هل

/hel/

معنی انگلیسی:
hustle, jostle, push, shove, cardamom, cardamom(s), impulsion

لغت نامه دهخدا

هل. [ هََ ] ( ع ق ) حرف استفهام. ( منتهی الارب ). حرف استفهام و موضوع است برای طلب تصدیق ایجابی نه سلبی. ( اقرب الموارد ). || به معنی جزا و جحد و امر نیز هست. || به معنی «قَد» نیز هست ( منتهی الارب )، مانند: هل اتی علی الانسان...؛ یعنی قد اتی. ( ناظم الاطباء ). || به معنی «ما» نیز هست. ( منتهی الارب ). مانند هل هی الا کذا؛ یعنی ما هی َ الا کذا؛ یا هل من خالق غیر اﷲ؛ یعنی ما خالق غیر اﷲ. ( ناظم الاطباء ). این مورد همان است که در دستور فارسی استفهام انکاری میگوییم و حروف استفهام را به معنی حرف نفی استعمال می کنیم :
ذات او سوی عارف و عالم
برتر از أین و کیف و از هل و لم.
سنائی.
- هل من مزید ؛ اصطلاح حراج فروشان ومقتبس از قرآن کریم است. لفظاً یعنی «آیا افزایش هست ؟» ( کسی بیش از این قیمت میخرد؟ ).
|| مبحث هل ؛ ( اصطلاح منطق ) هل در مقام پرسش از وجود شی و وجود شی برای شی به کار برده میشود: سؤال به واسطه هل بسیطه یعنی سؤال از وجود شی ( مثال هل الانسان موجود؟ ) چنانکه سؤال شود که آیا انسان موجود است ؟ که مفاد «کان تامه » نیز میگویند در مقابل هل مرکبه که مفاد «کان ناقصه » است یعنی وجود شی لشی است مثال : هل الانسان ناطق ؛ آیا انسان ناطق است ؟ و این پرسش احراز وجود است. ( از فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفرسجادی ).

هل. [ هَِ ] ( فعل امر ) رجوع به هلیدن و هشتن شود.

هل. [ هَِ ] ( اِ ) هیل. هیل بویا. خیر بویا. قاقله صغار. قرامومق. کارداموم . ( یادداشتهای مؤلف ). گیاهی است از تیره زنجبیلی ها و دانه هایش ازادویه معطر است. ( از حواشی معین بر برهان قاطع ).
- هل پوچ ؛ هیچ چیز. کم ارزش : دریغ از یک هل پوچ ؛ دریغ از چیز کم ارزشی که در فلان مورد مصرف کنی.
- امثال :
دوست دوست را یاد کند یک هل پوچ ؛ مثلی است به این معنی که محبت واقعی را با چیز کمی میتوان اظهار کرد.

هل. [ هَُ ] ( اِ ) آغوش و بغل. ( برهان قاطع ) :
ای عشق خندان همچو گل ای خوش نظر چون عقل کل
خورشید را درکش به هل ای شهسوار هل اتی.
مولوی.

هل. [ هَِ ل ل ] ( ع اِ ) نمودارهای ماه نو. ( منتهی الارب ). استهلال ماه ، چنانکه گویند: اتیته فی هل الشهر. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) زن یک جامه پوشیده برای کار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

(فعل ) دوم شخص امرحاضر ازهلیدن وهشتن
آغوش و بغل

فرهنگ معین

(هِ ) (اِ. ) میوه ای کوچک به اندازة بند انگشت با پوست تیره و دانه های خوش بو از درختی به همین نام .
(هَ ) [ ع . ] (از ادات استفهام ) آیا.

فرهنگ عمید

فشار و نیرویی که برای حرکت دادن چیزی به جلو بر آن وارد می شود.
* هل دادن: (مصدر متعدی ) فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو.
۱. = هلیدن
۲. هلنده، گذارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سست هل.
۱. درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند.
۲. میوۀ این درخت که کوچک، صنوبری، و به اندازۀ بند انگشت است با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، لاچی، خیربوا، شوشمیر.

گویش مازنی

/hol/ عجله – شتاب - تکان & تپه ی کوچک - پشته ی خاک

واژه نامه بختیاریکا

( هَل ) از گونه های بیماری
( هُل ) بی شاخ؛ خُل
( هُل ) خُل؛ خاک و خُل؛ خاکستر
( هُل ) جر مُلی؛ هُلُک؛ هُلُک دُلُک
( هِل ) هیل

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هَلْ: آیا
معنی حِلٌّ: حلول کننده(حلول به معنای اقامت و استقرار در مکان است )
معنی یُهْرَعُونَ: هجوم می آورند بطوری که یکدیگر را هل می دهند (از اهراع به معنای سوق دادن و به جلو هل دادن به شدت است)
معنی دَّهْرِ: در اصل به معنای طول مدت عالم از اول پیدایش تا آخر انقراض آن بوده ، و در آیه شریفه "هل اتی علی الانسان حین من الدهر" به همین معنا است ، ولی بعد از آن هر مدت طولانی را هم دهر گفتهاند .
معنی مُّطَّلِعُونَ: با اطلاعان - با خبران (از اطلاع به معنای مشرف بودن انسان بر چیزی است . و معنای عبارت "قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ "این است که : آیا شما به جهنم اشراف دارید و اهل جهنم را میبینید (و میتوانید آن رفیق مرا در جهنم پیدا کنید و ببینید چه حالی دارد ؟))...
معنی مَثَلُ: مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهایی نظیر :مثل الفریقین کالاعمی و الاصم و البصیر و السمیع هل یستویان .کلمه مثل به معنای وصف است ، ولی بیشتر در مثلهای رایج در بین مردم استعمال میشود و آن این است که معنایی از معانی پوشیده و مخفی از ذهن شنونده را با ا...
ریشه کلمه:
هل (۹۳ بار)

حرف استفهام است مثل . بیشتر وقوع آن در قرآن مجید برای تقریر است. خواه برای تنبیه باشد یا نفی یا تکبیت چنانکه راغب گفته است. مثلا در آیات زیر تنبیه بر نفی است. . آیا کسی از آنها را می‏یابی؟ یعنی نمی‏یابی . . در این آیات تقریر برای نفی است. *** در بسیاری از آیات بعد از حرف هل لفظ «اِلّا» آمده است مثل . اعراف:53]. . در این آیات ظاهرا مراد از «هل» نفی است گویی در مقام «ماء» نافیه است چنانکه در بعضی از آیات به جای هل «ما» آمده است مثل . . علی هذا هل در اینگونه موارد برای تقریر نفی است. ابن هشام در مغنی گوید: معنای نهم هل آن است که از آن نفی اراده می‏شود لذا در آیه «هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ الّا الْاِحْسانُ» حرف «الا» به خبر وارد شده است در اقرب الموارد این معنی را نقل و تصدیق کرده است در مجمع آن را در آیه فوق «لیس» و در جلالین «ما» معنی نموده و در آیه «هَلْ یَنْظُرُونَ اِلّا أَنْ تَأَتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» مجمع و بیضاوی و جلالین آن را «مایَنْظِرُون َ» گفته‏اند. *** . ابن هشام در مغنی گوید: معنای دهم هل آن است که به معنی «قد» آید عده‏ای از قبیل ابن عباس، کسائی و فراء آنرا در آیه «قد» معنی کرده‏اند... زمخشری مبالغه کرده و گفته هل پیوسته به معنی «قد» است و استفهام از همزه مقدر با «قد» فهمیده می‏شود و تقدیر «هَلْ‏أَتی» «أَهَلْ أَتی» است (تمام شد). طبرسی ،زمخشری، بیضاوی، جلالین و غیرهم آن را در آیه فوق به معنی «قد» گفته‏اند.

دانشنامه عمومی

هل (اسطوره). هل، هلا یا هولدا، ( در زبان نورس باستان به معنی: پنهان[ ۱] ) در اسطوره شناسی اسکاندیناوی ملکه و فرمانروای هل هایم، سرزمین مردگان و یکی از نه جهان واقع در اساطیر اسکاندیناوی است. بر طبق مجموعه ادای منثور که بیشترین توضیحات را دربارهٔ منشأ و خاستگاه این ایزدبانو ارائه می دهد، او کوچکترین فرزند ایزد شرارت لوکی و غولی مؤنث به نام انگربودا بود. لوکی و انگربودا صاحب سه فرزند شدند، اولین فرزند گرگ غول پیکر فنریر نام داشت، دومین فرزند یورمونگاند مار جهانی میدگارد، و سپس آخرین آن ها تنها هل نام گرفت. او معمولاً به عنوان عجوزه ای وحشتناک، نیمه زنده و نیمه مرده با حالتی افسرده و غم انگیز توصیف می شود. صورت و بدنی همانند زنی ترسناک داشت، و همچنین دارای پاهایی پوسیده و لکه دار به شکل جسد بود. به دستور اودین، خدایان مأمور شدند هل و برادرانش را از تالار آنگربودا بربایند و به آسگارد برگردانند. خدایان او را در جهان زیرزمینی می افکنند و مسئولیت توزیع کسانی را که نزدش فرستاده می شوند ( همانند گناهکاران و افرادی که بر اثر بیماری و کهولت سن جان خود را از دست داده اند ) را به عهده می گیرد. تالاری با دیوارهای بسیار بلند و دروازه های بسیار زیاد واقع در هل هایم با نام «Eljudnir» داشت، که خانه مردگان به شمار می رفت و نوکرانی با نام گنگ لاتی و خدمتکارانی با نام گنگ لوت ( هر دو به معنی کند و تنبل ) برایش کار می کردند. او نقشی کلیدی در افسانه بالدر و تلاش برای رستاخیزی او ایفا می کند. [ ۲] [ ۳]
در ژانویه ۲۰۱۷، کمیته نامگذاری ایسلندی حکم داد که والدین نمی توانند نام فرزند خود را «هل» بگذارند، به این دلیل که این نام باعث ناراحتی و دردسر قابل توجهی برای کودک در هنگام رشد می شود. [ ۴] [ ۵]
هل یکی از خدایان قابل انتخاب در بازی سوم شخص میدان جنگ برخط چندنفره Smite است و یکی از ۱۷ خدای اصلی بود. هل همچنین در سال ۲۰۰۲ در بازی استراتژی هم زمان عصر اسطوره ها اثر استودیوی آنسمبل حضور دارد، جایی که او یکی از ۱۲ خدایی است که بازیکنان نورس می توانند برای پرستش انتخاب کنند. [ ۶] [ ۷]
عکس هل (اسطوره)

هل (دهانه). هل یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۱۹ دهانه اقماری دارد. [ ۲]
عکس هل (دهانه)عکس هل (دهانه)

هل (گیاه). هل ( گیاه ) ( نام علمی: Elettaria ) نام یک سرده از تیره زنجبیلیان است. این گیاه در ایران نمی روید و به صورت کاشته شده دیده نمی شود اما میوه آن به نام هل در ایران به صورت رایج مصرف می گردد. گیاهی است علفی چند ساله با ساقه زیرزمینی ضخیم و ساقه های متعدد به ارتفاع ۳ متر و برگ های خطی - سر نیزه ای به طول ۷۰ - ۶۰ سانتیمتر گل های سفید و گل آذین پانیکول، که در مناطق گرم و مرطوب جهان بخصوص هندوستان می روید. [ ۱]
عکس هل (گیاه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

هِل (Elettaria cardamomum)
هِل
گیاهی با نام علمی Elettaria cardamomum از تیرۀ زنجبیل. علفی و دارای ریزوم پایا و مفصلی است که همه ساله شاخه های هوایی انبوه به ارتفاع چهار تا پنج متر از آن خارج می شود. گل های آن به صورت سنبله یا گرزن یک سویه اند. میوۀ آن به صورت پوشینۀ ناشکوفا و محتوی دانه های متعدد است. بوی دانه های درون میوه قوی و معطر و طعم آن ها مطبوع و بسیار معطر است. بیشتر در نواحی گرمسیری هند و سیلان می روید که از ادویه غذایی است و برای معطر ساختن شربت و شیرینی به کار می رود. هل به عنوان مقوی معده، نیرودهنده و بادشکن مورد استفاده قرار می گیرد. در ایران نمی روید اما مصرف میوۀ آن در ایران رایج است.

هل (اسطوره شناسی). هِل (اسطوره شناسی)(Hel)
(یا: هلا) در اساطیر اسکاندیناوی، الهۀسرزمین مردگان، همچنین موسوم به نیفلهایم، سرزمین شمالی سراسر یخ، برف و تاریکی دایم، که در پایین ترین سطح جهان های نه گانه قرار داشت. قلمرو او جایگاه کسانی بود که از بیماری یا کهولت می مردند. دختر کریه المنظر (نیم زن، نیم جسد) لوکی، غول ـ خدای بدنام و ماده غولی به نام آنگربودابود. گفته می شد که هِل مردگان خود را در راگناروک، جنگ نهایی بر ضد خدایان، برای پشتیبانی از نیروهای اهریمنی به میدان خواهد آورد.

جدول کلمات

لاچی

مترادف ها

jostle (اسم)
تنه، هل، تکان

push (اسم)
تنه، هل، فشار، زور، فشار با سر، فشار به جلو

cardamom (اسم)
هل

shove (اسم)
تنه، هل، پرتاب

فارسی به عربی

دفعة , زحمة

پیشنهاد کاربران

کردی جنوبی: دَلَک dalak
فارسی: هُل دادن
هل Cardamom
نام علمی Elettaria cardamomum
در یک روستا که با زبان کُرمانجی گویش دارند کاربرد زیر را برای واژه هِل شنیده ام:
بَ هِلِّ مِ = به هِلِّ من
برابر با چیزی که در فارسی امروز ( با پوزش )
به تُخم من
گفته می شود ، بکار می برند،
...
[مشاهده متن کامل]

هرچند که امروزه با فراگیر شدن رسانه های رسمی و . . . . گویشوران این گونه زبانها رو به پایان هستند

تعدادی از ادویه جات معروف به انگلیسی:
pepper = فلفل
black pepper = فلفل سیاه
red pepper = فلفل قرمز
salt = نمک
turmeric = زردچوبه
saffron = زعفران
cinnamon = دارچین
...
[مشاهده متن کامل]

cardamom = هل
ginger = زنجبیل
fennel = رازیانه
caraway = زیره
cumin = زیره
❗️لطفا برای مشاهده تفاوت این دو زیره، نام های هر کدام رو در گوگل سرچ کنید و عکس هاشون رو مشاهده کنید

ریشه یِ کارواژه یِ " هشتَن ( هلیدَن ) " با بُن کنونیِ " هل":
در زبانِ اوستایی واژه یِ " هَرِز" به چمهای ( =معناهای ) زیر بوده است:
1. 1 - رها کردن، خارج کردن، بیرون ریختن ( entlassen )
1. 2 - گُسیل دادن، فرستادن، پخش کردن، پراکندن ( entsenden، ausschicken )
...
[مشاهده متن کامل]

( آب را ) رهاسازی کردن ( واگذاردَن ) برای آبیاری = ( آب را ) وِل دادن برای آبیاری =
Wasser ) ueberlassen، zur Berieselung )
2 - با آب ( یا چیزهای همانند با آب ) تَر و خیس کردن = mit Wasser ( usw. ) benetzen
3. 1 - در جایِ خود گُذاشتن، درجای خود رها کردن:an seinem Ort belassen
3. 2 - گذاردن، واگذاردن، ترک کردن، رها کردن = liegen lassen
در " وَندیداد" آمده است:". . . پس آنها باید مُردگان را ببَرند و در پیِ آن، خانه و کاشانه را "ترک کنند ( واگذارند ) "".
4 - از پالونه یا صافی گذراندن، پالودن = durchseihen، filtrieren، durch die Seihe lassen
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
" اَوَهرز" در اوستایی به چمِ " چشم پوشی کردن از، صرف نظر کردن از، امتناع کردن، رَد کردن" بوده که " اَوَ ava" در آن پیشوند است. " هَرِز" با پیشوندهایِ دیگر نیز در اوستا همراه بوده است.
" هَرِزَنَ، هَرِزانَ" در اوستایی به چمهایِ ( معناهایِ ) زیر بوده است:
1 - "عملِ گُذاشتن Lassen،
رهاسازی، واگذاری، عملِ ترک کردن Verlassen،
2 - اجازه عبور دهی ( برای آب و دیگر چیزها ) Durchlassen،
پالایندگی، پالایشگری، صافی گذاری Filtern
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در زبانِ اوستایی، مجهولی/گذشته یِ کارواژه یِ " هَرِز"، " هَرشتَ harshta" بوده است. در فرتورِ زیر PPfP نشاندهنده یِ همین است.
از دیدِ ریخت شناسی، واژگانِ " هَرِز /هَرشتَ" بمانندِ دو واژه یِ " وَرز / وَرشتَ" در زبانِ اوستایی می باشند. کارواژه یِ " ورزیدَن" در پارسیِ کُنونی به واژگانِ اوستاییِ "وَرز /ورشتَ" بازمی گردد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در زبانِ پهلوی ما واژگانِ " هیشتَن" ، "هیل - "، " هیرز - " را داریم که به روشنی با کارواژه یِ " هشتَن" ، "هلیدن"و"هل" در پارسیِ کُنونی همریشه است.
دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهای ایرانی رواگمند ( =رایج ) بوده است ( در پهلوی "هیر ( ز ) به هیل"/در پارسیِ کُنونی "هر به هل" ) . چنین می نماید که آوایِ "ز" در واژه یِ " هیرز" در گذر زمان زدوده شده است.
" هیشتَن" در زبانِ پهلوی به چمِ " گذاشتن، قراردادن، ترک کردن، رها کردن، واگذاردَن، واداشتَن و. . . " بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در پارسیِ کُنونی "هشتَن" همچم با کارواژه یِ " lassen" در زبانِ آلمانی است.
اینکه ریشه یِ واژه یِ " هشتَن" بسته به موقعیتهای گوناگون با کارواژه هایِ " ent. lassen/durch. lassen/ver. lassen/be. lassen" همچم هستند، خودگویایِ این موضوع است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - بخشِ 1792، 1793، 1794 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ ایرانیِ کهن Altiranisches Woerterbuch" نوشته یِ " Christian Bartholomae"
2 - فرهنگِ ریشه هایِ هندواروپاییِ زبان فارسی ( فرتورِ زیر )

هلهلهل
هل از واژه هلیدن آمده است و به چم وارد شدن یا اجازه می باشد
بهل ( بل = بیل ) = اجازه بده
واژه اصلی آن هشت می باشد یعنی ورود ( بههشت=ورودی یا جایگاه زیبا و خوب ) و مضارع آن بهل می شود که در گذر زمان به بل بیل بهل یا هل دگر گشته ودر همه آن ها بگذار یا اجازه دهید مانا می دهد
یکی می گفت دو تا بچه دارم، سر سفره باید یکی را هُل بدهم و دیگری را باید زیر بگیرم.
هُل بدهم تا غذا بخورد چون کم اشتهاست و طبیعتا لاغر و دیگری را زیر بگیرم تا از غذا خوردن دست بکشد چون خوش اشتهاست و طبیعتا چاق، گفتم حالا چگونه این کار را انجام می دهی؟
...
[مشاهده متن کامل]

گفت: هُل با هِل ( دانه ی معطر ) و زیر با زیره ( سوغات کرمان ) .
در ادامه گفت از ویژگی های هِل این است که سبب چاق شدن می شود زیرا هِل اشتها را افزایش می دهد اما زیره با کاهش اشتها و افزایش متابولیسم بدن به لاغری و کاهش وزن افراد کمک می کنند.
هل و زیره هردو سبز و سیاه دارند هل سبز که مال قوری و چایی است و هل سیاه که کرمانی ها به آن می گویند هل باد، چون برای بادی یا نزله یا سروکله خوب است که در اثر کار زیاد و خواب کم و کُلا در اثر این گونه خستگی ها بوجود می آید خوب است. اما زیره، نوع سبز آن بیشتر از طریق کاشتن تولید می شود و نوع سیاه آن در مناطق کوهستانی به صورت خودرو رشد می کند و معروف به زیره کوهی است و از منزلت و ارزش بالاتری نسبت به سبز آن برخوردار است البته هل نوع دیگری به نام هل سفید هم دارد که باید فراموش نشود.

در گویش شهرستان بهاباد به جای هُل و هل دادن به معنی فشار و فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو از کلمات هُتیلِه/hotile/ و هتیله دادن استفاده می شود.
نام ادویه، مخفف هلهله
آیا. . . . هم معنی اَ. . . . برای پرسیدن سوالاتی که جواب آن نعم ( بله ) و لا ( خیر ) است به کار میرود.
هِل: ( امر از مصدر هشتن ) ترک کن ، رها کن
( ( باز هل این فرش کهن پوده را
طرح کن این دامن آلوده را ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 297 . )

سوراخ
هل با ضمه ه
هل مسر:سوراخ بزرگ
هل درختچه ایی است که نام اصلی آن برگ بو هین گویند و تخم کوچکی دارد و شبیه بدانه بزر میباشد وساقه های آن خار های بلندی دارد
بیم ایه هل انی محاله ما را کارینی با غیر خیرونی گلایه حل انی محاله
آیا
در زبان لری بختیاری به معنی
خاکستر
Hol
هل ( hol ) : کژ، ناراست
واژه در فرهنگهای فارسی به معنای ( ( آغوش و بغل ) ) ودر ترکیب ( ( هل دادن ) )
یعنی ( ( کسی یاچیزی را به جلو راندن ) ) آمده است . اما معنی دیگری که در این ناحیه کاربرد دارد هیچ یک از فرهنگ های فارسی به آن نپرداخته اند ( ( کژ و ناراست ) ) است این واژه بازمانده ی ( خوهل =Xwahl ) فارسی میانه به همان معناست. ودر اثر تحول گروه صوتی ( خو = Xwa ) حذف ودر عوض مصوت O به آن اضافه شده و به صورت ( هل = hol ) درآمده است. دهخدا« خُل » را گونه ی دیگرخوهل ذکرکرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه درفارسی دری زرتشتی ( خهل xahl و خال xāl ) است. ( نک، گلشاه ص343 )
دربند86 یادگارزریران تنها متن حماسی میانه ( البته اصل داستان پارتی واشکانی است ) خوهل را صفت گیسو گرفته وآن را درمعنی ( پیچان ، مجعد و فر ) به کار برده است، واز زبان بستور به زریرپدرمرثیه وارمی گوید:
« این گیسو وریش خوهلت را باد آشفته است1»
پس ار ژاژ و خوهل آوری پیش من
همت خوهل پاسخ دهد پیرزن. ( بوشکوربلخی )
رویت براه سگبان ماند همی درست
باشد هزار کژی و باشد هزار خوهل. ( منجیک ترمذی )
آن بندها که بست فلاطون به پیش من
خوهل است و سست پیش کهین پیشکار من. ( ناصرخسرو قبادیانی )

به ضم ه. کچل. سر هل: سر بی مو در گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس