قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.
درویش واله هروی.
طولانی
/tulAni/
مترادف طولانی: دراز، طویل، دیر، دیرینه، دیرین، مدید، دور، بعید، مسافت زیاد، بسیار
برابر پارسی: دورو دراز، دراز، دیرپا، دیرباز
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
طولانی
دیر، ژرف، متوالی، طولانی، بلند، مفصل، مدید، کشیده، طویل، دراز
طولانی، مفصل، طویل، دراز
طولانی، طویل
طولانی، پرگو، خسته کننده، طویل، دراز، طولانی وخسته کننده، روده دراز
طولانی، خسته کننده، مطول، کسالت اور
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
درازناک . [ دِ ] ( ص مرکب ) طویل . دراز. طولانی : چگونه راهی ، راهی درازناک عظیم همه سراسر سیلاب کند و خارا خار . بهرامی .
بسیارمر ؛ طولانی. دراز :
بود زندگانیش بسیارمر
همش زور باشد همش نام و فر.
فردوسی.
بود زندگانیش بسیارمر
همش زور باشد همش نام و فر.
فردوسی.
معنی :راه دور و دراز
مخالف :نزدیک ، راه نزدیک
هم خانواده :طول
مخالف :نزدیک ، راه نزدیک
هم خانواده :طول
آزگار
دیریاز
دراز، دیریاز. "دیریاز" از "دیر" و "یازنده" رویهم میشود "دیرنده" و "دیرکشنده". در ایوان شاهی شبی دیریاز / به خواب اندرون بود با اَرنَواز ( فردوسی ) .
دراز، دیریاز. "دیریاز" از "دیر" و "یازنده" رویهم میشود "دیرنده" و "دیرکشنده". در ایوان شاهی شبی دیریاز / به خواب اندرون بود با اَرنَواز ( فردوسی ) .
راهی بسیار زیاد ، ، راه بی انتها
بلند
پُرهنگام
اگر نگاه به واژه طولانی از معنای زمانی آن باشد:
پرهنگام = دیرپا/ دیرپای
اگر نگاه به واژه طولانی از معنای زمانی آن باشد:
پرهنگام = دیرپا/ دیرپای
مدید
متمادی
ازگار
ازگار
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دَرگین dargin ( دَرگ از اوستایی: دَرِگَ= طول + «ین» )
دَگْرین dagrin ( دَگر= طول؛ پهلوی + «ین» )
دَرگین dargin ( دَرگ از اوستایی: دَرِگَ= طول + «ین» )
دَگْرین dagrin ( دَگر= طول؛ پهلوی + «ین» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)