور وقوف
مه خور و خورشید شکن چون کسوف ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 381 . )
شناسایی
Concensus
ایستادن ، باز ایستادن

بپرس