سراغ

/sorAq/

مترادف سراغ: نشان، نشانی، پی جویی، پیگیری، جست وجو، پرسش، سؤال

متضاد سراغ: پاسخ، جواب

معنی انگلیسی:
clue, trail, track, sign

لغت نامه دهخدا

سراغ. [ س ُ ] ( اِ ) نشان پای آدمی و غیره. ( غیاث ). نشان پای و با لفظ طلب کردن و جستن و کردن و گرفتن و برداشتن و دادن مستعمل است. ( آنندراج ). در ترکی سوراغ ، بمعنی تفحص و تفتیش باشد. || نشان و اثر و خبر. ( سنگلاخ ). || مجازاً بمعنی تلاش و این لفظ ترکی است. ( غیاث ).

فرهنگ فارسی

نشان وعلامت، نشان پای، پرسش ازجاومکان کسی
( اسم ) ۱ - نشان پای . ۲ - نشان علامت . یا به سراغ چیزی رفتن . پی آن رفتن آنرا جستجو کردن .

فرهنگ معین

(سُ ) (اِ. ) ۱ - نشان ، علامت . ۲ - نشان و رَدّ پا.

فرهنگ عمید

۱. نشان، علامت.
۲. نشان پای.
۳. پرسش از جا و مکان کسی.
* به سراغ کسی یا چیزی رفتن: پی او رفتن و آن را جستجو کردن.
* سراغ گرفتن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] کسی یا چیزی را جستجو کردن و جا و مکان او را از دیگران پرسیدن.

گویش مازنی

/seraagh/ سراغ - نشانی

واژه نامه بختیاریکا

سول

جدول کلمات

نشانی

مترادف ها

information (اسم)
خبر، اطلاع، اخبار، سوابق، اطلاعات، مفروضات، سراغ، معلومات، اگاهگان، پرسشگاه، استخبار

evidence (اسم)
سند، گواهی، شهادت، مدرک، سراغ، گواه

search (اسم)
کاوش، طلب، بازرسی، تکاپو، سراغ، جستجو، تجسس

investigation (اسم)
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ

inquiry (اسم)
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ، خبر گیری، جستار، پرس و جو، استعلام، پرسش، استفسار، سئوال

data (اسم)
سوابق، داده، اطلاعات، داده ها، مفروضات، دانسته ها، سراغ

scouting (اسم)
سراغ

seeking (اسم)
سراغ

looking-for (اسم)
سراغ

فارسی به عربی

رائحة

پیشنهاد کاربران

همه زبان ترکی وام واژه از زبان های ایرانی ( به ویژه سغدی ) چینی و مغولی و . . . است ، زبان ترکی ویژه گی زبان اردوی پاکستانی را دارد ، یعنی همه وام واژه!!!!
این واژه هم هند و اروپایی است و اغ پسوند است و در زبان های هند و اروپایی همخانواده آن بسیار و ترکان احتمالن آن را از زبان سغدی گرفته اند
اقای فرتاش
اگه از فارسی وارد ترکی شده بود
سروش معنا نمیداد و کلا همچین چیزی نمیشد ساخت.
سراغ کلمه ای متعلق به دسته زبانی اورال - آلتایی ( ترکی و مغولی ) که دقیقا همانند همین تلفظ در هر دو زبان وجود دارد
در زبان مغولی сурах که به صورت تلفظ بین ( سوراک یا سوراغ ) تلفظ میشود و به معنای یادگیری و فهمیدن است
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان ترکی نیز بصورت ( سور ) و اضافه کردن واژگان دیگر خواند میشود و همان معنای جستجو و سراغ را میدهد
این کلمه اگر فارسی بود کلمات همریشه دیگری برای آن یافت میشد
تقریبا به همین شکل در بیشتر زبانهای هند و اروپایی یافت میشود

سور
بپرس ، بمک ( بیرون کشیدن چیزی از چیزی )
سورو سوال
سورماک پرسیدن
و
سراغ
متوهم نباشیم .
دوستانی که انگلیسی رو وحی میدونن !
تعداد واژگان تورکی در انگلیسی خیلی زیاده عزیزان …
یک مورد اخذ سو که به شکل سویمینگ ( شنا ) یا سوامپ ( مرداب ) ظاهر شده .
ظهور سور به شکل سرچ هم ممکنه
سورماک پرسیدن
سورو سوال
سوروشتور پرس و جو کن
و سراغ
🇮🇷 سراغ واژه ای پارسی است 🇮🇷
که با واژه ی search در زبان انگلیسی همریشه می باشد.
سُر ( سر در اوستایی ) آگ ( پسوند نامساز ) = سراگ یا سراغ ( دگرگونی آوایی گ به غ )
پسوند آگ در واژگان شناخته ای همچون دماغ و چراغ به آغ ترادیس شده است.
احتمالا از س راغ
س - یا - ش - یا - اش - یا - ز=پیشوند همریشه باout انگلیسی و aus المانی
در واژه های سپردن - شکار - اشکار - زدودن وغیره پیشوند به چیم ( معنی ) : کامل وبیرون وجدا
راغ تلفظ دیگری از راه - درمجموع بمعنی رد راه پیموده شده ومجازا - نشانی وعلامت
از مصدر سورماق ترکی یعنی پرسو جو شدن و خبر دار شدن
در ترکی سوراغ ، بمعنی تفحص و تفتیش باشد. || نشان و اثر و خبر. ( سنگلاخ ) . || مجازاً بمعنی تلاش و این لفظ ترکی است. ( غیاث ) .
سراغ . دنبال
در نظر، موردنظر، آشنایی، آدرس
کردی کلهری: فِتراق
سراک به معنی راهنمایی کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
همریشه با سرچ در انگلیسی هست و کاملا فارسیه
الان یعنی تراکتور ترکی هست و از تیراختور گرفته شده!!
پیوستِ دیدگاههای پیشین:
دیوید مک کنزی در نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) واژه ( سُراگ یا سُراک ) را به تنهایی یک تکواژ برشمرده است، چراکه وی اصولا پسوندها را جدا می کند که در اینصورت، واژه ( سراگ/سراک ) با واژه یِ ( سکر ) در زبان اوستایی چنانکه گفته شد ( سرک ) ، نزدیکی معنایی و آوایی دارد؛ سَوایِ اینکه واژه ( سراغ ) از یک یا دو تکواژ ساخته شده است، ریشه یِ این واژه به واژگانِ ( سری، سکر ) در زبانِ اوستایی برمی گردد. واژه ( سراغ ) در زبان پارسی درست بمانندِ واژه ( چراغ ) می باشد که در زبانِ پارسی میانه - پهلوی به دیسه یِ ( چیراغ ) بوده است و در زبانِ اوستایی واژه ( چیثرَ ) را داریم که واژه یِ چراغ یا از دو تکواژِ ( چیثرَ ) و ( آگ ) بوده است و یا خودِ واژه یِ ( چیثرَ ) با جایگشتِ آواییِ ( رَ ) به دیسه یِ ( چیرَث ) در آمده و سپس ( چیراغ ) شده است. دراین باره نظر زبانشناسان می تواند رهگشا باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

پیوستِ دیدگاه پیشین:
1 - ( سری/سکر ( سکرنَ ) ) در زبانِ اوستایی
2 - ( گشتن/گرد ( گردیدن ) در زبانِ پارسی
3 - ( search ( گشتن، جستجو کردن ) /circle ( دایره ) ) در زبان انگلیسی به همراه واژه circare در زبانِ لاتین
...
[مشاهده متن کامل]

فتادهایِ ( مواردِ ) بالا نشان می دهند:
اینکه واژگانی که به چمِ ( گِرد بودن ) و ( گشتَن و جستجو کردن ) بوده اند، در زبانهای ایرانی و اروپایی از نزدیکیِ معنایی و ریشه ای برخوردار بوده اند.

واژه ( سُراغ ) یک واژه یِ پارسی است که از دو تکواژ ساخته شده است:
1 - ( سُر ) : واژه یِ ( سُر ) از واژه یِ ( سری ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( گشتن، رفتن سراغِ کاری to go about ) و ( گرد گردیدن، سرگردان بودن to wander ) برگرفته شده است و در زبانِ پهلوی - پارسی میانه نیز واژه ( سُراگ ) به چمِ ( سوراخ، لانه یِ زیر زمینی ) آمده است و همانطور که از پسگشتهایِ ( منابعِ ) زیر نیز پیداست، برابرِ این واژه در زبانِ انگلیسی burrow است که در قالبِ کارواژه به چمِ ( کاویدن، جستجو کردن، سوراخ کردن ) می باشد. در زبانِ پهلوی - پارسی میانه، واژه ( سُراگیگ/سُراگیک ) به جانورِ لانه سازِ زیر زمینی اشاره دارد و همچنین واژه یِ ( سُراگُمَند ) را نیز داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - پسوندِ نامسازِ ( آگ/آک ) در زبانِ پهلوی - پارسی میانه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته یکم: واژه یِ ( سِرچsearch ) در زبانِ انگلیسی به چمِ ( جستجو کردن ) که برگرفته از واژه یِ ( circare ) در زبان لاتین به چمِ ( go about، wander، traverse ) می باشد، با واژه ( سُراک/سُراغ ) از یک بُن و ریشه است که به روشنی واژگانِ بالا با واژه یِ ( سری ) در زبانِ اوستایی همریشه می باشند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته دوم: واژه ( سکر ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( گردیدن، ( به ) گرد یا پیرامون جنبیدن، جنبیدن ) می باشد و بسیاری از واژگانِ اوستایی و پارسی میانه - پهلوی در روندِ زبانی دچار جایگشتِ آواییِ ( ر/رَ ) با آوایِ پیش از خود شده اند که بدین روی، واژه ( سرک ) را خواهیم داشت که نزدیکیِ معنایی و آواییِ واژه ( سرک ) با واژه یِ ( search ) در زبانِ انگلیسی و واژه یِ circare در زبانِ لاتین، نگریستنی است. نیاز به یادآوری است که خودِ واژگانِ ( سکر، سکئیریَ ) در زبان اوستایی، به دیسه یِ ( شکار ( کردن ) ، شکارگاه ) در زبانِ پارسیِ کنونی نیز در آمده اند.
( برای دیدن واژگانی که در زبانِ پارسی دچار جایگشت آوایی ( ر/رَ ) شده اند، به زیرواژه یِ ( جایگشت آوایی در زبان پارسی ) در این تارنما مراجعه کنید ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته سوم:آنچه که روشن است، واژه ( سُراگ ( سُراک ) /سراغ ) از زبانهای ایرانی به زبانهایِ مغولی - شبه مغولی رفته است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه هایِ 1435، 1436 و 1490 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ78 و 203 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
3 - تارنمایِ https://www. etymonline. com/word/search

سراغسراغسراغسراغسراغ
در جنوب کرمان واژه سِراک وجود دارد به معنی نشانی و امر آشنا
( اسم ) [ترکی] ۱. نشان؛ علامت.
۲. نشان پای.
۳. پرسش از جا و مکان کسی.
⟨ به سراغ کسی یا چیزی رفتن: پی او رفتن و آن را جستجو کردن.
⟨ سراغ گرفتن: ( مصدر متعدی ) [عامیانه] کسی یا چیزی را جستجو کردن و جا و مکان او را از دیگران پرسیدن.
...
[مشاهده متن کامل]

اینم خودم اضافه کنم ؛
Sorağlaşmak یعنی از همدیگر باخبر شدن
Sormak پرسیدن
یعنی ، باخبر شدن از هم ، پرسیدن همدیگه ، جستو جو و تفحص
رد پا گرفتن و پیگیری میشه izlə ، ایز یعنی رد و اثر و ایزله یعنی پیگیر باشید دنبال کنید

سراغ در اصل سراق بوده یک واژه ی ترکی است از مصدر سؤروشماق به معنی پرس وجو کردن، جستجو و تفحص کردن، در مورد کسی یا چیزی دنبال اثر و رد و پا گشتن. که به ترکی استانبولی می شود سورماق.
سروقت. [ س َ رِ / س َرْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ. جستجو. پرسش. دیدار. ملاقات :
دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودند
که آسمان به سروقتشان دواسبه نتاخت.
سعدی.
بسی نیز بودی که دامن کشان
...
[مشاهده متن کامل]

به سروقت من آمدندی خوشان.
نزاری قهستانی.
جمعی از اوباش اردبیل. . . به سروقت امیر قطب الدین رسیدند و آواز ناله آن جناب را شنیدند. ( حبیب السیر ج 3 جزء 4 ص 324 ) . || سرمنزل. جایگاه. منزل :
به سروقتشان خلق کی ره برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند.
سعدی.
برغبت بکش بار هر جاهلی
که افتی به سروقت صاحبدلی.
سعدی.

مازیار ایرانی و آقا رضا ما قصدمون توهین به همدیگر نیست فقط دنبال ریشه کلماتیم
سراغ کلمه ی "ترکی" از مصدر سورماق میاد به معنی جستجو و تفحص و شناسای و از پشت چیزی رفتن هست
مثال : من بونون سوراغیندان گتدیم و اونی تاپیدیم
( معنی؛ من پی این رفتم و پرس و جو کردم و فهمیدم )
برابرهای بسیاری برای سراغ درپارسی هست. چونان پی جویی ، نشانی ، جستن ، جستجو ، ردگیری ، دوستان گرامی اگر برپایه راستی و درستی پژوهش کنید خواهید دریافت ک واژگان پارسی ک در ترکی هستند هزاران بار بیشتر از اندک واژگان ترکی در پارسی هست.
سراغ یا سراق واژه ای ترکی است مخفف از بن واژه "سورماق=پرسیدن و جویا شدن و پرس و جو کردن"
سور = بپرس و جویا شو
در زبان ترکی جایگزینی حرف "ق" با "غ، خ، ک، گ" متداول است.
منبع: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس