نارس

/nAres/

مترادف نارس: خام، کال، نپخته

متضاد نارس: پخته، رسا

معنی انگلیسی:
abortive, callow, embryonic, immature, premature, unripe, young, green, unrip

لغت نامه دهخدا

نارس. [ رَ ] ( ن مف مرکب ) میوه خام و نرسیده. ( انجمن آرا ). میوه خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. ( آنندراج ). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده. خام. به حد کمال نرسیده. ( ناظم الاطباء ). نارسیده. نرسیده. خام. فج. کال. ناپخته :
همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش
میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست.
قدسی ( از آنندراج ).
نرگس اکثر از چمن نارس به نرگسدان رود
در غریبی بیشتر طبع سخنور خورده آب.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نارسیده، نرسیده، میوه خام، کال
( صفت ) ۱ - میوه نرسیده میوه خام ۲ - بحد کمال نرسیده خام مقابل رسیده

فرهنگ معین

(رَ ) (ص مف . ) کال ، نپخته .

فرهنگ عمید

۱. نارسیده، نرسیده.
۲. میوۀ خام، کال.

گویش مازنی

/naares/ میوه نرسیده – کال

واژه نامه بختیاریکا

دَنگِله

جدول کلمات

کال, نارسیده, میوه خام

مترادف ها

premature (صفت)
نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع

immature (صفت)
نا بهنگام، سبز، نارس، بی تجربه، نا بالغ، رشد نیافته

jejune (صفت)
خشک، بی لطافت، بی مزه، تهی، بیهوده، نارس، وابسته به روده تهی

green (صفت)
خرم، سبز، تازه، خام، نارس، بی تجربه

unripe (صفت)
سبز، خام، نارس، زود رس، نا بالغ، کال

raw (صفت)
سرد، خام، نارس، بی تجربه، نپخته، کال

embryonic (صفت)
اولیه، جنینی، رویانی، نارس

sophomoric (صفت)
نارس، کم عمق

فارسی به عربی

اخضر , جنینی , خام , غیر ناضج

پیشنهاد کاربران

کال و کدو. [ ل ُ ک َ ] ( ص مرکب، از اتباع ) بس خام. سخت نارس. ناپخته.
نو رس
خام، کال، نپخته
نارس داشتن

بپرس