وا

/vA/

مترادف وا: باز، جدا، سوا، شکفته، آش، با

متضاد وا: بسته

معنی انگلیسی:
whoops, alas! oh!

لغت نامه دهخدا

وا. ( حرف ) چون حرف عطفی برای اتباع و مزاوجه ها و گاه معنی تکرار و تأکید را رساند: رنگ و وارنگ ، جور و واجور و میتوان آن را بدل الف ( آ ) دانست درترکیباتی نظیر: رنگ وارنگ ( رنگارنگ ) در تداول مردم تهران ، شوشتر و خراسان. || ( پیشوند ) وا ( مزید مقدم ) گاه بر سر فعل درآید و خلاف و عکس معنی فعل را رساند: رو و وارو، کش و واکش ، کنش و واکنش. || ( حرف اضافه ) گاه بجای با و به و بسوی آید چنانکه اگر گویند که وا او گفتم اراده آن باشد که بااو گفتم یا به او گفتم : واهوش آمدن ، بهوش آمدن. الافاقة؛ واهوش آمدن. ( زوزنی ). الاختناث ؛ سرمشک وا بیرون نوردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). وادید آمدن ، بادید آمدن. پدید آمدن : مؤمن فرزندان خود را اضافه چون وا بت کند. ( کتاب النقض ص 552 ). و مذهب اهل حق آن است که قدرت وا فعل است. ( کتاب النقض ص 542 ).
کبوتر چون پرید از پس چه نالی
که وا برج آید ار باشد حلالی.
نظامی.
که بسیار ناید بر اندکی
یکی وا صد آید نه صد وا یکی.
نظامی.
سرانجام اگرچه بد بد رود
خر لنگ وا آخور خود رود.
نظامی.
گفتند محبت چیست گفت از ازل درآمده است و بر ابد گذشته ودر هشده هزار عالم کس را نیافته که یک شربت از او درکشد تا آخر وا حق شد و از این عبارت در وجود آمد که یحبهم و یحبونه ( تذکرةالاولیاء عطار ).
گرچه ما وا سوی مأوا میرویم
با دل آشفته زینجا میرویم.
شاه داعی شیرازی.
بطن السماء؛ آن سوی که وا ما دارد. ( السامی فی الاسامی ). ظهرالسماء؛ آن سوی که وا دیگر آسمان دارد. ( السامی ). التنفش ؛ موی وا تیغ خاستن. ( زوزنی ). وا تیغ خاستن موی. ( منتهی الارب ). || به معنی به : واپس رفتن. واپس خزیدن. واپس دادن. واگذاشتن. واایستادن :
رستمان را ترس و غم واپیش برد
هم ز ترس آن بددل اندر خویش مرد.
مولوی.
کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.
مولوی.
التقشیع، ابرو وابردن. ( تاج المصادر بیهقی ). الاستعاط؛ دارووا بینی خویش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). التعقیب ؛ وا گوشه دهان افکندن سخن. ( تاج المصادر بیهقی ). السفوف ؛ دارو که وا دهن پراکنند. ( مهذب الاسماء ). || ( پیشوند ) گاهی به معنی باز است چنانکه وانگوئی به معنی بازنگوئی باشد و واگفت به معنی بازگفت است : واشدن. واکردن. واماندن. واترقیدن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - کلمهای که بهنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند . ۲ - در موقع تاسف خوردن استعمال شود . ۳ - در مورد تعجب بکار رود . ( بیشتر در تداول زنان تهران ) : ( وا . خاک بسرم . )
مزید مقدم عربی که استغاثه را رساند

فرهنگ معین

(اِ. )= با. ابا. وا: آش .
(پش . ) پیش از فعل آید به معنای ذیل : الف - به معنی «باز» تجدید و دوبارگی را رساند: وا آمدن . ب - به معنی «باز»، «گشاده » و مانند آن : واکردن . ج - به معنی «به » به جهت تاکید: وا ایستادن ، واشدن .
(ص . ) باز، گشاده .
(حراض . ) ۱ - به معنی «با» معیت را رساند: گویند ما وا شماییم [ و دین شما. ] ... ۲ - به معنی «به »: بندة من (خدا ) پشت وامن داد و کار وامن گذاشت .
(پس . ) به آخر اسم پیوندد دال بر نگهبانی و حفاظت : پیشوا.
(عا. ) = وای : ۱ - کلمه ای که به هنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند. ۲ - در موقع تأسف خوردن استعمال شود. ۳ - در مورد تعجب به کار رود (بیشتر در تداول خانم ها ).

فرهنگ عمید

پیش از فعل دلالت بر تکرار دارد، دوباره، باز: واگذاردن، واگفتن، واخواستن، وارهیدن، وابستن.
باز، گشوده.
* وا کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] باز کردن، گشودن.
آش: شوروا، سکوا: ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۷ ).

گویش مازنی

/vaa/ باد – ورم – آماس، از بیماری های گوسفند & از اصوات تعجب - هوس & باز – گشاد - شکفته

واژه نامه بختیاریکا

با
با؛ بادا؛ باد
باید
به. مثلاً گرده وا گردِه یعنی پشتاپشت؛ به پشت
به؛ وا هالو بُردِن
در. مثلاً وا ای روزس یعنی در روز بعدش
دوباره؛ باز مجدد. مثلاً واکُهِستِن یعنی باز روشن شدن
طرف؛ با. مثلاً زی وا یعنی این طرف
( وا ؟ ) حرف تعجب
( وا! ) ووش

دانشنامه عمومی

وا ( به لاتین: Wa ) یک منطقهٔ مسکونی در غنا است که در منطقه غرب علیا واقع شده است. [ ۱] وا ۱۰۲٬۴۴۶ نفر جمعیت دارد و ۳۰۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهر ایپر خواهرخواندهٔ وا هست.
عکس واعکس واعکس وا
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

وا گونه ای پیشوند است که بدین شیوه است:
وا واژه=چیزی که ناهمسو و وارون واژه است
وادار کردن: وایعنی با دار به معنی چوب است واداشتن یعنی با چوب کسی را انجام کاری ملزم کردن
وا به تالشی باد
پیوستِ دیدگاهِ پیشین:
در راستایِ سره سازی به جایِ واژه یِ " مشتق " و کارواژه یِ " مشتق گرفتن" در صورتِ پیشنهادِ واژه ای بهتر است که از پیشوندِ " وا " بهره گرفته شود؛ چراکه در زبانِ آلمانی نیز به " مشتق گرفتن"، "ableiten" و به "مشتق"، " ableitung" می گویند که دارای تکواژِ پیشوندیِ "ab" می باشند. تکواژِ پیشوندیِ "ab" همان نقشِ کارکردیِ " وا " در زبانِ پارسی را دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

ما همواره چیزی را " از " چیزِ دیگر مشتق می گیریم و از همین رو واژگانِ ( مشتق، مشتق گرفتن ) دارایِ نقشِ ( عملگرِ پیشوندیِ "از" ) هستند؛بنابراین از پیشوندِ " وا " بهره می گیریم.

نمونه دیگر:
abhaengig =وابسته
تکواژها:
ab. haeng. ig = وا. بست. ه
پیشوندِ کارواژه یِ "وا " در زبانِ پارسی :
( نقشِ کارکردی پیشوندِ " وا " مطابق با پیشوندِ ab در زبانهای اروپایی بویژه آلمانی است بمانندِ ( abbildung /وانگاشت ) ولی در جاهایی نیز مطابق با پیشوندِ re در زبانهای اروپایی نیز درنظر گرفته می شود بمانندِ reaction /واکنش ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نشانه های بکارگیریِ پیشوندِ "وا ":
1 - نشانده دهنده یِ "جدایش"
2 - نشان دهنده یِ "دوری"
3 - عملگرِ پیشوندیِ " از "
یکی از کاربردهای این پیشوند که از نظرها دورمانده است و کسی تاکنون بدان اشاره نکرده است، این است که این پیشوند، نقشِ کاربردیِ "از" را نیز در گزاره ایفا می کند. در نگاهِ عامه، بسیاری نقش کارکردیِ پیشوندِ "وا" را ( جدایش، دور ی یا جداشدگی ) می دانند ولی نکته یِ ارزشمند اینجاست که نقشِ کاربردیِ "از"، فرآیندِ "جدایش" یا "دوری" را نیز دربرمیگیرد؛چراکه هنگامِ "جدایش" یا "دوری" همیشه چیزی "از" چیزِ دیگر جدا می شود یا دور می شود ولی هر کنشی که بازنمایی کننده یِ پیشوندِ " از " باشد، به معنایِ "جدایش" یا "دوری" نیست.
پس نقشِ کارکردیِ پیشوندِ "از " فراگیرتر وکلی تر از "عملِ جدایش" یا "دوری" است.
بنابراین هنگامیکه فرآیند یا کنشی را می توان با حرفِ "از" تعریف کرد، از پیشوندِ "وا" بهره میگیریم.
( هر چند باید در نظر داشت که راههای گوناگونی برای تعریفِ یک مفهوم وجود دارد ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
برای نمونه:
abbilden ( آلمانی ) =وانگاشتن ( پارسی ) =تعریف:تابعی را "از" دامنه به بُردی تصویر کردن، بُردی را "از رویِ" دامنه ای ساختن.
abkuerzen ( آلمانی ) =کوتاه کردن، برای نمونه هنگامیکه می خواهیم چیزی را "از " چیزِکُلیتر جدا کنیم.
abstract : چیزی را "از" چیزِ دیگری انتزاع کردن، عملِ مجردسازی، تجرید ( جدایِش به قصدِ تکیختگی یا مجردسازی )
abweichen: "از" مسیری منحرف شدن/Abweichung:انحراف
Abteil :بخش ( تکه ای "از" بخشِ کلی تر )
absent:غایب، حذف کردن
َabsorbieren ( آلمانی ) /absorb ( انگلیسی ) :درکشیدن، جذب کردن ( چیزی را "از" محیط پیرامون یا چیز دیگری جذب کردن )
و. . .

هنگام تعجب وا میگویند
وا در زبان لکی به معنی باد است
سردروا/Sar dar va
در گویش شهرستان بهاباد به معنای:
۱. [مقابلِ سربسته] آنچه سرش باز باشد و باید بدلایلی مانند بهداشت یا نظم و انضباط باید بعد از استفاده درب آن گذاشته یا بسته شود مانند بطری، قوطی یا چیز دیگر.
...
[مشاهده متن کامل]

۲. [مقابلِ سرپوشیده] آنچه رویش باز باشد و باید بدلایلی مانند بهداشت یا پنهان ماندن از چشم دیگران پوشیده باشد مانند کاسه ی ماست، پاکت میوه یا چیز دیگر.
عبارت سردروا/Sar dar va/ احتمالا به معنای سر در باز بودن است. ( در حالت باز بودن ) ، وا:باز.
اگر عبارت سردرهوا به معنای سربه هوا، برای انسان به کار می رود عبارت سردروا برای اشیا کاربرد دارد گاهی هم بعضی از سردروا بودن ها بخاطر سر در هوا بودن آدم هاست گاهی هم بخاطر تنبلی و سهل انگاری رها شدند. کلمه ی اندر هم در عبارت سراندرهوا به معنای ( در ) است که در گذشته از آن استفاده می شده است پس سراندرهوا همان سردروا است اما قدیمی ترش و بیشتر هم این عبارت توسط پدربزرگ و مادر بزرگ های قدیمی مورد استفاده قرار می گیرد.
رفتیم تو خونه، دیدیم همه ی درها، چارطاق ( به باز بودن کامل درب اتاق چهار طاق گفته می شود ) و همه چی هم، سراندروا. ( برای تصور بهتر، خانه هایی را در نظر بگیرید که حیاط در وسط و اتاق ها دور تا دور حیاط با درب های دو لنگه، که لنگه های در تا آخر باز مانده اند و اتاق ها در معرض باد، گرد و خاک، نور خورشید، سرما، گرما، ورود حیوانات خانگی و حشرات قرار گرفته و از آن بدتر هم که همه چیز سردواست. )

در گویش تاتی به باد ( وا ) گفته میشود.
وارش
وارِش�در زبان�گیلکی�به معنای باران است و برای نام دختر بکار گرفته می شود
نام سریال در حال حاضر در حال پخش است
در زبان لری به معنی باد
باد::وا. واد

پسوند فاعلی، انجام دهندگی و نسبت فارسی میانه ( پهلوی )
مثل: دعوا، پروا، پیشوا، نانوا، مروا، پیلوا! و. . .
در زبان لری بختیاری به معنی
با. بر.
V a
وا سر زنین::بر سر خود بزنید
وا یک رهدن::با یکدیگر رفتند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس