مغان

/moqAn/

معنی انگلیسی:
moghan, the magi

لغت نامه دهخدا

مغان. [ م ُ ] ( اِ ) ج ِ مغ. رجوع به مغ شود. || مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت. آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقه روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه رامغان می خوانده اند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
برفتند ترکان ز پیش مغان
کشیدندلشکر سوی دامغان.
فردوسی.
پیش دو دست او سجود کنند
چون مغان پیش آذر خرداد.
فرخی.
بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود
بر سرزند مغان بیم رقم ساختن.
خاقانی.
مرا ز اربعین مغان چون نپرسی
که چل صبح در مغسرا می گریزم.
خاقانی.
بخواه از مغان در سفال آتش تر
کز آتش سفال تو ریحان نماید.
خاقانی.
گر مغان را راز مرغان دیدمی
دل به مرغ زندخوان دربستمی.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 508 ).
در توحید زن کاوازه داری
چرا رسم مغان را تازه داری.
نظامی.
برآمد ناگه آن مرغ فسون ساز
به آیین مغان بنمود پرواز.
نظامی.
رو بتابید از زر و گفت ای مغان
تا نیاریدم ابوبکر ارمغان.
مولوی.
در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی
جام می مغانه هم با مغان توان زد.
حافظ.
- پیر مغان ؛رجوع به همین مدخل شود.
- خرابات مغان :
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم.
حافظ.
رجوع به خرابات شود.
- دیر مغان ؛ عبادتگاه. معبد زرتشتیان :
از دیر مغان آمد ترسا بچه ای سرمست
بر دوش چلیپایی خوش جام میی در دست.
شاه نعمت اﷲ.
و رجوع به ترکیب دیرمغان ذیل دیر شود.
- کوی مغان ؛ جایگاه مغان. کوی زرتشتیان :
بامدادان سوی مسجد می شدم
پیری از کوی مغان آمد برون.
خاقانی.
سفر کعبه به صد جهد برآوردم و رفت
سفر کوی مغان است دگر بار مرا.
خاقانی.
|| دختر خوشگل زیبا. || میکده و شرابخانه. ( ناظم الاطباء ) ( ازفرهنگ جانسون ).

مغان. [ م ُ ] ( اِخ ) نام ولایتی است از آذربایجان و موغان نام شهر آن ولایت است. ( برهان ) ( آنندراج ). نام ولایتی در آذربایجان که اکنون محل نشیمن ایلات شاهسون است. ( ناظم الاطباء ). از توابع ولایت اردبیل است که در کنار رود ارس واقع و مسکن طوایف شاهسون است و قریه زیاد ندارد. نادرشاه افشار دراین محل به سلطنت انتخاب شد. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 167 ). یکی از دهستانهای پنجگانه بخش گرمی شهرستان اردبیل است. این دهستان در شمال بخش واقع و دارای آب و هوایی گرمسیری است. از 96 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 1043 تن سکنه دارد. مرکز این دهستان بیله سوار و قرای مهم آن عبارتند از: باباش کندی ، زرگر، تازه کند حسن خانلو، گوگ تپه ، گون پایاق علیا، قره قاسملو، اوروف کندی ، پرمهر، افسوران ، کردلر، ونستناق ، شیرین آباد، میخوش ، مهره. محصول عمده آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستان های پنجگانه بخش گرمی شهرستان اردبیل . آب و هوای آن گرمسیر میباشد.از ۹۶ ده بزرگ و کوچک تشکیل شده که روییهمرفته ۱۲٠۴۳ تن جمعیت دارد. مرکز این دهستان [ پیله سوار ] است .
( اسم ) جمع مغ . یا باده مغان . شرابی که زردشتیان بعمل آورند : [ کاین یک دو سه روز عمر باقی است از دست مده می مغان را . ]
دهی از دهستان زیر اسحاق است که در بخش مرکزی شهرستان شاهرود و در ۶ کیلومتری جنوب باختری شاهرود واقع است .

دانشنامه عمومی

مغان (شاهرود). مغان یک روستا در ایران است که در دهستان حومه ( شاهرود ) واقع شده است. [ ۱] مغان ۱٬۶۳۱ نفر جمعیت دارد.
عکس مغان (شاهرود)

مغان (کاشمر). مغان به گویش کاشمری: مُغو نام روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان کاشمر در استان خراسان رضوی است. این روستا در دهستان پایین ولایت قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ( ۷۸۸ خانوار ) ۲۵۱۶ نفر با ۱۲۸۴ مرد و ۱۲۳۲ زن است. [ ۱] روستای مغان ۲ کیلومتر با شهر کاشمر فاصله دارد و در سمت غرب شهر واقع است واز طرف جنوب غربی به روستای ممرآباد و از طرف شمال به جاده کاشمر - بردسکن منتهی می شود و در ناحیه آب وهوای گرم و خشک در حاشیه کویر واقع است.
واژه مغان در لغت نامه دهخدا اینگونه تعریف شده است «مغان . ( اِ ) جِ مغ. رجوع به مغ شود. || مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت. آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقهٔ روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه را مغان می خوانده اند. »[ ۲] با توجه به اینکه در روزگاری آیین زرتشتی در ترشیز کهن رونق داشته و اکنون هم آثار آن مانند قلعه آتشگاه در حدود ۸ کیلومتری شمال غرب روستا باقی مانده است و با توجه به معنی واژه مغان که در بالا ذکر شد، می توان این گمانه را زد که این روستا روزگاری محل روحانیان و پیشوایان آیین زرتشت در ترشیز کهن بوده است و از همین رو این نام را برای آن برگزیده اند هر چند این فقط در حد یک فرضیه است.
سند دقیقی در خصوص قدمت روستای مغان وجود ندارد ولی بافت کوچه باغ ها و معماری خانه باغ های این روستا نشان از قدمت بالای این روستا می دهد. همچنین در بعضی از کتب تاریخی روایاتی در خصوص اقامت شاه عباس صفوی در حدود قرن دهم هجری قمری در روستای مغان دیده می شود. که این امر نشان دهنده آن است که لاقل در ۴۰۰ سال پیش روستا از رونق و آبادی فراوانی برخوردار بوده است. در حوالی سال ۹۹۲ قمری زمانی که شاه عباس صفوی هنوز ده - دوازده ساله بیشتر نداشت به عنوان حاکم خراسان بزرگ گماشته شده بود و در هرات امروزی اقامت داشت. شاه عباس به دلیل اینکه سنش کم بود زمام حکومت داری خراسان را به علیقلی خان یکی از خوانین طایفه شاملو واگذار کرده که این موضوع باعث ناراحتی سایر خوانین و طوایف علی الخصوص مرشد قلی خان از طایفه استاجلو شده بود کشمکش ها ادامه داشت و در غرب خراسان آن روزها قدرت و نفوذ مرشد قلی خان روز به روز افزایش پیدا می کرد از همین رو علیقلی خان وزیر و در واقع همه کاره شاه عباس، تصمیم گرفت به مقابله با مرشد قلی خان برخیزد از همین رو سپاهی آماده کرد و به سمت غرب خراسان یعنی نواحی تحت سیطره مرشد قلی خان حرکت کرد و از آن طرف مرشد هم سپاهی آماده کرد که در نهایت، در حوالی ترشیز بهم رسیدند. علیقلی خان محل استقرار و اردویش را در روستای مغان و مرشد قلی خان در سوسفید برپا کرد نکته جالب توجه و حائز اهمیتی که در این رویارویی وجود داشت این بود که علیقلی خان، شاه عباس کم سن سال را همراه خود آورده بود و در روستای مغان اردو زده بودند در کتاب تاریخ کاشمر نوشته محمد رضا خسروی اردوگاه مغان را این چنین شرح می دهد. [ ۳]
عکس مغان (کاشمر)عکس مغان (کاشمر)عکس مغان (کاشمر)عکس مغان (کاشمر)عکس مغان (کاشمر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

اسم روستای ما در شهرستان فریدن استان اصفهان موغان هستس ما تورک هستیم این کلمه تورکیه
موغان خان یکی از موسسین امپراتوری ترک بوده اقایان
مثل خلخالی ها که اسم قوم خودشون رو در بخشی لز اردبیل گذاشتهاند
موغان خان رو میتونید از بخش سایت ویکی فقه ببینید
موغان خان با پیروزی بر قوم ژوژان برچین تا کره تسلط پیدا کرد
باید کلی بگردیم تا معنی رو پیدا کنیم راحت تر کنید لطفا
Moqan را می توان به شکل های زیر تلفظ نمود :
مو کان : مو یعنی من و کان به معنای معدن و یا خانه. لذا مو کان به معنای معدن یا خانه من به زبان پیشوایان یا آفریننده. همانطوریکه بعضی از پیروان امروزی ادیان عبادت گاه های خود را خانه خدا می پندارند.
...
[مشاهده متن کامل]

مو کَن به معنای کندن مو یا موتراش. و یا شاید به معنای باریک بین و نکته سنج یعنی موبدان.
موَک آن : یعنی آن موی کوچک است. یا آن ناچیز است. این نام یا عنوان با این معنا شاید در باب طعنه از طرف پیشوایان آئینی قوم ایلام ( عیلام ) خطاب به پیشوایان آئینی قوم همسایه یعنی سومر بیان شده باشد که " آن " یعنی خدای پدر شما بسی کوچکتر است از " هو " خدای پدر ما ست.
واژه کنعان با حروف لاتین به شکل kanaan در اصل و ریشه بصورت کانا آن و یا کانه آن تلفظ می شده است به معنای معدن یا خانه و یا سرزمین آن ( An ) خدای پدر قوم سومر. شاید آبراهام به دلیل کشف این معنا از سرزمین مِزوپوتام ( نام اصلی سرزمین های سومر و ایلام روی هم ) به آن سرزمین مهاجرت نموده بوده باشد و نه به علت بت شکنی. یعنی با این باور که خانه خدا حقیقتن ( حقیقتا ) در آن سرزمین جای داشته باشد. آبراهام در سرزمین حجاز بهمراه فرزند اولش به نام ایس ما اِل یا ایل ( به زبان والدین یعنی آبراهام و هاجر کنیز مصری سرا و سارای وی به معنای : این است اِل یا ایل ما : اسماعیل ) خانه کعبه را به شکل مکعب مربع طراحی و معماری و بنائی و احداث نمود و شاید بتوان آنان را اولین حاجیان دنیا لقب داد مثل حاج آقا آبراهام و حاجی آقا ایسماایل یا اسماعیل. آبراهام در نامگذاری فرزند اول خود پسوند های اِل یا ایل را از نام یا لقب قوم فارسی زبان ایلام اقتباس نموده است. بهر حال دهکده اطراف کعبه را مکّا نامیده که به زبان خود وی یعنی فارسی سومری به شکل و معنای زیر بوده است : من که کاه . که نشانه ابراز احساس ناچیزی در مقابل وسعت و گستردگی و پهناوری جهان و احساس تواضع و فروتنی و ناچیز بودن خود در مقابل عظمت پروردگار جهان و موجودات درون بوده است. شاید بتوان به زبان ادیبان و شاعران و حکیمان و عارفان گفت که آفریدگار کائنات آن پر ناچیز کاه را به یک کوه طلا تبدیل نموده است یعنی مکه منوره ( البته از دیدگاه مسلمانان ) . در این زمینه این احتمال شاید قریب به یقین باشد که آبراهام در اعماق وجود خود شکل فضای هندسی سه بعدی جهان را به شکل مکعب مربع شهود نموده باشد و نه کروی شکل. امروز منجمین و کیهان شناسان برجسته نمی توانند بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت به ما انسان های عادی بگویند که آیا شکل ظرف نگهدارنده محتوای این کیهان یا جهان یعنی مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر و یا فضای هندسی براستی چه شکلی می باشد : کروی یا مکعب مربع و یا به شکل منشور شش ضلعی و هشت سطحی مربع مثل حجره ها یا شبکه ها و یا خانه های روی شانه های مومی در کندوی زنبور عسل ؟ در همین رابطه شاید مفید باشد بدانیم که این کیهان یا جهان فقط دارای محتوای در حال انبساط نمی باشد بلکه دارای ظرف نگهدارنده محتوا هم می باشد با محیطی بطور مطلق مسدود و نفوذ ناپذیر طوریکه ورود از خارج بدرون آن و خروج از درون به بیرون آن مطلقا محال و غیر ممکن می باشد و پدیده هائی از قبیل روح و روان و جان و عقل و موجودات خیالی - اوهامی از قبیل ملائکه یا فرشتگان و اجنه یا شیاطین و انوار مجرده هم از این ممنوعیت مستثناء نیستند. مرا ببخشید که در تعریف واژه مُغ به حاشیه رفتم. آن واژه باستانی - ایلامی یعنی مُخ در زبان فارسی امروز همین مغز می باشد و بصورت جمع، مغزان یا مغز ها. لذا مُخ یا مغز کلگرا به معنای همه چیز دادن و یا متمایل به شناخت کل بوده است به زبان امروز مثل علامه دهر در عصر خود . لذا ترجمه کلمه مغ به شکل مگوش به معنای خادم اشتباه می باشد و اگر کلمه مگوش براستی در زبان اوستایی و پهلوی یا فارسی میانه موجود بوده باشد به شکل ماگوش و به زبان پیروان آن پیشوایان به معنای گوش ما بوده است که نشانه اعتماد مردم به آنان بوده است که برگه های گوشان خود را به دست کلام و پند و اندرز ها و خردورزی های آنان می داده اند، مثل پیروان و مقلدین امروزی آئین ها و ادیان که افسار های قوای ادراکی فهم و عقل خود را بطور کامل بدست کلام و سخن و فتوای رهبران و پیشوایان و مراجع تقلید سپرده و خیال خودرا در میدان های خود شناسی و انسان شناسی و طبیعت و کیهان شناسی و حقیقت و خدا شناسی راحت نموده اند و در این زمینه نیازی به اندیشیدن و تفکر و تخیل ندارند در عوض چرخاندن تسبیح و ذکر اسما و صفات هو یا الله یا یهَوه یا اهورامزدا و یا حق تعالی یا پدر آسمانی و یا خدا برایشان کافیست.
ای شیخ دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دنیوی در همین جا و حال در این زمان و مکان / در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد کلیه سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان / انشاء الله.

لقب پیشوایان قوم فارسی زبان ایلام ( Elam با تلفظ اِل آم یا ایل عام ) و مخترع یکی از خطوط میخی سه گانه که قدمت پنج و شش هزار ساله دارند، بصورت مفرد و جمع به ترتیب مُخ کلگرا و مُخان کلگرا بوده است . این دو واژه بعدا توسط اقوام ماد و پارس اقتباس گردیده و پسوند کُل گرا از انتهای آنها حذف گردیده و به شکل مُغ و مُغان در آمده اند. اقوام سومر و ایلام به دو خدا باور داشته اند ؛ یکی خدای پدر و دیگری خدای مادر. نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم سومر An بوده است با تلفظ آن یعنی ضمیر سوم شخص مفرد و اشاره به دور و نام خدای مادر Nanna بوده است با تلفظ نانا در زبان های غربی، اما در اصل و ریشه با تلفظ ننه به معنای مادر.
...
[مشاهده متن کامل]

محل زیست این دو خدای نامرئی بر روی طبقه هفتم گور های زنده به شکل هرم های هفت پله ای یا زیگورات ها در شهر باستانی اوروک ( در اصل به معنای اور کوچک یا او رُخ و یا کپی شهر اور پایتخت اولیه سرزمین سومر ) بوده است. نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم ایلام هو بوده و محل فرمانروایی زمینی وی در پانتئون ها یا مجامع خدایان در شهر های باستانی شوش ( در استان خوزستان امروز ) و اِشان ( در استان فارس امروز ) و نگهبان آن مجامع یک موجود خیالی بوده است به نام هو بان ( huban ) . گیاه معروف هوم قوم سومر و بعدا پارسیان پیرو آئین زرتشت ریشه در هو و هوبان قوم ایلام دارد و آن گیاه بر اساس داستان گیل گامیش در یک جنگل روی یک جزیره دور دست در دل دریا می روئیده و نگهبان آن جنگل یک موجود خیالی به نام هوم بابا ( humbaba ) بوده است. قوم اکّد ( به شکل اک کد به زبان فارسی سومری به معنای کوتاه قد یا کوتاه نظر ) حدود چهار هزار دویست و پنجاه سال پیش ( حدود دویست و پنجاه سال قبل از تولد آبراهام ( ابراهیم ) و نمرود ( نم یا رطوبت رودخانه ) ) اولین امپراتوری را روی کره زمین برپا کرد و صاحب و مالک فرهنگ و تمدن قوم سومر و بخشی از ایلام گردید و هو ایلامیان را اقتباس و آنرا به یاهو ( یا خدای پدر ) تبدیل نمود که بعدا در زبان عبری به شکل های یاهوَه و یَهوَه تحول یافته و توسط قوم پارس به صورت اَهو تغییر قیافه داده است به معنای هو اولیه یا آغازین . عنوان یا نام اهورا مزدا قبل از پیدایش زرتشت توسط ایرانیان به شکل زیر تلفظ می شده است : اَهو را مَزِدا . به حالت دستوری یا امری و خطاب به شنونده به معنای ؛ هو اولیه یا آغازین را از خاطره پاک نکن ( مَزِدا ) بلکه همیشه آنرا به یاد داشته باشد تا اگر بخواهد بابت این ذکر و تسبیح تورا جوان نگه دارد و دیگر پیر نشوی البته مشروط براینکه اول یک جام یا یک پیاله از این شربت تهیه شده از عصاره گیاه هوم ما بنوشی که نمونه اش در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین یافت نگردد البته در اعصار بعدی و با اقتباس از حافظ شیرین سخن. آن گیاه افسانه ای به احتمال قوی و قریب به یقین همین تنباکوی سبز و طبیعی بوده است تحت نام های گراس یا گانجا و یا ماری ژوانا ( ماری جوان و باکره ) که به قول ابن سینا در نجات یا شفا ، استعمال یا مصرف این گیاه طبی یا داروئی فهم و عقل را تیز و حس و فکر و خیال را روشن می نماید.
در این زمینه پند و اندرز کودکانه من این است که قبل معراج در سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و مشاهده و تجربه هفت شهر عشق حقیقی و نه هفت شهر عشق تخیلی - توهمی عطار و مولانا، یک سیگاری درست حسابی بار بزنید و بکشید و نوش طبع و جان نمائید و پس از رسیدن به حالت خلسه یا نئشگی ( یا نشئگی ) آنگاه سفر معراج در آفاق و انفس را آغاز نمائید. تا که شاید بخت و اقبال نیک کمک و یاری کرد که پس از پشت سر گذاشتن مراحل و خوان های تعلیماتی هفت گانه میترائیان اولیه ( حدود هشت یا نُه هزار سال پیش در دوران غار نشینی و امرار معاش از طریق شکار و قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی ) و نه میترائیان ثانویه در عهد رومیان، توانستیم به راز ها و معانی ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و دو سمبل کوچکتر نقش بسته بر روی آنها یعنی چلیپا و سواستیکا و راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر رسم هفت سین ( میترائیان اولیه و نه پادشاهان پیشدادی و کیانی شاهنامه ) و راز ها و معانی نهفته در پشت دو واژه اوستائی؛ یکی " خویدوده " و دیگری " آژی ده اکه " و راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر اعداد ۷ و ۱۰ و دو نام زرتشت با حروف لاتین به شکل های Zarathustra و Zoroastra با تلفظ زاراتُسترا و زوروآسترا به زبان های غربی و به به زبان فارسی قدیمی قبل از تولد زرتشت و از دیدگاه والدین وی با تلفظ های : ذرات هو ست را ؛ زور او است را ، و نام دیگر زرتشت به همان زبان فارسی قدیمی به شکل : سر ده ست و راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر نام بودا با حروف لاتین به شکل Buddah در اصل و ریشه به شکل : بود ده ، پی ببریم و آن ایده های حقیقی و طلائی و منور و درخشان فرا باستانی را دو باره از نو زنده نماییم و آنها را شرح و توضیح دهیم و این بار به زبان و روش علمی و منهای طاعت و بندگی و ستایش و نیایش ایزدان و دیوان و خدایان گوناگون و خدای واحد و احد و یگانه و یکتاپرستی وی . زیرا :
آفریدگار کائنات نیافریده ست مرا بهر طاعت و بندگی و یا به لسان قرآن الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا و آنهم نه بسان ماریا مادر ایسا یعنی مریم عذرا/ الا یعنی بلکه به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مرا/ تا سهیم گرداند و بهره مند نماید از زندگی جاودان و بی آغار و بی پایان خویش مرا/ بهر گفت و شنود و بازی و لذت و شادی و آزادی در سطح کمال ایده آل در پیشگاه اعلا و والا و بیکران خویش / ای شیخ دست بردار، زمین بگذار ، رها کن و بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی / زیرا هیچ تهفه دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/
ضمنن مهاجرت اقوام آریائی از سیبری به سرزمین های ایران و هندوستان بر اساس بینش و باور فردی من یک افسانه بیش نمی باشد، زیرا واژه آریا در اصل و ریشه به زبان فارسی به معنای زیر بوده است: ریا یا مکر و یا حیله اولیه یا آغازین. لذا این واژه یک بینش و باور بوده و نه قوم. همان بینش و باور بعدا از طرف حکیمان و عارفان قوم یهود اقتباس و توسط موسا منجر به سرودن افسانه آدم و حوا و فریب خوردن آنان بر اثر وسوسه شیطان در قالب یک مار و متعاقب آن خوردن از میوه درخت شناخت و زایش اولین گناه بنیادی ، اما ریا یا مکر و یا حیله و فریب اولیه و آغازین از لحاظ زمانی حتا در خود آن داستان از قدمت بیشتری بر خوردار است نسبت به ارتکاب خطا یا گناه.

دراویش را رسم بود تا لباسی سفید مثل مغان زرتشتی میپوشیدند تا از جنگ و خونریزی در امان باشند
لطفا مراجعه بفرمایید به واژه دیر مغان
مغان یعنی محل زندگی برای خوشگذرانی وبه زبان امروزی پایتخت یا مرکز استان که شهرستانهای آن ( ( دیَر ) ) و روستاهای بزرگ آن ( ( دیار ) ) و روستاهای کوچک آن ( ( ده ) ) نامیده شوند. به مغان رسیدن یعنی به خوشبختی دنیوی دست یافتن. مغان به معنی محل غنا وآواز و شادی ومحل توریستی نیز اطلاق میشود.
مغان به زبان امروزی یعنی مجتمع مسکونی، محل تجمع خانه های خانواده های اعیانی و خوش نشین و رفاه طلب
الماس اردبیل
باده مغان یا می مغان:شرابی که زردشتیان بعمل آورند.
موبدان زرتشتی
در ادبیات عرفانی عارف کامل و مرشد
نام یکی از طوایف قوم ماد ( آذری ) آریایی
شهر مغان آذربایجان
مغان=جمع مغ، موبدان زرتشتی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس