مانع

/mAne~/

مترادف مانع: بازدارنده، جلوگیر، رادع، مخل، مزاحم، بند، سد، حاجز، حایل، عایق، محظور، محذوریت، مشکل، ایراد

برابر پارسی: بازدارنده، راهبند، گیر

معنی انگلیسی:
hedge, roadblock, obstacle, hindrance, impediment, preventing, constraint, blockade, bar, hurdle, balk, check, drag, encumbrance, fetter, let, obstruction, restraint, restriction, rub, shackle, stumbling block, wall, hazard

لغت نامه دهخدا

مانع. [ ن ِ ] ( ع ص ، اِ ) بازدارنده. ج ، مَنَعَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). منعکننده. ج ، مَنَعَة، مانِعون. ( ناظم الاطباء ). جلوگیرنده. دافع. رادع. زاجر. عایق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و چون بنگریستم مانع این سعادت راحت اندک و نهمت حقیر است که مردمان بدان مبتلا گشته اند. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 56 ). مانع از خدمت و عایق از حضرت این حال بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). حکم او را مانعی و قضای او را دافعی نباشد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 330 ).
مانع باران مباش و آفتاب
تا بدان مرسل شدند امت شتاب.
( مثنوی چ خاور ص 384 ).
مانع خویشند جمله کافران
از شعاع جوهر پیغمبران.
( مثنوی چ خاور ص 91 ).
مانعش از آب آن دیوار بود
از پی آب او چو ماهی زار بود.
( مثنوی چ خاور ص 97 ).
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه مانع است و نه حایل.
سعدی.
همین است مانع که در بارگاه
نشاید شدن جز به فرمان شاه.
سعدی ( بوستان ).
مانعش غلغل چنگ است وشکر خواب صبوح
ورنه گر بشنود آه سحرم باز آید.
حافظ.
- مانع اغیار ؛ در تعریف ماهیت یک موضوع باید تعریف ، دو شرط ذیل را دارا باشد: الف - جامع افراد باشد یعنی تعریف طوری باشد که همه نمونه ها و مصادیق مورد تعریف را در برداشته باشد و چیزی را فرونگذارد ب - مانع اغیار باشد یعنی تعریف باید شامل اموری که مربوط به مورد تعریف نیست نشود... ( ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
- مانع جمع ؛ مانعةالجمع. رجوع به همین ترکیب ذیل مانعة و اساس الاقتباس ص 77 شود.
- مانع جمع و خلو ؛ مانع جمع وخلو در معنی جز از موجبات و سوالب باهم نبود... امادر لفظ از موجبات تنها و از سوالب تنها باشد، چنانکه عدد زوج است یا فرد، و عدد زوج نیست یا فرد نیست وممکن بود که منفصله مانع جمع را اجزای نامتناهی بود چنانکه گوییم ، اشکال متساوی الاضلاع یا مثلث بود یا مربع و همچنین الی مالانهایه. اما منفصله مانع خلو رانشاید که اجزای متناهی بود، چه تا اجزای انفصال بتمامت حاصل نیاید، ممکن نبود که عام تر از جزوی به جای جزوی نهند، پس تکراری که مقتضی امکان جمع باشد حاصل نشود. و وقوع منفصله مانع جمع یا خلو، در علوم اندک باشد و در محاورات استعمال کنند، در موضعی که قایلی منع خلومسلم داشته باشد و اثبات جمع کرده مثلاً گویی این شخص هم حیوان است و هم حجر، چه این اقتضای آن کند که از این دو صفت خالی نیست و این دو صفت به هم صادق است ، پس به جواب او خواهند که منع جمع کنند تا چون منع جمع با منع خلو که در سخن او مضمر است و از ذکر مستغنی ، منضم شود، منفصله حقیقی شود. ( از اساس الاقتباس ص 78 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بازدارنده، جلوگیری کننده، عایق، منعه و موانع جمع
( اسم ) ۱- بازدارنده جلوگیرنده جمع : موانع منعه : و هیچ مانع نیست هوا را از رسیدن بدان مجاری ... یا مانسته جمع . مانعه الجمع . یا مانع جمع و خلو . یا مانع خلو . مانعه الخلو . ۲- ( مناظره ) مجیب . ۳- ( اصول ) امری است که از وجود آن عدم لازم آید ولکن از عدمش وجودی لازم نیاید بذاته و یا از عدم آن وجود یا عدم لازم نیاید بذاته مانند مسافرت که مانع روزه گرفتن و تمامیت نماز است .
ابن المسیب بن المقداد بن بدران

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) بازدارنده ، منع کننده . ج . مانعون . ۲ - (اِ. ) اشکال ، مزاحمت . ج . موانع .

فرهنگ عمید

۱. باز دارنده، جلوگیری کننده.
۲. (اسم ) [عامیانه، مجاز] مشکل، معضل.
* مانع شدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] منع کردن، جلوگیری کردن.

فرهنگستان زبان و ادب

{entanglement} [علوم نظامی] هریک از موانع ایذایی که در مقابل خاکریزها یا ورودی سازه های سادۀ نظامی برای تأخیر در ورود مهاجمان قرار می دهند

واژه نامه بختیاریکا

دستگِرکُوی
گیر

دانشنامه عمومی

مانع ( انگلیسی: Barricade ) ( برگرفته از واژه فرانسوی barrique - barrel ) هر شیء یا سازه ای است که مانع یا حصاری برای کنترل، مسدود کردن راه یا تغییر اجباری روند عبور ترافیک در جهت دلخواه است. مانع که به عنوان یک واژه نظامی انتخاب شده است، به هرگونه استحکامات مانند خیابان های یک شهر در طول یک جنگ شهری اشاره دارد.
مانع ها همچنین شامل مانع های ترافیکی موقتی می شوند که با هدف منع عبور از یک منطقه حفاظت شده یا خطرناک یا قطعات بزرگ سیمانی طراحی شده اند تا از عبور وسایل نقلیه جلوگیری کنند. خط های راه راه روی موانع و دستگاه های پنل به سمت پایین، در جهتی که ترافیک باید حرکت کند، شیب دارند. [ ۲] [ ۳]
موانع ضد وسیله نقلیه و موانع انفجار، موانع محکمی هستند که می توانند به ترتیب با حمله های وسیله نقلیه و بمب مقابله کنند. [ ۴]
عکس مانععکس مانععکس مانععکس مانععکس مانع

مانع (۱۹۱۷ فیلم). مانع ( انگلیسی: The Barrier ) فیلمی در ژانر ماجراجویی و صامت به کارگردانی ادگار لوئیس است که در سال ۱۹۱۷ منتشر شد.
عکس مانع (۱۹۱۷ فیلم)

مانع (فیلم ۱۹۲۹). مانع ( انگلیسی: Drag ) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی فرانک لوید است که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ریچارد بارتلمس و لیلا لی اشاره کرد.
عکس مانع (فیلم ۱۹۲۹)

مانع (فیلم ۱۹۶۶). مانع ( لهستانی: Bariera ) فیلمی به کارگردانی یژی اسکولیموفسکی است که در سال ۱۹۶۶ منتشر شد.
یان نووینسکی
تادئوش اومنیتسکی
ماریا مالیتسکا
ریشارد پیتروسکی
آندژی خردر
زیگمونت مالانوویچ
توما کارجیو
زجیسواف ماکلاکیه ویچ
هنریک بانک
یوآنا شچربیتس
• یانوش بوکوفسکی
عکس مانع (فیلم ۱۹۶۶)

مانع (فیلم ۱۹۹۰). مانع ( انگلیسی: The Barrier ) یک فیلم به کارگردانی بسام الذوادی است که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد.
عکس مانع (فیلم ۱۹۹۰)

مانع (مجموعه تلویزیونی). مانع ( اسپانیایی: La valla ) یک مجموعه تلویزیونی اسپانیای در ژانر درام پادآرمان شهر به کارگردانی دانیل اسیخا است. از بازیگران آن می توان به اوناکس اوگالده و اولیویا مولینا اشاره کرد. این مجموعه تلویزیونی در سپتامبر ۲۰۲۰ به صورت بین المللی توسط نتفلیکس منتشر شد.
عکس مانع (مجموعه تلویزیونی)

مانع (مسابقه موتوری). مانع ( به انگلیسی: Chicane ) یک ویژگی مجازی است که پیچ های اضافی در یک جاده ایجاد می کند و در مسابقات موتوری به کار می رود، هم چنین در جاده ها باعث کاهش ترافیک و افزایش ایمنی می شود. نمونه ای از مانع، پیچ کوتاه s شکل است که در آن، راننده باید به آرامی، ابتدا به چپ و سپس به راست بپیچد تا در جاده بماند. این امر باعث کاهش سرعت خودرو می شود.
در پیست های نوین مسابقه ای، معمولاً موانع پس از مسیرهای مستقیم طولانی قرار می گیرند و آن ها را به مکانی برای سبقت گرفتن تبدیل می کنند. هم چنین ممکن است طراحان پیست، این موانع را برای جلوگیری از رسیدن خودروها به سرعت های ناایمن در پیست قرار دهند. مانع تامبورلو در پیست ایمولا نمونهٔ برجسته ای از این امر است. این مانع پس از مرگ آیرتون سنا در پیچ اولیه ایجاد شد. در پیست سرت، موانع در امتداد مسیر مستقیمی ۶ کیلومتری قرار گرفته بودند تا سرعت خودروها را که تا ۴۰۰ کیلومتر در ساعت می رسید، کاهش دهند.
در برخی پیست ها مانند پیست یاس مارینای ابوظبی، مانع های انتخابی وجود دارد. خودروهای سریع تر از درون مانع می گذرند؛ ولی خودروهای کندتر ( مانند خودروهای باشگاه های آماتور ) از کنار آن می گذرند، زیرا آنان نمی توانند به سرعت بالای مشابهی در مسیر مستقیم دست یابند. چنین مانع هایی در پیست بارسلون - کاتالونیا نیز به کار می روند که در آن ها مانع های جداگانه برای خودروها و موتورسیکلت ها وجود دارد.
نمونهٔ دیگر پیست تسوکوبای ژاپن است. مانعی پس از پیچ شمارهٔ ۷ ایجاد شد که ابتدا به راست و سپس به چپ می پیچید. این مانع تنها برای موتورسیکلت ها به کار می رود و برای جلوگیری از ورود موتورها به پیچ ۸ که پیچ چپگرد سریعی است، ساخته شده است. چنین تلقی می شد که این پیچ برای موتورها ایمن نیست، زیرا پس از آن نیز باید وارد یک پیچ گیره سر راستگرد شوند.
مانع ها گونه ای از انحراف افقی هستند که در روش های آرام سازی ترافیک برای کاهش سرعت وسایل نقلیه به کار می روند. انتظار می رود که رانندگان برای انجام جابجایی جانبی مسیر وسیله نقلیه، سرعت را کاهش دهند. [ ۱] گونه های متفاوتی از مانع های کنترل سرعت وجود دارد که در دو دستهٔ کلی قرار می گیرند: مانع های جادهٔ دوطرفه و مانع های جادهٔ یک طرفه.
داده های محدود مربوط به روش های مانع گذاری نشان می دهد که تغییراتی در تصادفات جرحی ( از ۵۴ - ٪ تا ۳۲٪ ) و شدت تصادف ایجاد شده است. [ ۲]
عکس مانع (مسابقه موتوری)عکس مانع (مسابقه موتوری)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مانع (spur)
پشتهای از سنگ، بیرون زده از دشتیا دره. در نواحی کوهستانی، رودخانه ها اغلب در اطراف موانعِ قفل شدهجریان می یابند، زیرا برای فرسودن و شکافتن این موانع قدرت کافی ندارند. ممکن است این موانع را یخچال های بزرگ و قدرتمند بفرسایند و موانع بریده شدهایجاد کنند.

جدول کلمات

سد

مترادف ها

hitch (اسم)
گرفتاری، مانع، محظور، گیر، پیچ وخمیدگی

let (اسم)
مانع، انسداد، اجاره دهی

shackle (اسم)
پا بند، قید، مانع، دست بند، غل

fetter (اسم)
پا بند، قید، مانع، زنجیر، بخو

dyke (اسم)
نهر، بند، مانع، بند آب، سد، خاکریز، اب گذر، اب بند

dike (اسم)
نهر، بند، مانع، بند آب، سد، خندق، خاکریز، اب گذر، اب بند

balk (اسم)
مرز، مانع، زمین شخم نشده، مایهء لغزش، امتناع، روگردانی، محظور

hindrance (اسم)
پا بند، اذیت، ازار، منع، بازماندگی، مانع، سبب تاخیر، پاگیری

obstacle (اسم)
مانع، محظور، سد، انسداد، گیر، مشکل، رادع، رداع، سد جلو راه، پاگیر

barrier (اسم)
مانع، حصار، سد، حائل، نرده یا مانع عبور دشمن

impediment (اسم)
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع

hurdle (اسم)
مانع، چهار چوب جگنی، سبد ترکه ای

embargo (اسم)
مانع، محظور، تحریم، ممنوعیت

barricade (اسم)
مانع، سنگربندی موقتی

bamboo curtain (اسم)
مانع، سرحدات چین کمونیست، پردهء حصیری

hedge (اسم)
مانع، حصار، پرچین، چپر، راه بند

handicap (اسم)
مانع، نقص، اشکال، اوانس، امتیاز به طرف ضعیف در بازی

curtain (اسم)
مانع، پرده، دیوار، حاجب، حجاب، جدار

blockage (اسم)
جلوگیری، مانع، انسداد، محاصره، بازداری، ایجاد مانع

setback (اسم)
تنزل، مانع، شکست

drawback (اسم)
مانع، علت، اشکال، زیان، بی فایدگی

snag (اسم)
مانع، گیر، گره

massif (اسم)
مانع، سد، توده سنگ

crimp (اسم)
مانع، گول، چین، جعد موی، پیچش و انقباض عضله در خواب

lock (اسم)
مانع، چین، چفت و بست، قفل، طره گیسو، دسته پشم، چخماق تفنگ، سد متحرک، سد بالابر، چشمه پل

encumbrance (اسم)
بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار

hindering (اسم)
منع، مانع، مزاحمت

holdback (اسم)
بند، مانع، گیر، توقف، اشغال کننده

stay (اسم)
ایست، مانع، حائل، توقف، تکیه، نقطه اتکاء، توقفگاه، عصاء

bar (اسم)
تیر، میل، بار، وکالت، میله، مانع، شمش، خط، میکده، بار مشروب فروشی، دادگاه، نرده حائل، هیئت وکلاء، سالن مشروب فروشی، بند آب، جای ویژه زندانی در محکمه

stumbling block (اسم)
مانع، سنگ لغزش، موجب لغزش، سبب سقوط

repellent (صفت)
زننده، مانع، دافع، بیزار کننده

preventive (صفت)
مانع، جلوگیری کننده، پیش گیر، پیشگیری کننده

فارسی به عربی

اعق , اقامة , حاجز , حانة , خندق , دع , ستارة , سیاج , طارد , عائق , عقبة , قفل , کابح , مانع , مقاطعة

پیشنهاد کاربران

رَهبند، راهبست، رَهبست
🇮🇷 همتای پارسی: بازدار 🇮🇷
یا بازدارنده
پیشنهادِ واژه : " بَندانه" به چمِ " مانع"
تکواژهایِ " بَندانه":
1 - بَند ( بُن کُنونیِ " بَستن )
2 - آن ( نشانه یِ سببی ساز ( Kausativ ) )
3 - ه ( پسوندِ نامساز )
نکته 1 :
" بَندانه" برابر با واژه یِ آلمانیِ " Schranke" و واژه یِ بیگانه یِ " مانع" است.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته 2:
" بَندانه" به دلیلِ بکارگیریِ پسوندِ " - آن" به چمِ " بَندکننده، بند آورنده" و سپس به دلیلِ بکارگیریِ پسوندِ دلالتیِ " - ه" به چمِ " چیزی که می بندد، چیزِ بندکننده یا بند آورنده" می باشد.
نکته 3:
می توان به جایِ پسوندِ " - ه" ، از پسوندِ دلالتیِ " - َ ک:ak" بهره ببریم که بدین روی واژه " بَندانَک" را خواهیم داشت. پسوندِ " - َ ک" پسوندِ زبانِ پارسی میانه - پهلوی بوده است.
نکته 4:
برخی از زبانشناسان هنوز ناهمسانیِ میانِ کارواژه هایِ " تراگذر: Transitiv" و " سببی ( Kausativ ) " را نمی دانند. در کارواژه یِ " بَستَن" به آسانی می توان این ناهمسانی را آشکار ساخت:
" بَستَن" کارواژه ای است که با نشانه یِ " را" در گزاره بکار می رود:
نمونه: من در را بستَم.
پس " بَستن" کارواژه ای تراگذر است.
" بَستَن" کارواژه ای سببی ( Kausativ ) نیست؛ چراکه اگر می بود، ما واژگانی همچون "راهبندان=راه. بندان" نداشتیم. پس کارواژه یِ " بَنداندن" سببیِ کارواژه یِ " بَستَن" است.
نشانه یِ " - آن" در زبانِ پارسی و نشانه یِ " - ین" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی نشانه یِ سببی ساز بوده اند، نَه نشانه هایِ تراگذری. هرچند که این دو چِمینه در بسیاری از جاها از زبانِ پارسی همپوشانی دارند.

واژه هشتنبه چم وارد شدن / اجازه گرفتن و . . . است و خود واژه اشت که هیخته شده هشت ) hesht ( است = ورودی و هست و باش و . . می باشد
به واژه بهشت رجوع شود
به هشت = ورودی زیبا = منظور جایگاه خوب و نیکوست چرا که واژه هشت همانطور که گفتم به هست و است هیخته شده و است = استقرار و استقرار به چم مکان نیز می باشد پس بههشت = جایگاه نیکو
...
[مشاهده متن کامل]

واژه آستانه = درگاه ورودی نیز از همین هشت آمده که رفته رفته است شده و به ورودی چمیده ( معنا پیدا کرده )
از اینرو نهشتن = وارد نشدن / اجازه نداشتن => نهش = منع و نفی و اجازه ندادن می باشد و مانع نیز شباهت بدان دارد از اینرو منه ( maneh ) = مگذار و بنه ( beneh ) = بگذار می باشد که در زبان مازندرانی به اجازه ندادن = نی یل یا نیهل ( nihel ) میگویند و به اجازه دادن بیهل ( bihel ) میگویند که همگی از هشتن و هلیدن امده و خود واژه هل دهید = اجازه دهید است نه زور و فشار دادن
پس هل = مجاز و اجازه و نهل = منع و حرام

سرعت گیر
آقای مازیار ایرانی، مانع، منع، ممنوع، ممانعت، مناع، و غیرهم همه از ریشه مَ نَ عَ عربی هستند، بر چه اساسی میگویید این واژه فارسی است؟؟؟🤦🏻‍♂️
بژکم =مانع
بست و بند، رهبند، بازدار، بازدارنده
خار راه . [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مانع و حایل . ( آنندراج ) . مزاحم . مانع. سد راه پیشرفت .
سنگ راه . [ س َ گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً حائل و مانع از چیزی . ( آنندراج ) ( از مجموعه ٔ مترادفات ص 228 ) . مزاحم . مانع. انگل . ( ناظم الاطباء ) . || متعرض راه . ( آنندراج ) .
معنی مانع:ممانعت، جلوگیری، موانع، ایستاد و. . . .
جلوگیری
باز دارنده
الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَلَا لِعَطائِهِ "مانِعٌ"، وَلَا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ، ( از دعای عرفه امام حسین علیه السلام )
ستایش ویژۀ خداست که برای تقدیر و سرنوشتش برگرداننده ای و برای بخششش"بازدارنده "ای و همانند ساخته اش ساخته هیچ سازنده ای نیست
جلوی چیزی رو گرفتن
سد، جلوگیری
مانع:جلوگیری
پارسیش میشه
بازدارندگی و پیشگیری
مانع سنگی barre rocheuse : [اصطلاح کوهنوردی]صخره یا توده سنگی پرشیب که معمولا ضمن پیش راهپیمایی با آنها برخورد می شود و دستیابی به بخشهای بالایی کوهستان را دشوار می سازد
منبع https://sporton. ir
مانع:[اصطلاح نظامی] در کابرد نظامی هرگونه عارضه طبیعی یا مصنوعی که انجام حرکات نظامی را کند، متوقف ، کانالیزه یا منحرف کند مانع گویند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )

دوستان در ستیز با نگرش بیشتر مردم مانع واژه ای پارسی است و درست و بن ان منه از واژه منهان میباشد و هیچ پیوندی هم با زبان عربی ندارد
در زبان سیستانی گاهی ک میگویند پیش کسی را بگیر میگویند او را از اینکار منه کن ی منهان که این کار را کند
جلوگیرنده - بازدارنده - سد
در پهلوی " سپز sepoz" در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
موانع = سپزها
ممانعت =سپزیدن
گیرلان، گیرزار
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویپاک ( ویپ از سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ = منع + پسوند «اک» )
نِژیداک، نِژیدار ( نِژید از سنسکریت: نِشیدهَ= منع + پسوند «اک» و «ار» )
نِهیژو ( نَهیژ ازکردی: نِهیشتَن= منع + پسوند اوستایی «او» )
( پسوندهای اک، ار، او کُناکی ( = فاعلی ) است )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس