نفس

/nafas/

مترادف نفس: آن، لحظه، لمحه، آه، نسمت، نسمه، تنفس، دم | خود، خویش، ذات، تن، جسد، کالبد، وجود، نفسانیات

برابر پارسی: جان، دم، دما، دمش، روان، سرشت، گوهر | ( نَفس ) جان، روان، سرشت، گوهر

معنی انگلیسی:
breath, breath of air, self, soul, person, essence, concupiscence, breeze, [fig.] moment, draft, wind, passions

فرهنگ اسم ها

اسم: نفس (دختر، پسر) (فارسی) (تلفظ: nafas) (فارسی: نفس) (انگلیسی: nafas)
معنی: جان و روح، دم و لحظه، نفس، عمل دو بازدم را گویند، مایه زندگی، کسی که وجودش مانند نفس کشیدن برای زندگی لازم است
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم دختر، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

نفس. [ ن َ ] ( ع اِ ) جان. روح. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از دهار ) ( از مهذب الاسماء ). روان. ( ناظم الاطباء ). قوه ای است که بدان جسم زنده ، زنده است. ( از مفاتیح ) : خواهی پادشاه و خواهی جز پادشاه هر کسی را نفسی است و آن را روح گویند. ( تاریخ بیهقی ص 100 ). در این تن سه قوه است... و هر یک از این قوتها را محل نفسی دانند. ( تاریخ بیهقی ).
گفتا ز نفس جثه مردم نصیب یافت
گفتم ز نفس نامیه مردم گزیده تر.
ناصرخسرو.
گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان
گفتا مقام نفس حیات است بی مگر.
ناصرخسرو.
خرد را اولین موجود دان پس نفس و جسم آنگه
نبات و گونه گون حیوان و آنگه جانور گویا.
ناصرخسرو.
از عقل همه هوات خواهم
وز نفس همه ثنات جویم.
خاقانی.
آدمی با شرف نفس و عزت ذات هیچ نوع از انواع حبوب نمی یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 296 ).
هلاک نفس خوی زشت نفس است
نکو زد این مثل را هوشیاری.
عطار.
حیف بود مردن بی عاشقی
تا نفسی داری و نفسی بکوش.
سعدی.
|| جوهری است مجرد متعلق به تعلق تدبیر و تصرف ، و او جسم و جسمانی نیست و این مذهب بیشتر محققان از حکما و متکلمان است. یا آنکه مجرد نیست یعنی نفوس اجسامی اند لطیف و به ذوات خود زنده و ساری در اعماق بدن که انحلال و تبدیل بدو راه نیابد و بقای او در بدن عبارت است از حیات ، و انفصال او عبارت است از موت ، و بعضی گویند نفس جزوی است لایتجزی در دل ، و بعضی برآنند که او قوتی است در دماغ که مبداء حس و حرکت است ، و بعضی گویند قوت نیست بلکه روحی است متکون در دماغ که صلاحیت قبول حس و حرکت دارد. ( از نفایس الفنون ). || خود هر کسی. خود هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). خویشتن : بگیر از نفس خود پیمان به آن قسمی که فرستاده شده است به سوی تو. ( تاریخ بیهقی ص 313 ). گواه می گیرم خداوند تعالی را برنفس خود به آنچه نبشتم و گفتم. ( تاریخ بیهقی ص 319 ). پس هر که بیعت را می شکند بر نفس خود شکست آورده. ( تاریخ بیهقی ص 137 ).
هر آنکو نفس خود بشناخت بشناسد یقین حق را
امیرالمؤمنین این گفته شیر ایزد دیان.
ناصرخسرو.
با آنکه هست هر دو جهان ملک این و آن
نفس ترا اگر تو بخواهی مسخر اند.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نسیم هوا، دم، هوایی که درتنفس ازبینی ودهان به ریه، داخل میشود، انفاس جمع، جان، خون، تن، جسد، نفوس
( اسم ) نفس شراع . ( کشتی رانی ) بندی استکه به شراع دوخته شده و به دستور اتصال دارد ( سواحل خلیج فارس ) .

فرهنگ معین

(نَ فْ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تن ، جسم . ۲ - شخص ، ذات . ۳ - جان ، خون . ۴ - حقیقت هر چیز. ۵ - روح ، روان . ج . نفوس . انفس .
(نَ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - دم ، هوایی که با تنفس وارد ریه می شود. ۲ - مهلت ، زمان . ج . انفاس .

فرهنگ عمید

۱. حقیقت هر چیز.
۲. جان.
۳. [قدیمی] تن، جسد، شخص انسان.
۴. [قدیمی] خون.
* نفس اماره: (فلسفه ) نفس شیطانی که انسان را به هواوهوس و کارهای ناشایسته وامی دارد.
* نفس لوامه: (فلسفه ) [قدیمی] نفس ملامت کننده که انسان را از ارتکاب کارهای ناپسند ملامت می کند و از کردار زشت باز می دارد.
* نفس مطمئنه: (فلسفه ) قوۀ روحانی که خاص پیغمبران و پیشوایان دین و زهاد و پرهیزکاران است، وجدان آرام.
* نفس ناطقه: (فلسفه ) نفس ناطق، نفس انسانی.
۱. (زیست شناسی ) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج می شود، دم.
۲. عمل تنفس.
۳. زمان کوتاه.
* نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند.
* نفس کشیدن: (مصدر لازم ) تنفس کردن، دم زدن.

گویش مازنی

/nafs/ درون - آلت مرد

واژه نامه بختیاریکا

کَپ؛ هِک؛ هَنَه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] "ن ف س" در اصل لغت برخروج نسیم دلالت می کند و تنفس نیز به همین معنا می باشد. واژه نفس در کتاب های لغت، بیشتر به معنی ذات و حقیقت شی آمده است، "قتل فلان نفسه" یعنی ذات و حقیقت خودش را هلاک کرد.
در مورد نفس در کلام فلاسفه دو گونه تعریف یافت می شود؛ تعریفی که به نفس از منظر علاقه اش به جسم می نگرد و تعریف دیگر از حیث اینکه جوهری مستقل و قائم به ذات است؛ در صورت اول نفس صورت جوهری برای جسم آلی است و بالتبع این دو جوهر (نفس و جسم) صورت و هیولا برای جوهر مرکبی هستند که همان موجود زنده است و در حالت دوم هر کدام از نفس و جسم جوهر مستقلی هستند. در واقع باید گفت که این نفس یک چیز بیشتر نیست، اما گاهی به جنبه متعلق بودن آن به بدن، نظر می شود و گاهی به جنبه وجود جوهری آن که امری غیر از وجود تعلق آن به بدن است. برای روشن شدن این دو جنبه مثالی می آوریم: اگر ما بخواهیم "بنا" را تعریف کنیم، لزوما می باید از مفهوم "بنا" در تعریف آن استفاده کنیم، مثلا بگوییم: بنا کسی است که بنا یا ساختمان را می سازد و علت آن اینست که بنا یک مفهوم اضافی است و لذا برای شناسایی آن در نظر گرفتن نسبت آن با متعلق اضافه (بنا) ضروری است. حال، همین شخص بنا علاوه بر این جنبه بنا بودن، انسان نیز هست. ولی آیا با شناخت تعریف بنا، ما مفهوم انسان را نیز می توانیم بشناسیم؟ نکته مهم در اینجاست که در صورتی که موجود مجردی باشد و هیچ ارتباطی با بدن نداشته باشد فلاسفه نام عقل بر آن می نهند؛ اما اگر موجود مجردی (مثل نفس) باشد که با بدن در ارتباط است، ولی نگاه ما به آن جنبه ارتباطش با بدن نباشد، این نگاه به همان ذات نفس است که به جنبه تعلقی اش به بدن نظر نشده است که در مثال ما می شود نگاه به بنا نه از جنبه بنا بودن بلکه از جهت انسان بودن وی.
دیدگاه ملاصدرا
در خصوص این مطلب صدرالمتالهین نظریه خاصی دارد؛ برخلاف سایر حکما وی معتقد است که حقیقت نفس، یک حقیقت تعلقی و اضافی است. بنابراین اصلا نمی توان به او نگاه مستقل و بی ارتباط با بدن کرد. برخلاف بنا که دارای ذاتی مستقل است. همچنین نمی توان گفت که جنبه تعلقی نفس یک چیز است و حیثیت ذات نفس چیز دیگری است، بلکه حقیقت نفس، حقیقت تعلقی است.
تعریف نفس
تعریفی که ما خواهیم آورد، ناظر به حالت تعلقی نفس است که بنابر نظر ملاصدرا از حقیقت نفس جدایی ندارد و بنابر نظر سایر حکما، تعریفی غیر از ذات نفس است.برای نفس تعریفات گوناگونی ارائه شده است ولی قبل از آنکه به تعریف مفصل و مشخص کردن چارچوب های منطقی و دقیق نفس بپردازیم، به جهت آمادگی ذهن خواننده به تعریفی اجمالی از نفس اشاره می کنیم: "نفس قوه ای است که در جسم موجود است، یا به آن تعلق می گیرد و منشا آثار گوناگون می گردد". توضیح آنکه برخی اجسام دارای آثاری می باشند که به صورت یکنواخت از آنها ظهور می یابند. مثلا آتش همواره دارای سوزندگی یا ایجاد حرارت است، یخ نیز همواره سرد و خورشید همیشه سوزان است و نور افشانی می کند. بنابراین آثار این اجسام به صورت یکنواخت ظاهر می گردد، ولی اجسام دیگری هستند که آثار یکنواختی ندارند؛ مثلا، انسان گاهی نشسته است و گاهی ایستاده، زمانی می بیند و زمانی می شنود و همچنین دارای ادراکات متفاوتی است. این آثار از مبدا واحدی سرچشمه می گیرند که نام آن را "نفس" می گذاریم. در بیان تعریف مفصل از نفس، حکمای اسلامی تعریفی از نفس آورده اند که تقریبا همگی در آن اتفاق نظر دارند، گرچه گاها الفاظ ایشان در بیان مقصود گوناگون است. آن تعریف اینگونه است: "نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی دارای حیات بالقوة است". آنچنان که منقول است این تعریف اولین بار توسط ارسطو ارائه شده است. ابن سینا در کتاب شفاء این تعریف را با کمی تفاوت آورده است:"نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی است" صدرالمتالهین در کتاب اسفار نیز عین این تعریف را قبول کرده است. اما از افلاطون تعریف دیگری نقل شده است: "نفس جوهری است که جسم نیست و به بدن حرکت می دهد" که کمتر مورد قبول قرار گرفته است. بنابراین ما به بررسی تعریف اول که بزرگان فلاسفه مسلمان پذیرفته اند می پردازیم.
قیود تعریف نفس
...

[ویکی اهل البیت] وجود انسان مرکب از «بدن» و «روح» است؛ بدن انسان به تدریج رو به خرابی می رود، اما روح او حقیقت او است که بعد از زوال بدن باقی می ماند.
مرحوم ملا محسن فیض کاشانی در تعریف نفس فرموده است: نفس، گوهری لطیف و ملکوتی است که این بدن جسمانی را برای رفع نیازهایش بکار می گیرد، همان طور که مولا خادم خودش را به انجام کاری وامی دارد و ذات و حقیقت انسان که درک می کند، همین جوهر ملکوتی است که در بدن انسان دارای لشکری جسمانی است که اعضای بدن است و دارای لشکری روحانی است که قوا و استعدادهای انسان است و خداوند می فرماید: یا در نفس های خودتان نمی نگرید؟ گاهی این گوهر ملکوتی روح نامیده می شود، چون حیات بدن متوقف بر اوست.
و گاهی او را قلب می نامند، چون حالات مختلف پیدا می کند و گاهی عقلش می نامند چون معلوماتی کسب می نماید و ادراکاتی پیدا می کند. بنابراین ملاک فضیلت و برتری انسان بر سایر حیوانات، نفس و روح انسانی است که از روح الهی گرفته شده است.
خداوند، وقتی آدم را خلق کرد، خطاب به فرشتگان فرمود: فَاذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِن رُّوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ (سوره حجر: 29) چون آفرینشش را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم، در برابرش به سجده بیفتید.
نفس آدمی که حقیقت انسان است حالات گوناگون پیدا می کند و در هر حالی نام مخصوصی دارد. در اینجا به برخی از حالات نفس اشاره می کنیم:
الف- قرآن کریم، گاهی نفس را به صفت «مطمئنه» می خواند و می فرماید: یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی الی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (سوره فجر: 27- 28) ای نفس مطمئنه! خشنود و پسندیده به سوی خدایت بازگرد.
این در حالی است که انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمینان و آرامشی یافته که جز خدا به چیزی نمی اندیشد و همه چیز را مقهور و مغلوب اراده الهی می داند به همین جهت، سختی و راحتی، غنا و فقر، بود و نبود، آرامش او را بر هم نمی زند و او خود را تسلیم امر الهی می بیند.

[ویکی نور] «نفس» متن سخنرانی های شیخ حسین انصاریان در ماه مبارک رمضان سال 1362ش در حسینیه هدایت تهران است که توسط محسن فیض پور، تحقیق و منتشر شده است. کتاب حاوی مطالبی درباره تربیت و تهذیب نفس و راه کارها و موانع آن است.
کتاب در یک جلد و 23 گفتار مشتمل بر عناوین متنوعی درباره نفس و تهذیب اخلاق تدوین شده است. اگرچه متن کتاب از نوشتاری سلیس و روان برخوردار است اما محقق کتاب سعی داشته است که مطالب سخنرانی بدون تغییر در جمله بندی از نوار پیاده شود و در آن دخل و تصرفی نداشته باشد.
اولین گفتار کتاب با موضوع تربیت نفس کلید رستگاری با آیه 36 از سوره یاسین شروع می شود. مؤلف با توضیح برخی از الفاظ این آیه شریفه و ذکر مطالب مهمی درباره آن، اهمیت سوره یاسین را که به تعبیر پیامبر اکرم(ص) قلب قرآن است، گوشزد می کند.
وی در ادامه به بیان الهامات الهی و اقسام آن می پردازد و چند داستان زیبا از این الهامات را به عنوان مؤید قول خود ذکر می کند که سزای توهین به بلال حبشی از آن جمله است:
«مردی به بلال توهین کرد، بعد ماری او را گزید. امیرالمؤمنین(ع) به دیدنش آمد، حالش خیلی بد بود. امیرالمؤمنین(ع) اشک در چشمش جمع شد، فرمود تو شیعه منی، انسانی مؤمن و خوب هستی، اما می دانی چرا این مار تو را گزید؟ فقط به دلیل توهینی که به بلال کردی، خدا نمی پسندد که تو با زبانت به یک عاشق خدا توهین کنی. ولی زود آگاه و بیدارت کرد.»

[ویکی الکتاب] معنی نَفْسٍ: نفـْس - جان - خود (کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است)
معنی ضَبْحاً: درحال نفس نفس زدن (ضبح به معنای صوتی است که از نفس نفس زدن اسبان در حین دویدن شنیده میشود )
معنی نَفْساً: شخصی - کسی (کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است)
معنی نَفْسِی: خودم (کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است)
معنی کَادِحٌ: تلاشگری که به نفس نفس افتاده(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
معنی کَدْحاً: تلاشی که تلاشگر را به نفس نفس زدن بیندازد(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
معنی نَفْسِهِ: خودش - نفسش - جانش (کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است)
معنی نَّفْسِهَا: خودش - نفسش - جانش (کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است)
معنی نُّفُوسُ: نفسها - جانها(کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است)
معنی نُفُوسِکُمْ: نفسهایتان - جانهایتان- دلهایتان(کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است)
معنی نَفْسِکَ: خودت (کلمه نفس در اصل به معنای همان چیزی است که به آن اضافه میشود مثلاً "نفس الانسان" یعنی خود انسان و"نفس الحجر" یعنی خود سنگ است. در عبارت "کفَیٰ بِنَفْسِکَ ﭐلْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً"با اینکه کلمه نفس مؤنث است فعل آن را مذکر آورده ، از این جهت ...
معنی تَنَفَّسَ: می دمد - نفس می کشد
ریشه کلمه:
نفس (۲۹۸ بار)

«نَفْس» در آیه، مجموعه جسم و جان است، اگر چه گاهی نفس در قرآن، تنها به روح نیز اطلاق می شود، و تعبیر به «چشیدن» اشاره به احساس کامل است; زیرا گاه می شود انسان غذایی را با چشم می بیند و یا با دست لمس می کند، ولی هیچ کدام از اینها احساس کامل نیست، مگر زمانی که به وسیله ذائقه خود آن را بچشد.
تعبیر به «نفس» ممکن است در سوره «حشر» به معنای هر یک نفر بوده باشد، یعنی هر انسانی باید به فکر فردای خویش باشد، و بدون آن که از دیگران انتظاری داشته باشد که برای او کاری انجام دهند، خودش تا در این دنیا است آنچه را می تواند از پیش بفرستد.

[ویکی فقه] نفس (قرآن). نفس به معناى جان، روح، روان، همگى شخص و سراپاى انسان و قوّه اى است که بدان جسم زنده است و قوّه مُدرکه آمده است
••• نفس انسان، منشأ و سرچشمه اعمال وى:... وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ..
بقره/سوره۲، آیه۲۸۴.
••• خداوند، آگاه به امور نفسانى و جنبه روحانى انسان:۱. ... أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ ... وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ ....
بقره/سوره۲، آیه۲۳۵.
••• نفس، پدیده اى ارزشمند، در حدّ سوگند خوردن خداوند به آن:۱. وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها.
شمس/سوره۹۱، آیه۷.
...

دانشنامه عمومی

نفس (ترانه بیانسه). «نفس» یا «ایگو» ( به انگلیسی: Ego ) تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا بیانسه است که در سال ۲۰۰۹ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم من. . . ساشا فیرس هستم قرار داشت.
این تک آهنگ در چارت های جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
عکس نفس (ترانه بیانسه)

نفس (فیلم ۲۰۰۴). نفس ( به هندی: Shwaas ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۴ و به کارگردانی ساندیپ ساوانات است. در این فیلم بازیگرانی همچون آرون نالاواده، آشوین چیتاله، ساندیپ کولکارانی، آمروتا سوبهاش ایفای نقش کرده اند.
عکس نفس (فیلم ۲۰۰۴)

نفس (فیلم ۲۰۱۶). نفس ( به تلگو: Oopiri ) یا دوستی یک فیلم سینمایی هندی در ژانر کمدی - درام محصول سال ۲۰۱۶ و به کارگردانی وامسی پایدپالی و با بازی آکینی ناگرجونا، کارتی، تمنا باتیا، پراکاش راج، کالپانا است.
این فیلم بازسازی فیلم فرانسوی دست نیافتنی ها است.
عکس نفس (فیلم ۲۰۱۶)

نفس (فیلم ۲۰۱۷). نفس ( به انگلیسی: Breath ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۷ و به کارگردانی سایمون بیکر است. در این فیلم بازیگرانی همچون سایمون بیکر، الیزابت دبیکی، سامسون کولتر، بن اسپنس، ریچارد راکسبرا و ریچل بلیک ایفای نقش کرده اند.
عکس نفس (فیلم ۲۰۱۷)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نَفْس
این واژه معناهای گوناگونی به خود گرفته است. نزد حکما، نَفْس دَم یا نفخه ای است که جسم را حیات می بخشد و از آن نبات، حیوان و انسان می سازد. جان یا اصل سازمان دهندۀ موجودات زنده را فلاسفه ای نظیر دموکریتوس، امپدوکلس، اپیکوریان و رواقیان، اصلی مادی و فیثاغورسیان و افلاطونیان، اصلی غیر مادی می دانستند. ارسطو در رسالۀ دربارۀ نفس، که مرجع تفسیر های بعدی از این مفهوم است، نفس را در کل موجودات زنده مطالعه می کند. او نفس را صورت غیر مادی پیکرهای زنده و تفکیک ناپذیر از آن ها می داند و کارکردهای مختلفی برای آن قائل است که در سلسله مراتب زیر خلاصه می شود: غاذیه که نازل ترین مرتبه است و در همۀ موجودات وجود دارد و بر نفس گیاهی دلالت دارد؛ حاسّه که در حیوانات ظاهر می شود و به «نفس حیوانی» معطوف است؛ و عاقله یا ناطقه (مبداء ادراک کلیات و تفکر) که مخصوص انسان است و در رأس قوای نفس قرار دارد. و به «نفس انسانی» دلالت دارد. حکماً گفته اند که هر نفس بالاتری متضمن قوا و اعمال نفس پایین تر هم هست یعنی نفس حیوانی که بالاتر از نفس نباتی است، علاوه بر این که مبداء حس و حرکت است، مبداء تغذیه و نمو و تولید مثل نیز هست، بنابراین در حیوان دو نفس جداگانۀ نباتی و حیوانی وجود ندارد، بلکه نفس واحدی است که عمل نفس نباتی را نیز انجام می دهد. در انسان نفس ناطقه بالاترین مرتبۀ نفس است؛ و همین مفهوم، به مثابۀ مقوله ای غیرمادی، نامیرا و روحانی در فلسفه و دین ظاهر شده است. افلاطون در رسالۀ فدون با شبیه دانستن نفسِ شناسنده به مُثُل ابدی، نامیرایی نفس را استنتاج می کند. دکارت نیز گرچه نامیرایی نفس را اثبات نمی کند، اما آن را جوهری کاملاً جدا از جسم می داند. صدرالمتألهین شیرازی، معاصر دکارت، با توجه به نظریه حرکت جوهری، نفس را جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقا می داند و معتقد است که ماده در مرحله ای از سیر تکاملی خود، صورت غیرمادی و مجرد پیدا می کند (جسمانیَةالحدوث) که در بقاء خود نیاز به ماده ندارد (روحانیةالبقا). به بیان دیگر، نفس میوه ای است که بر درخت ماده می روید امّا در ادامه هستی نیازی به آن ندارد. بدین گونه دوگانگی موجود بین ماده و روح در فلسفه های دیگر بویژه فلسفۀ دکارت، در حکمت متعالیه صدرا ازبین می رود. فلاسفۀ اسلامی نوعاً معتقد به تجرد نفس بودند و در اثبات آن دلایل و براهین چندی اقامه کرده اند که از آن جمله می توان به ادلۀ ابن سینا و ملاصدرا اشاره کرد؛ امّا برخی متکلمین ملتزم به آن نبوده و آن را جسمی لطیف می دانسته اند. از دیدگاه دینی، نفس فروغی ملکوتی و نَفخه ای الهی است که انسان به سبب حائزبودن آن اشرف مخلوقات است. در باورهای بسیاری از ادیان، نفس بخش ناملموسی از وجود انسان است که پس از مرگ جسم مادی، باقی می ماند. در یهودیّت، مسیحیت، و اسلام عقیده بر این است که در پایان زندگی، دربارۀ نفس داوری می شود و برپایۀ لیاقتش به دوزخ یا بهشت می رود. یهودیت ارتُدوکس معتقد است که اغلب نفوس، نخست مدتی را در برزخ سپری می کنند تا از گناه پاک شوند و پس از آن به بهشت می روند. مسیحیت آن بخش از وجود را نفس می خواند که با فیض الهی قابل پاک شدن از گناه باشد. در ادیان دیگر ازجمله آیین هندو گمان می رود که نفس، گرفتار تناسخ می ماند تا زمانی که شخص به اشراق برسد و از چرخۀ نوزایی رها شود. بنابر آموزه های آیین بودا، نفس یا روح ماندگاری در کار نیست. پاپ ژان پل دوم در پیام سال نو ۱۹۹۰ اظهار داشت که «حیوانات نفس دارند و انسان باید با برادران کوچکش مهربان باشد و احساس همبستگی کند». این گفته در کلیسای کاتولیک بحث فراوانی برانگیخت که هنوز هم ادامه دارد. نفس در اصطلاح قرآنی، همان جان یا روان است. در قرآن مجید به نَفْس سوگند یاد شده (شمس: ۷ـ۸) و با توجه به شئون و کارکردهای مختلف آن، به سه نوع تقسیم شده است: ۱. نفس امّاره (یوسف: ۵۳)؛ ۲. نفس لوّامه (قیامت: ۲)؛ ۳. نفس مطمئنه (فجر، ۲۷ـ۳۰). نفس امّاره به پیروی از طبیعتِ حیوانی انسان را به پیروی از لذات و شهوات امر می کند. نفس لوّامه که همان «وجدان اخلاقی» است، انسان را در پیروی کورکورانه از قوای طبیعی سرزنش می کند و او را از ارتکاب امور زشت و غیراخلاقی بازمی دارد. نفس مطمئنه نفسی است که بر اثر تمرین اخلاقی و مجاهدت از نگرانی و تشویش و سرزنش نفس لوامه رهایی یافته و به آرامش رسیده است. در این مقام، شخص یکسره مطابق موازین اخلاقی عمل می کند. عارفان مسلمان گاه نَفْس را به معنیِ خودبینی و انانیت (منیّت) به کار می برند. این منیّت، نه تنها سالک را از سلوک بازمی دارد، بلکه دید او را آن چنان محدود می کند که نمی تواند از مجازی بودنِ هستی خود در برابر ذات حق که همانا هستی محض و قائم به ذات است، آگاهی یابد. نَفْس در کاربردی دیگر، به معنیِ مجموعۀ اخلاق ناپسندی که در خوی انسان متمکّن و ثابت شده نیز، استعمال می شود. نیز ← روح

جدول کلمات

عرض, ذات

مترادف ها

air (اسم)
هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما

wind (اسم)
باد، نفس، نفخ، انحناء، پیچ دان

breath (اسم)
نسیم، نفس، رایحه، دم، نیرو، جان

self (اسم)
وضع، نفس، شخصیت، حالت، جنبه، حال، نفس خود

ego (اسم)
نفس، خود، ضمیر

oneself (اسم)
نفس

snuff (اسم)
نفس، شهیق، دم زنی، پف، انفیه، انفیهزنی، نوک فتیله

oneself (ضمير)
نفس، خود، در حال عادی

فارسی به عربی

انا , ریح , نفس , نفسه , هواء

پیشنهاد کاربران

عرض
143. بزودی آیاتمان را در آفاق و انفس نشانشان دهیم!
”سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فِی اَنفُسِهِم ” ( بزودی آیاتمان را در آفاق و انفس نشانشان دهیم! ) آیات، نشانه های حقایق هستی اند که فهم شان مراتب دارد. آیاتی است برای متفکران “لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ ”. همانها که به نیروی فکر توان ادراک دارند. آیاتی است برای خردمندان “لِقَومٍ یَعقِلُونَ”. همانها که با نور تعقل توان فهم آیات را دارند. آیاتی است برای “اَولِی الاَلباب”. کسانی که مغز خورند و مغز را از پوست و قشر آن جدا می سازند. آیاتی است برای “اُولِی النُهَی”. کسانی که از هشیاری و فِراسَت ذاتی برخوردارند. آیاتی است برای اهل بصیرت “لِاُولِی الاَبصار”. کسانی که با “دیدن سالکانه” می توانند آیات را دریافت کنند. آیاتی است برای مردم عادی “للنّاس” …ای دوست، آیات، تفصیل شده اند و فهم هر فصل، اصحاب خود را می طلبد. مشکل جهان امروز این است که انسانِ ذهن گرا می خواهد تمامی آیات را با ذهن محدود خود بفهمد و دریافت کند. و این غیر ممکن است. ذهن وسیله ی فهم همه ی آیات هستی نیست. گاه بی ذهنی، مَرکَب است. گاه فراذهنی مَرکَب است. گاه سکوت، مَرکَب است … زیرا قرآن از اعلی مرتبه ی وجود نازل شده است و از همه ی عوالم، از لطیف ترین شان تا ثقیل ترین شان، سخن گفته است. سخنانی که هر کدام خاص همان عالَم است. زیرا هر عالَمی زبان و منطق خود را داراست. این نکته ای مهم است که سالک در سلوکِ قرآنی اش خواهد آموخت. آموختنی که باعث خواهد شد تا آیات را خلط نکند و برداشت های خسارت بار نداشته باشد. فهم قرآن، هدایت الهی می خواهد. حکایت “یَهدِی مَن یَشاء ” است. زیرا قرآن کتاب سلوک است و یک متن علمی متعارف همچون دیگر متون ذهنی نمی باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه نفس
معادل ابجد 190
تعداد حروف 3
تلفظ nafs
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: نُفوس]
مختصات ( نَ فَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی nafas
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لینک بهتره
مجاز اند مجاز است عالم ما//خیالی بیش نیست اندر سر ما//چو رستیم عاقبت از این توهم//جهانی دیگر آید در بر ما//
یک سوال کودکانه داشتم خدمت عزیزان دانا و آن اینکه : آن چه چیزی است که در جسم یا کالبد یا تن یا بدن حیوانات و افراد انسانی از پشت پرده حواس پنجگانه بیرون را مشاهده می کند. از پشت چشم ها تصاویر را می بیند و از راه گوش ها صدا ها را می شنود و از طریق بینی بو ها را می بودید و از طریق زبان مزه ها را می چشد و به وسیله پوست و انگشتان موجودات را لمس می کند و اطلاعات را در مراکز مختلف مغز ثبت می کند و هرگاه بخواهد و اراده کند می تواند به محتوای خاطرات که آگاهانه ضبط شده اند مراجعه و آنها را بیاد بیاورد. براستی آن چه چیزی که در وجود ما افراد انسانی احساس میکند و می اندیشد و فکر و خیال دارد و تصمیم میگیرد و طرح و نقشه می ریزد و آنها را تا حد توان در عمل پیاده می کند، گاهی اوقات از زندگی لذت می برد و امیدوار میشود و به خود و دیگران و موضوعات مختلف عشق می ورزد و سرحال می آید و گاهی اوقات افسرده و غم گین میشود و از زندگی بیزار میگردد و از بعضی موضوعات و افراد و حتا از خود متنفر می شود؟ آیا آن چیز روح است یا روان یا جان یا نفس مجرد یعنی من یا خود و یا هیچ کدام از این ها نیست بلکه قضاوت های قوه ادراکی فاهمه بر روی داده های حواس پنجگانه و سرانجام نتیجه گیری های قوه ادراکی عقل روی قضاوت های قوه فهم و نیروی تصور ؟
...
[مشاهده متن کامل]

گاهی اوقات بخودم می گویم که شاید ما روبوت های زنده و خودکار و خود کفا هستیم که یک موجود هوشمند ما را آفریده و طوری ما از لحاظ ژنتیکی برنامه ریزی کرده است که هر کاری انجام می دهیم تصورمان این باشد که خود مائیم که از این آگاهی و خودآگاهی و استعداد تصمیم گیری و خود حرکتی برخوردایم یا اینکه هر لحظه و بدون وقفه و بطور خستگی ناپذیر مارا از راه دور تنظیم و هدایت و کنترل می کند .

ن فس=نوس=ن وس
ن=نه
وس=ازوایسادن=ایستادن
نفس=نه ایستادن=چیزی که نمی ایستد
به کوردی یعنی هه نوس=
هه =همیشه=هر
نوس =نمی ایستد در کوردی
هه نوس=چیزی که هیچ وقت نمی ایستد
همواره در حال نفس کشیدن هستیم
من برای سنجش میزان آگاهی و دانستنی ها و دانش ناچیز خودم در زمینه معرفت نفس ( به زبان عربی : علم النفس ) یا خود شناسی ، سوال زیر را طرح نمودم و به خودم گفتم که اگر من نتوانم یک پاسخ صحیح و حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی به این سوال بدهم ، آنگاه اندازه آگاهی و اطلاعات و دانش من در این زمینه بسیار ناچیز و بدرد نخور خواهد بود. قبل از اینکه سوال را بیان کنم لازم به اشاره می بینم که این سوال به این شکل تاکنون طرح نگردیده و پاسخ آن در هیچ کتابی که در طول تاریخ پیدایش خط تاکنون تدوین و مکتوب و نوشته شده است از قبیل اسطوره ای و حماسی و دینی و فلسفی و عرفانی و هنری و شعر و ادبیات و علمی ، یافت نمی شود و اگر هم کلیه کنج ها و گوشه ها و کناره های طبیعت و کیهان را زیر و رو و شناسایی کنیم به پاسخ این سوال دست نخواهیم یافت غیر از در وجود فرد خویش و در وجود تک تک افراد انسانی صرف نظر از نباتات و حیوانات. و طوریکه مطلع هستیم بعضی از متفکرین و اندیشمندان، شناخت نفس یا من یا خودرا شرط اساسی و ضروری در شناخت خداوند متعال در نظر داشته اند و از آنجائیکه چنین غول های احساس و اندیشه و فکر و خیال و توهم ، سوال بالا را طرح ننموده و به آن پاسخی ساده و روشن و قانع کننده میل کنجکاوی و جستجوگری قوای ادراکی فهم و عقل انسانی ارائه نداده اند، لذا مطمئنم و یقین دارم که علم یا دانش و آگاهی و معرفت یا شناخت آنان به نفس یا خود و خداوند بسیار اندک و ناچیز و حتا چنین معرفتی برای خود آنان و دیگران گمراه کننده بوده است. این سوال به شکل زیر می باشد :
...
[مشاهده متن کامل]

چرا خداوند متعال در محتوای هرکدام از دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های موازی و مساوی و بیشمار به جای آفرینش یک سامان یا نظم کلی کیهانی و یا یک عالم بهمراه یک آسمان و یک زمین ( البته کره زمینی که روی آن زندگی می کنیم و نه زمین های اطراف ستارگان دیگر که ممکن است موجودات زنده دیگری روی آنها مشغول زندگی کردن باشند و یا بوده باشند ) و بجای یک زندگی و عشق انسانی، هفت تا سامان یا نظم کلی کیهانی و یا هفت عالم بهمراه هفت ( آسمان و زمین ) و هفت زندگانی و عشق انسانی بطور یکسان و برابر آفریده است و شش تای دیگر کجا هستند ؟
در پایان جهت راهنمایی در دست یابی به پاسخ این سوال خدمت خوانندگان گرامی که در زمینه یا رشته غیر دانشگاهی خود شناسی مشغول تحقیق و پژوهش هستند و احیانا آرزوی دست یابی به شاه کلید طلائی برای باز کردن قفل زده شده بر در یا دروازه عالم امر و غیب و ملکوت و ماوراء طبیعت و افتتاح و گشایش این در و دروازه را در دل و سر خویش می پرورانند، عرض می نمایم که دست یابی به پاسخ این سوال و چنیین فرا کلید ( فارقلیط ) طلائی فقط و فقط از طریق شناخت پوسته و محتوای صدف در بسته غریزه جنسی فرد خود و بقیه افراد انسانی امکان پذیر و مقدور و میسّر می باشد و نه از راه یا طریقی دیگر. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.

نفوس نباتات و حیوانات و بخصوص افراد انسانی یعنی من ها یا خود های آنها دارای کالبد های هندسی در برترین سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی می باشند و در لحظه مرگ از بدن های فیزیکی یا کالبدهای مادی - روحی - روانی جدا میگردند و در محتوای منظومه شمسی و در همین طبعیت و کیهان از زندگی در سطح کمال خوبی و زیبایی برخوردار میگردند و نه در عالم میانی دینی تحت عنوان برزخ. کالبد های هندسی با کالبدها های زنده و غیر زنده فیزیکی ( مادی - روحی - روانی ) هیچگونه عمل و عکس العملی ندارند و بین موجودات هندسی و موجودات فیزیکی ارتباطات اطلاعاتی بر قرار نمی باشد. به این معنا که کلیه اموات انسانی که هم اکنون در قالب های خوب و زیبای هندسی در همین اینجا بطور غیبی از زندگی بهشتی برخوردار اند، ما را می بینند و به اوضاع و احوال ما علم و آگاهی کامل دارند و حتا می دانند که فردا یا هفته دیگر و یا چند سال آینده چه اتفاقاتی برای تک تک ما رُخ خواهد داد و حتا دقیقا می دانند که لحظه مرگ ما کی فرا می رسد، اما نمی توانند با ما حرف بزنند. و ما نه می توانیم آنها را ببینیم و یا با آنها حرف بزنیم. هرکدام از آنها می توانند از دیوار های ضخیم فیزیکی عبور کنند بدون اینکه کوچکترین صدمه ای به دیوار و یا بدن هندسی آنها وارد آید. اگر بخواهند از یک محل واقع در یک سمت کهکشان راه شیری به یک محلی دیگر در آنسوی آن سفر کنند به هواپیما و موشک و پایگاه فضایی و صفینه هیچگونه نیازی نخواهند داشت بلکه کافیست که اراده کنند و در محل اقامت خود محو شوند و در لحظه بعدی در محل مورد نظر در آنسوی کهکشان حضور یابند. در مقایسه ، فوتون ها یا ذرات نور برای چنین سفری با سرعت حدود سیصد هزار کیلومتر بر ثانیه تقریبا به گذر صد هزار سال در طول راه نیازمند می باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

حتا می توانند روی سیاه چاله مرکزی این کهکشان فرود آیند و به داخل آن فرو روند و ساختار درونی آنرا از نزدیک مورد مشاهده قرار دهند بدون اینکه کالبد های هندسی آنها به اشپاگتی یا نخ و ریسمان تبدیل شوند و توسط سیاه چاله بلعیده و نوش جان ش گردند.
یک پند و اندرز دوستانه از طرف این حقیر به خوانندگان گرامی این پیامک این است که هرگز به فکر و خیال نیافتند که از طریق اتصال کوتاه یعنی خود کشی و زود تر از موعد مقرر و از پیش تعیین شده به آن حیات بهشتی برسند و با کلیه پیشینیان و آیندگان زمینی خویش ملاقات نمایند، زیرا خودکشی یکی از گناهان بزرگ محسوب می شود .

برای هرکدام از نفوس مجرد افراد انسانی پس فرا رسیدن لحظه مرگ دو اتفاق عمده و کلی زیر رُخ خواهند داد :
الف - نفس مجرد یعنی من یا خود هر فرد انسانی به خواب ژرف و شیرین مرگ فرو می رود و هیچ اتفاق و رویدادی آرامش آنرا بهم نخواهد زد. حتا اگر بر فرض محال بر طبق باور ادیان توحیدی بخصوص مسیحیت و اسلام، یک موجود خیالی - اوهامی تحت نام اسرافیل در روز قیامت دو بار در بوق یا صور و یا شیپور خود بدمد و طنین آوای مهیب و هولناک آن محتوای کل کیهان را به لرزه در آورد، برای نفوس خفته در خواب ژرف و شیرین مرگ هیچگونه مزاحتمی ایجاد نخواهد کرد و حتا غرش مهیب و سهمناک حاصل از وقوع مه بانگ بعدی ، آرامش خواب مردگان را بهم نخواهد زد.
...
[مشاهده متن کامل]

ب - پس از لحظه مرگ هرکدام از نفوس افراد انسانی بطور همزمان با فرو رفتن به خواب ژرف و شیرین مرگ، در عالم غیب بیدار می شوند و در سرای ملکوتی خویش به ظهور و پیدایش می رسند و از حیات یا زندگی روئیایی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی در همسایگی کلیه پیشینیان و آیندگان زمینی خویش بر خوردار می گردند و آن زندگی را در نهایت کمال سلامتی و صلح و صفا و لذت و شادی و فارغ از هرگونه درد و رنج و بیماری بدون یک لحظه پیر شدن تا زمانی ادامه خواهند داد که نطفه افراد انسانی در همین عالم واقعی و عینی و شهودی در سطحی برتر و کمال یافته تر از حالت فعلی در رحم مادر بسته شود. در آن لحظه بطور همزمان حیات یا زندگی روئیای آنان در عالم غیب و ملکوت و امر به پایان خواهد رسید و زندگی دنیوی آنان در عالم شهود و ملک و تکوین در سطحی برتر از نو آغاز خواهد گردید.
طول خواب ژرف و شیرین مرگ و طول حیات یا زندگی روئیای بموازات آن برای هر فرد انسانی و در هر عصری برابر می باشند و همانطور که آیاتای گرامی بدرستی بیان داشته است، همیشه برابر با هفت برابر طول عمر کلی کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی خواهد بود. طول عمر کلی کیهان یا دهر کیهانی در حال حاضر و تا آینده های دور دست توسط منجمین و کیهان شناسان برجسته غیر قابل پیش بینی و تخمین و محاسبه و تعیین می باشد. اما جهت سهولت در تخیل فرض کنیم که طول عمر کلی کیهان برابر باشد با مقدار عددی سرعت نور ( یعنی بدون پسوند کیلومتر بر ثانیه ) در خلاء بتوان دو باضافه پسوند سال یعنی ۹۰ میلیارد سال. آنگاه طول خواب مرگ و طول زندگی روئیای برای هرفرد انسانی مساوی خواهد بود با حاصلضرب عدد ۷ در ۹۰ میلیارد سال یعنی ۶۳۰ میلیارد سال شمسی ( نه قمری ) . برای آنانیکه فقط به زندگی دنیوی دل بسته اند و به زندگی بعد از مرگ باور ندارند که هردو حق طبیعی و مسّلم و خدادادی آنان می باشد، این همه طولانی بودن خواب ژرف و شیرین مرگ، نباید جای هیج گونه نگرانی باشد، زیرا پس از مرگ مکانیزم درک گذر زمان بطور کامل مختل خواهد گردید و متعاقب آن گذر یک ثانیه و گذر چندین و چند میلیارد سال بتوان میلیارد سال باهم برابر خواهند بود. طول خواب مرگ فقط در مقابل دیدگان بیدار زندگان بسیار طولانی می باشد و در مقابل دیدگاه خفته مردگان بیش تر از یک ثانیه طول نخواهد کشید.
به یاد نوجوانان و جوانان دختر و پسر که اخیرا به خواب ژرف و شیرین مرگ فرو رفته اند.

نفس یعنی من یا خود و این واژه یا پدیده را نباید با واژه ها یا پدیده های دیگری از قبیل روح ؛ روان ؛ جان هم معنا و یکی دانست. ماده و روح و روان فقط نقش خمیر مایه ساختاری کالبد یا جسم یا تن و یا بدن را بازی می کنند ( سخت و نرم افزاری ) و هیچ نقش دیگری را عهده دار نمی باشند. همه کالبدها یا اجسام، چه غیر زنده و چه زنده نباتی و حیوانی و انسانی از یک خمیر مایه ساختاری واحد و یگانه آفریده شده و می شوند و آن خمیر مایه چیز دیگری نمی باشد غیر از بُعد هستی یا وجود بیکران خداوند متعال. این خمیر مایه واحد و یگانه از دیدگاه عرفان و فلسفه علمی ( و نه از دیدگاه دین و الاهیات و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی ) دارای ظهور و پیدایش تثلیثی یا سه جنبه ای می باشد یعنی مادی - روحی - روانی. از دیدگاه علوم طبیعی و تجربی بخصوص علم فیزیک، این خمیر مایه واحد و یگانه دارای چهار جنبه ظهوری می باشد یعنی انرژی - جرم - زمانمکان - نیرو . دو جنبه اول با همدیگر هم ارز و قابل تبدیل بهمدیگر می باشند و اصل هم ارزی انرژی یا جرم از یک طرف و زمانمکان نسبی انشتاین از طرفی دیگر هنوز به زبان ریاضی فرمول بندی نشده است. علم فیزیک هنوز به این حقیقت نرسیده است که نیرو به بُعد هستی یا وجود خداوند متعال تعلق ندارد بلکه به بُعد قدرت بیکران وی. از طرفی دیگر نه دین و نه فلسفه آزاد غرب و نه الاهیات و کلام و حکمت و عرفان دینی - شرقی و نه علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات هنوز به این حقیقت ژرف دست نیافته اند که مفاهیم یا پدیده های بیزمانی و بیمکانی مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان نبوده و نمی باشند بلکه نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز و هم ارزش زمان و مکان با کمیت های مساوی و ماهیت های معکوس همدیگر و هردو به دو بخش وسیع تقسیم شده اند ؛ یکی مطلق و دیگری نسبی. جان پیوسته و امن و آرام و بیکران خداوند متعال فقط نقش اهداء زندگی بهنگام بسته شده نطفه در رحم مادر و مرطوب شدن بذر کاشته شده در زمین و پیوند گرد های گُل و پس گرفتن حیات در لحظه مرگ را عهده دار می باشد. لذا موجودات زنده دارای جان های انفرادی نمی باشند که بهنگام مرگ و خشک شدن از کالبد یا جسم یا تن و یا بدن تثلیثی ماده - روح - روان آنها به پرد و مثل پرنده از جهان به اصطلاح فانی به جهان باقی پرواز و مهاجرت نماید. روان لایه درونی دو قطب مادی و روحی می باشد و ماده و روح مثل جرم و انرژی با همدیگر هم ارز و قابل تبدیل بهمدیگر می باشند و هر دو به یک سهم مساوی امر خداوند متعال اند. لذا متفکرین و اندیشمندان دینی که فقط روح را امر خداوند و ماده را امر شیطان می پندارند در ظلمت ژرف و جهل علاج ناپذیر به سر می برند. تقسیم نفس به چهار نوع از قبیل ؛ اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه توسط بعضی حکیمان و عارفان دینی یک خطای بزرگ و جبران ناپذیر می باشد. همچنین مبارزه با نفس را جهاد اکبر نامیدن ، یکی دیگر از خطاهای بزرگ و جبران ناپذیر دینی محسوب می شود. نفس مجرد یا من یا خودِ افراد انسانی مثل نفس یا من یا خودِ کلی خداوند متعال هیچ نقش دیگری را عهده دار نمی باشند، غیر از مشاهده بی طرفانه زندگی و تغییر و تحول و حرکت و تکامل طبیعت و کیهان و گذر زمان. مشاهدات بی طرفانه نفسانی حیوانات و افراد انسانی بطور مستقیم از پشت دریچه های حواس پنگانه صورت نمی گیرد بلکه از طریق عملکرد قوای ادراکی فهم و عقل روی دریافت های حواس پنجگانه و محتوای خاطرات. نفس انسانی بهمراه زندگی انسانی در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین نظام های احسن آفرینش مبداء و معاد، همیشه از دو فاز برخوردار می باشند؛ یکی فاز بیداری که از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر آغاز میگردد و در لحظه مرگ به پایان می رسند و دیگری فاز خواب که از لحظه مرگ آغاز می گردد و تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر در همین عالم واقعی و عینی و شهودی که دوباره به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش در سطحی کمال یافته تر از سطح فعلی از نو آفریده خواهد شد، طول خواهد کشید و برای کلیه افراد انسانی در اعصار مختلف بطور مطلق برابر خواهد بود و در طول سفر همیشه مساوی با هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم. قبل از پایان کلام کودکانه امروز خویش لازم می بینم که به دو حقیقت ژرف دیگر اشاره نمایم که در طول تاریخ تاکنون در مقابل فهم و عقل انسان ( غیر از خردمندان گم نام ایرانی در اعصار دور دست گذشته ) پنهان باقی مانده اند :
...
[مشاهده متن کامل]

الف - افراد انسانی تنها دارای یک میل و سرنوشت جنسی نمی باشند بلکه پنج تا.
ب - افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود و یا یک نفس مجرد نمی باشند بلکه ده تا، مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه.
نتیجه اینکه بر خلاف باور و بینش ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام ، افراد انسانی در طول این راه و سفر بسیار طولانی بین مبداء و معاد، تنها دارای یک زندگی دنیوی نمی باشند بلکه زندگی های فراوان دنیوی با مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال.

برابر پارسی واژه نفس یا نفس زدن واژه هناسه یا هناسکه یا هناسکی میباشد در پارسی خراسانی و سیستانی نیز هنوز کاربرد دارد
نفس nafs = خود، منش، روان، اندیشه، خویشتن، من
کوردی: هناس
دیگه بسه. . .
نفسم به نفست بنده
( اصطلاح )
اسم ایرانی
نَفَسیدن = to breathe
بعد ده سال خدا نفس به من دادیعنی زندگی وآرامش
Narsis جان خودتون اول به اسمتون نگاهی بندازین. . . !
ضرر نمیکنید❗

《 پارسی را پاس بِداریم》
نَفَس ، نَفس
هَر دو پارسی وَ اَرَبیده شُده اَند :
نَفَس : نَ - فَس
نَ : دَر پارسی پیش وَندِ نِ - = پایین ، زیر ، فَرو ، تو مانَندِ :
نِشَستَن ، نِواختَن ، نِگَریستَن ، نِمودَن ، . . .
...
[مشاهده متن کامل]

فَس : فِس دَر پارسی = چِهرِ دیگَرِ فوت ، فوتَک ( به جایِ فُوت اَرَبی گِرِفته نَشَوَد ) ، فِس فِس کَردَن ، فیش فیش سِدای مار ( مار = بِه تَر اَست مارگ که دیسِ دیگَری اَز مَرگ اَست گُفته شَوَد زیرا مار به مینه یِ عَدَد وَ رَقَم وَ شُماره اَست. )
نَفَس= نِفِس : دَمی که اَز تویِ تَن بیرون می آیَد.
نَفس = نِفس : مینه یِ اِنگارِشی یا مَجازی به اوروَن یا رووان یا رَوان یا روح یا روخ

نفسم بند آمده بود. ( اصطلاح )
در گفتار لری :
اِنَه ( بسیار پرکاربرد ) = نَفَس
واژه های هناسه، دَم، هاس و. . . هم در معناهای نزدیک به این معنا بکار می روند.
نفس یعنی زندگی ( تمام هستی
نفس دخترم نفسم عشقم
بازدم
اسم زیبایی هست . یعنی تمام وجود . زندگی. همه ی جان و تن. باعث زندگی
نَفَس = دَفِش، وَن ، هر چند که واژه ی نَفَس باید ریشه یابی شود و شاید عربی نیست! در کتاب ابوالقاسم پرتو آمده است که واژه ی نَفس که برابرهای پارسی آن روان، خون و سرشت و زادِ هر چیز است، یک لغت سُریانی یا
...
[مشاهده متن کامل]
آشوری هست که از گویش های زبان آرامی ست، در دوران شاهنشاهی هخامنشیان زبان آرامی در دستگاه دیوانی شان اسفایده می کردند. زبان آرامی بومی ایران، عراق، بحرین و . . بوده است.

شروع زندگی
نفس همریشه بانوس درگویش سبزواری وانگلیسی یعنی بینی وهمریشه بنوک فارسی بنظرمیرسد . حرف =و=درنوس دراثرابدال آوایی به =ف=تبدیل میگرددمانندفول انگلیسی یعنی پر. ولوله عربی . vollآلمانی وpleinفرانسوی. چون تنفس ازطریق نوس یاهمان بینی صورت میگیرد.
معنی نَفس ( سکون ف ) و نَفَس ( فتحه دار شدن ف ) متفاوت است.
نفس بر آوردن: دم زدن ، سخن گفتن، در باره ی گل " شکفتن و بوی خوش بخشیدن"
چون گل از کام خود بر آر نفس
کام تو عطر سای کام تو بس
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۲.
دلیــل زندگیــ
عشق . . . زندگی
دلیل زنده ماندن
سازمان ثبت احوال ۲۰ نام دخترانه که در ۹ماهه سال ۹۷ در میان باقی اسامی بیشترین فراوانی را داشته اند اعلام کرده که شامل فاطمه، زهرا، حلما، زینب، یسنا، آوا، نازنین زهرا، باران، ریحانه، فاطمه زهرا، رها، مرسانا، آیلین، النا، مهرسا، بهار، رقیه، آیناز، محیا و مریم است.
مایه زندگی
در علم حقوق به خواسته درونی متعاملین ( طرفین معامله ) گفته میشود
نفس یعنی مایه زندگی
اصلا هم سوسولی نیست
زندگی
عشق
تنفس
مایه زندگی وکسی که مانند نفس کشیدن در زندگی لازمه
دم
مایه زندگی، چیزی که برای زندگی نیاز است

چیزی که برای ادامه زندگی است، مایه زندگی
Narsisجان شما که میگی نفس یه اسم سوسولیه برو یه نگاه به اسم خودت بنداز : - P
خیلی سوسولیه ! آدم یاد اکسیژن می افته
دلیل زنده بودن
مایه ی زندگی
مسیحا
زندگی
nafs این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اَنگْر ( اوستایی: اَنگرَ )
اِویت evit ( اوستایی: اِویتَ )
کَخوار ( اوستایی: کَخوَرِذَ )
( با سکون ف ) حالت روحی و یا فکری بسیار نیرومند که با شدت و دوام تأثیر، بر رفتارهای انسان مسلط می شود و باعث آشفتگی فکری و حالت شدید لذت خواهی ، خشم و یا سودجویی می شود و فرد برای دستیابی به خواسته های خود، قوانین الهی ، اخلاقی و اجتماعی را نادیده می گیرد.
nafas این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سِپاب ( اوستایی: سْپاوَنگْه )
دَفیژ ( پهلوی: دَفیشْن )
هیناس ( کردی: هه ناسه )
پَشوب ( کردی: پَشوو )
شیمبا ( کردی: شِنه با )
یعنی زندگی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس