سیاسی

/siyAsi/

مترادف سیاسی: دیپلماتیک، سیاستمدار، مربوط به سیاست، دگراندیش

برابر پارسی: کشوردار، کشورداری، جهان آرا

معنی انگلیسی:
political, diplomatic

لغت نامه دهخدا

سیاسی. ( ع اِ ) ج ِ سیساء، جای پیوند مهره های پشت و جای برنشست و از ستور و سر کتف اسب و مهره پشت خر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( ص نسبی ) منسوب بسیاست.

فرهنگ فارسی

سیاست، کسی که کاروپیشه اش پرداختن به سیاست است
( صفت ) منسوب به سیاست .
جمع سیسائ جای پیوند مهره های پشت و جای برنشست و از ستور و سر کتف اسب و مهره پشت خر منسوب بسیاست

فرهنگ معین

[ ع . ] (ص نسب . ) منسوب به سیاست ، مربوط به سیاست ، امور سیاسی .

فرهنگ عمید

۱. مربوط به سیاست.
۲. کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد.

فرهنگستان زبان و ادب

{political} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] ویژگی آنچه به سیاست مربوط می شود

مترادف ها

political (صفت)
سیاسی

پیشنهاد کاربران

پولتیک
واژه سیاسی
معادل ابجد 141
تعداد حروف 5
تلفظ siyāsi
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت نسبی، منسوب به سیاسَة ) [عربی: سیاسیّ]
مختصات ( ص نسب . )
آواشناسی siyAsi
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

چیت در زمان های قدیم به چند چیز گفته میشد
1 - چت کردن یا همون گیج شدن و نافهم شدن
2 - چیت = نوعی پارچه کهطرح خود را از روی قالب های ابرنگ کاری شده به خود میگرفت . . در واقع پارچه سفید بود اما به دال اینکه قالب حک کاری شده بود بخش های برامده آنرا رنگ کاری میکردن و انرا روی پارچه سفید توش ( ظربه ) میزدند تا طرح روی پارچه بنشیند. مان انگشت مهر که انگشت روی استامپ زده می شود سپس روی کاغذ سفید مهر میزنیم.
...
[مشاهده متن کامل]

3= خود واژه چیتگر که یک واژه کهن است و به کسی که کار چیت روی پارچه را انجام میداد چیتگر میگفتند چرا که با امیخت نخ طرح پارچه نمیدوخت بلکه با ابرنگی روی پارچه طرح میزد و کار خود را ساده می ساخت و نوعی فریب کارذی شمرده می شد.
پس چیت همان کلک و فریب است و. . .
چیتگر = سیاست مدار
چیتباز = سیاس
سیاسیون = چیتگران

Snollygoster
سیاست باز
جهانداری
دانش فرمانروایی : فرمان دانی
کار فرمانروایی : کشورداری
عالی
نیرنگداری
بر نامه
سیاستمدار= برنامه ریز
شهرآوریک / شهرآوردی
سیاستمدار = شهرآور -
سیاست = شهرآوری ( شهر = کشور و فرمانروایی + آور = جوینده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس