سرمه

/sorme/

مترادف سرمه: کحل ، سیاهی، تیرگی، تاریکی

متضاد سرمه: توتیا

معنی انگلیسی:
eyeliner, kohl, collyrium, wire-ribbon, purl

فرهنگ اسم ها

اسم: سرمه (دختر) (فارسی) (تلفظ: sorme) (فارسی: سرمه) (انگلیسی: sorme)
معنی: گردی سیاه رنگ برای آرایش چشم، مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده می شود، [سرمه های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا از سوزاندن دانه های روغنی به دست می آورند]، ( در قدیم ) ( به مجاز ) سیاهی، تاریکی، ماده ای سیاه رنگ که برای آرایش مژه ها و پلک چشم به کار می رود
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

سرمه. [ س ُ م َ / م ِ ] ( اِ ) معروف است و آن چیزی است که در چشم کشند. ( برهان ). به عربی اثمد خوانند و به کحل مشهور است.و آن سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سوده آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمه صفاهانی است که ازکهپایه به هم رسد. ( آنندراج ). اثمد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( تحفه حکیم مؤمن ). کحل. ( دهار ) :
همچنان سرمه که دخت خوبروی
هم بسان گرد بردارد از اوی.
رودکی.
و اندر کوههای وی [ طوس ] معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین. ( حدود العالم ).
شرطم نه آنکه تیر و کمان خواهد
شرط آنکه سرمه خواهد با غازه.
بوالحر.
تا زر نباشد بقدر سرمه
تا لاد نباشد بشبه لادن.
فرخی.
دو چشم ترا دیدنم سرمه بود
کنون از چه گشته ست آن سرمه دود.
اسدی.
از سایش سرمه بسود هاون
گرچه تو ندیدیش دید دانا.
ناصرخسرو.
چرخ همی خرد بخواهدت کوفت
خردتر از سرمه گر از آهنی.
ناصرخسرو.
شب تاریک سرمه بود مگر
که از او چشم زهره شد روشن.
مسعودسعد.
سرمه چشم دیده دولت
روز پیکار تو غبار تو باد.
مسعودسعد.
دست حسد سرمه بیدادی در چشم وی کشید. ( کلیله و دمنه ).
ای اصل ترا بر همه احرار تقدم
خاک قدمت سرمه بینایی مردم.
سوزنی.
کی دانستم کاهل صفاهان کورند
با اینهمه سرمه کز صفاهان خیزد.
مجیرالدین بیلقانی.
سرمه خاقانی است خاک سر کوی تو
افسر خاقان چین نعل سمند تو باد.
خاقانی.
سرمه دیده ز خاک در احمد سازند
تا لقای ملک العرش تعالی بینند.
خاقانی.
گر از درگاه او گردی رسیدی
بجای سرمه در چشمش کشیدی.
نظامی.
تنگ دل از خنده ترکان شکر
سرمه بر از چشم غزالان نظر.
نظامی.
از درش گردی که آرد باد صبح
سرمه چشم جهان بین من است.
عطار.
نه وسمه ست آن به دلبندی خضیب است
نه سرمه ست آن به جادویی کحیل است.
سعدی.
بکن سرمه غفلت از چشم پاک
که فردا شوی سرمه در زیر خاک.
سعدی.
چشمی که دلی برد به تاراج
دانی که به سرمه نیست محتاج.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خاکه سرب، گردی سیاه رنگ که اسولفور آهن یاسرب، وبرای سیاه کردن مژه هاوپلکهابکارمیرود
( اسم ) گرد نرم شده سولفور آهن یا نقره که در قدیم جهت سیاه کردن مژه ها و پلکها به کار میرفته است کحل . توضیح : شلمیر در کتاب خود کلمه فوق الذکر را مرادف با سولفور آنتیموان نیز ذکر کرده که جهت ساختن فشفشه های آتش بازی به کار میرود . یا ترکیبات اسمی : یا سرمه خاک بین . سرمه ای از آن خسرو پرویز که نور چشم را زیاد میکرد . یا سرمه گیتی . شب تاریک . یا میل سرمه . میلی که بدان سرمه در چشم کشند . یا ترکیب فعلی : سرمه از چشم دزدیدن . در دزدی بسیار ماهر بودن .
نام قریه ایست سرمه خیز از بلاد فارس

فرهنگ معین

(سُ مَ یا مِ ) (اِ. ) گرد نرم شدة سولفور آهن یا نقره که برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود. ، ~ به چشم کور کشیدن کنایه از: کار بیهوده کردن .

فرهنگ عمید

گردی سیاه رنگ که از سولفور آهن یا سولفور سرب به دست می آید و برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود، خاکۀ سرب.

گویش مازنی

/serme/ از انواع آفت های گندم - سرمه & نامی برای گاو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ‏سرمه ماده‏ای است که از سنگ سرمه ساییده می شود و جهت زینت و تقویت چشم به پلکها و مژه ها کشیده می شود.
ماده ای است که جهت زینت و تقویت چشم از آن استفاده می شود.

← تبیین معنای سرمه
از سرمه به مناسبت در بابهایی نظیر طهارت، صوم، حج و نکاح سخن گفته‏اند.

← احکام سرمه
۱. ↑ لغت نامه دهخدا واژه‏های «سرمه»، «اثمد»، «سنگ سرمه».۲. ↑ فرهنگ معین واژه‏های «سرمه»، «اثمد»، «سنگ سرمه».۳. ↑ فرهنگ بزرگ سخن واژه‏های «سرمه»، «اثمد»، «سنگ سرمه».۴. ↑ لسان العرب ج۱۱، ص۵۸۴.
...

دانشنامه عمومی

سرمه (فیلم ۱۹۶۵). سرمه ( به هندی: Kaajal ) فیلمی محصول سال ۱۹۶۵ و به کارگردانی رام ماهشواری است. در این فیلم بازیگرانی همچون مینا کوماری، درمندرا، راج کومار، پادمینی، هلن ایفای نقش کرده اند.
عکس سرمه (فیلم ۱۹۶۵)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سُرمه
(به عربی: کُحْل) ماده ای مورد استفاده برای زیبایی و قوت چشم در قدیم و یکی از هفت قلم آرایش زنانه تا چند دهۀ قبل. کشیدنِ سرمه بر ابرو و مژگان پیشینه ای طولانی دارد. گویا کوروش هخامنشی برای زیباتر شدن اشخاص قانون سرمه کشیدن را صادر کرد. پیشینیان می پنداشتند که سرمه قوت چشم را افزون می کند. آورده اند که خسرو پرویز را سرمه ای بوده که چون بر چشم می زده تا یک گز عمق زمین را می دیده است. مردمان را به آیین و خرافه در بابِ گاه و مکان سرمه کشیدن عقایدی است، چنان که بر آن بودند وقتِ سرمه کشیدن آسمان می بایست صاف باشد. انواع سرمه عبارت اند از ترمه؛ دنبه؛ قلم گاو؛ بادام؛ هدهد؛ هفت جواهر و سنگ. هر یک از این انواع را مزیت هایی است. سرمۀ اصل ترکیبی شیمیایی بر پایۀ سولفید آنتیموان است.

جدول کلمات

کحل, توتیا

مترادف ها

purl (اسم)
حاشیه، گلابتون، زری، فش، سرمه، کوک برجسته و قلابی، زمزمه آب، صدای شرشر، مشروب مالت، ابجو دارای ادویه معطر، حلقه دود یا بخار

kohl (اسم)
سرمه، کحل، اسب اصیل عربی

پیشنهاد کاربران

به کُردی جنوبی: سۊەرمە S�arma
درود
سرمه، اکسید یا سولفید سرب و روی است که از کوره های گدازش سرب و روی به دست می آید.
سرب در پی سادگی برون آوریِ آن از کان ( معدن ) ، یکی از کهنترین فلزهای کاربرد یافته به دست بشر است که بیشتر همراه با فلز روی به دست آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه سرب در پارسی کهن و اوستایی به ریختهای سورپ و سُرو ( sorv ) بوده است.
دوده ای که از گدازش سنگِ این دو فلز بر دیواره کوره می نشست را با نامهای سرمه و توتیا گردآوری کرده و در جایگاه ماده ای آرایشی و درمانی به کار می برده اند.
به نظر می رسد واژه سرمه از [سُربه] به دست آمده باشدبه چم [از جنس سرب]،
دگرش واجهای /ب/ /م/ به یکدیگر به فراوانی دیده می شود.
واژه توتیا نیز دگردیس شده [دوده ها]ست یعنی همان دوده هایی که بر دیواره کوره می نشسته:
دوده ها - دودیا - توتیا.
واژه سرمه در سروده های 1100 ساله رودکی پارسیگو دیده می شود که نشان دیگری بر پارسی بودن این واژه است ولی ادعای ترکی بودن این واژه را چه بُنمایه کهنی پشتیبانی می کند؟
دور از ذهن نیست که سرمه پس از درونشد به ترکی، با چسبیدن یک پسوند [مک یا ماق] به آن، کاربرد کارواژه ای به چم مالیدن و کشیدن و. . نیز پیدا کرده باشد!

دوستان فارس فقط یکسری حرفهای بی منطق بدون پشتوانه ی علمی میزنن
فقط میگویند سرمه یک واژه ی پارسی هست و لی نمیدانن ریشه ی آن چیست میگن اسم دختره ولی معنای آن را نمیدانند
واژه گان فارسی اغلب وام واژه هاییست از زبانهای دیگر
...
[مشاهده متن کامل]

زبان فارسی زبانیست ابداعی از ترکیب زبانهای دیگر که گویشوران آن تنها درباریان بودن
برای همینه که اغلب واژه هایی که در فارسی رواج دارند را نمیتوان ریشه یابی کرد
سرمه= سورمک ، سوتمک به معنای کشیدن و مالیدن

سوروتمه یعنی به حرکت در اوردن و راندن
سورمه یعنی مالیدن
سوروتمه رو که شما سورتمه مینویسید
به هر حال بنظر تشابه اسمی میاد
در زبان ترکی سورمک یا سورمگ به معنای راندن است . . سورتمک یا سورتمگ به معنای مالیدن است . . چکمک یا چکمگ به معنای کشیدن . .
اگر گویش سرمه در زبان ترکی مقصود از کشیدن یا مالیدن باشد پس باید سوورتمه تلفظ شود . .
در اینصورت ترکی بودن کلمه سرمه مردود است .
سورمه - ترمه، اسم های پارسی دخترانه است.
ترمه یک نوع پارچه پارسی
سورمه در ابتدا یک� رنگ در زبان پارسی بوده� است.
سورمه دوزی ، ملیله دوزی بر روی پارچه های مانند ترمه به دوخت های خطی میگفتند که قدمتش به تاریخ ایران باستان میرسد در حکومتهای هخامنشیان و ساسانیان
...
[مشاهده متن کامل]

سورمه که به یک نوع� لوازم آرایشی هم میگویند بخواطر رنگ سرمه ای آن مواد آرایشی است.
و از اونجایی که زبان ترکی قدمتش بسیار پاینتر از زبان پارسی است و با مهاجرت ترکها و مغولها به سمت ایران احتمالا با دیدن سورمه ای که به چشم میکشیدند و شنیدن به آن ماده سورمه میگویند فکر کردن سورمه منظور مالیدن و کشیدن یا رانندگی است برای همین یک واژه در زبان تُرکی از سورمه ساختند که به مالیدن و یا کشیدن معنی میدهد البته طبق گفته های خود تُرکها که میگویند همچین واژه ای را دارند.
غیر این نمیتونه باشه، زیرا سورمه یک رنگ است و از ( سور ) به معنای خورشید گرفته شده و احتمالا هم ( مه ) به معنای رنگ خورشید مه الود است زمانی که خورشید گرفتگی ایجاد میشه رنگ خورشید به رنگ سورمه ای در می آید
خورشید مه ای =� خورشید مه آلود = خورشید گرفتگی
سور گرفتگی= سور مه آلود= سور مه ای

سُرمه واژه ای پارسی است.
همچنان سرمه که دخت خوبروی
هم بسان گرد بردار از اوی
خوب است یک متن کهن تُرکی نشان بدهید و آنهم کهنتر از رودکی که چنین واژه ای را داشته باشد.
هیچ نوشته تُرکی ای وجود ندارد کهنتر از رودکی پارسیگوی
...
[مشاهده متن کامل]

سورمه یک نام دخترانه پارسی
و همچنین یک رنگ در پارسی است.
سند و مدرکی بر واژه دزدی از زبان پارسی.

تکبعلی یا تکبه لی؟؟پنجعلی یا پنجه لی ( کسی که پنجه های بزرگ دارد ) . غمزعلی یا غمزه لی. . سبزعلی یا سبزه لی. . گنجعلی یا گنجه لی ( کسی که اهل گنجه است مثل نظامی گنجوی ) . سلقعلی یا سلقه لی ( کسی که با
...
[مشاهده متن کامل]
سلیقه است. مثل کوکب خانم ) . . . . شیرعلی یا شیره لی ( مثل شیره لی خورما ) . . . لی و لو علامت نسبیت در تورکی است. مثل تهران لی. تبریزلی. موغانلو. خمارلو. . . . . سورمعلی یا سورمه لی ( مثل باریش آخار سو )

این واژه فارسی هست که سور بوده که شده سورمه و ریشه اش فارسیه
شاید هم مرتبط با کلمه سرب باشد!
سرمه یا سورمه در ترکی از مصدر سورماق به معنی راندن
معنی دیگرش مالیدن از سورتماق
سورتمه که کلمه ترکی از سورماق یا رانده شدن هست
__________________
سرمه رنگ خاکستری سولفور دار در فارسی
سرمه ای رنگ گرد سولوفور
سرمه ( سورمه ) در ترکی یعنی مالیدنی
و همچنین مالیدنی اطراف دور چشم
سرمه از ریشه پارسی �سور� به معنی خورشید است، که بیشتر رنگ ها از همین ریشه هستند مانند سرخ ( سور ) ، زرد یا زر ( سور ) ، سبز ( سور ) ، سیاه ( از ریشه سور، در آلمانی هم schwarz ) ، صورتی ( سور ) و . . .
به نام خدا
ماده ای ست که اغلب زنان به دور چشم می کشند، البته برای مردان نیز جایز است.
توتیا
سرمه یک کلمه ترکی است. از فعل سورماق ( راندن، رانندگی کردن، کشیدن ) کشیدن موادی روی چشم ، مالیدن مواد روی چشم
در پارسی" راسخت"
بندهایی به نازکی نخ از جنس فلز که به صورت فنر درآمده و برای گل دوزی استفاده می شود که بیشتر به رنگ طلایی و نقره ای می باشد.
سرمه :با ریشه ترکی
سورمه = سور ( سورمه‏ک : کشیدن، مالیدن ) مه ( پسوند ) = کشیدنی، مالیدنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس