روش

/raveS/

مترادف روش: آیین، ادب، اسلوب، باب، راه، رسم، رفتار، روال، روند، رویه، سبک، سنت، سیاق، سیر، سیرت، سیره، شعار، شیوه، طرز، طریق، طریقت، طریقه، طور، عادت، قاعده، قانون، متد، مذهب، مسلک، منوال، نحو، نحوه، نظام، نمط، نوع، وجه، وضع، هنجار

معنی انگلیسی:
touch, approach, attitude, manner, means, method, mode, order, procedure, process, system, tactics, technique, bearing, course, deal, escent _, fashion, knack, line, ment _, path, sort, term, track, ure _, usage, use, vein, way, wise

لغت نامه دهخدا

رؤش. [ رَ ئو ] ( ع ص ) مرد صاحب گوش بسیارموی. ( از منتهی الارب ) ( از معجم متن اللغه ). || مردی که موی چهره اش بسیار باشد. ( از معجم متن اللغه ). || شتری که گوش بسیارموی داشته باشد. ( از معجم متن اللغه ) ( از اقرب الموارد ). || مرد ضعیف. ( ازمعجم متن اللغه ). مرد سست پشت. ( از اقرب الموارد ).

روش. [ رَ وِ ] ( اِمص ) طرز. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طریقه. ( آنندراج ). قاعده و قانون. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). راه. هنجار. شیوه. اسلوب. وَتیرَه. نَسَق. منوال. سبک. طریق. گونه. سنت. نَمَط. رسم و آیین. نهج. قاعده :
چو یزدان چنین راند اندر بوش
بدین گونه پیش آوریدم روش.
فردوسی.
تو این را دروغ و فسانه مدان
بیک سان روش در زمانه مدان.
فردوسی.
بجای آوردی به روش سلف صالح خود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ).
واقف گردان او را در آنچه جسته ای آنرا... و مستقیم بودن خود را بر ستوده تر روشها در طاعت او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314 ).
چون به نسبت روش خواجه و درویشان آن جمعهیچ محل اعتراض نیافتند سخنان بیرون از جاده بسیار گفتند. ( انیس الطالبین ص 189 ). میانه رفتن و روش صالح یک جزو است از 24 جزو پیغامبری. ( انیس الطالبین ص 12 ).
خاقانی بلند سخن در جهان منم
کآزادی از جهان روش حکمت من است.
خاقانی.
از طپش عشق تو در روش مدح شاه
خاطر خاقانی است سحرحلال آفرین.
خاقانی.
در روش مدح تو خاطر خاقانی است
موی معانی شکاف روی معالی نگار.
خاقانی.
همه روز این شگرفی بود کارش
همه عمر این روش بود اختیارش.
نظامی.
وزآن بیمایگان را مایه بخشیم
روان را زین روش پیرایه بخشیم.
نظامی ( خسرو و شیرین ص 431 ).
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی.
حافظ.
تو بندگی چوگدایان بشرطمزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند.
حافظ.
کینه جویی روش احسان نیست
هرکه احسان نکند انسان نیست.
جامی.
- روش احمد داشتن ؛ پیروی و اطاعت پیغمبر آخرالزمان را کردن. ( ناظم الاطباء ).
- نیکوروش ؛ آنکه شیوه و راه و رسم پسندیده داشته باشد :
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رفتن
۱ - ( اسم ) روشنایی : [[ فرخت بادا روش خنیده گرشاسب هوش ]] ( سرود کرکوری ) . ۲ - ( صفت ) روشن : [[ چشم شما روشن ]] .
از قدیسان دین مسیح بشمار میرود وی در مونتپلیه فرانسه بدنیا آمد .

فرهنگ معین

(رَ وِ )۱ - (اِمص . ) عمل رفتن . ۲ - خرامش . ۳ - (اِ. ) معبر. ۴ - طرز، رسم .
(رُ ) ۱ - روشنایی . ۲ - (ص . ) روشن .

فرهنگ عمید

۱. طرز انجام دادن کاری، شیوه.
۲. حرکت کردن، رفتن.
۳. (تصوف ) سلوک.
= رُوشن

گویش مازنی

/rosh/ آب در جریان - راه افتادن – حرکت & پسوند فاعلی به معنی فروشنده - سپیدرو ۳چوبی که با آن شیر را هم زنند & نوعی آب زی کوچک شبیه میگو که در کنار ساحل دیده شود & رویش روییدن & کاملا سفید و روشن

واژه نامه بختیاریکا

روشن؛ صبح زود
روشت؛ ریوِه؛ ریوه رَو؛ رَویل

دانشنامه عمومی

روش (شهرستان اولشتین). روش ( به لهستانی: Ruś ) یک روستا در لهستان است که در گمینا ستاویگودا واقع شده است. [ ۱] روش ۷۹۰ نفر جمعیت دارد.
عکس روش (شهرستان اولشتین)

روش (فیلم). رَوِش ( اسپانیایی: El método ) یک فیلم دلهره آور اسپانیایی به کارگردانی مارسلو پینییرو است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. این فیلم بر پایهٔ داستانی از نویسندهٔ کاتالان ژردی گالسران به نام «روش گرونهُـلم» ساخته شد.
ادواردو نوریگا
نایوا نیمری
ادوآرد فرناندس
ارنستو آلتریو
ناتالیا وربکه
آدریانا اثورس
کارملو گومس
• پابلو اچاری
عکس روش (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

سیرت

مترادف ها

rate (اسم)
سرعت، میزان، روش، نرخ، در چند

style (اسم)
میله، سیاق، خامه، سبک، روش، شیوه، عبارت، سلیقه، قلم، استیل، سبک نگارش، سبک متداول

way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

growth (اسم)
پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

procedure (اسم)
طرز عمل، رویه، روش، روند، ایین دادرسی

course (اسم)
جریان، دوره، جهت، سمت، مسیر، روش، اصول، در طی، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان

march (اسم)
پیش روی، روش، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

form (اسم)
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس

method (اسم)
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال

how (اسم)
راه، چگونگی، روش، طرز، متد، سان، کیفیت

rut (اسم)
عادت، اثر، گرمی، خط، شهوت، روش، رد جاده، خط شیار

fashion (اسم)
عنوان، سبک، روش، طرز، اسلوب، طریقه، طریق

habitude (اسم)
عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه

demarche (اسم)
رفتار، روش

فارسی به عربی

اخدود , اسلوب , شکل , طریقة , عرق , فصل , کیف , موکب , نمو

پیشنهاد کاربران

شرع
هنجار
بطور خلاصه و عامه فهم و پَسند، . . . تَلفیق واژگانِ راه و شیوه را ، روش گویند.
به معنی راهکار، و نحوه انجام، یا رسیدن به اهداف، مقاصد و یا منظور ها . . . در تعاملات پیش رو، موضوعات و یا مقاصد و . . .
...
[مشاهده متن کامل]

روش ها معمولا مترادف با کلماتی همچون تاکتیک، و پولتیک نیز بکار می روند.
روش، راهکار، برنامه، شیوه، نحوه، نوع، و همگی این قبیل واژکان در جای مناسب خود معانی مشابه دارند.

که البته با حذف واو وبه صورت یورش نیز به فارسی وارد شده است و معنی حمله می دهد
روش کلمه ای تورکی است که از فعل یورومق به معنی راه رفتن گرفته شده است یورو ریشه ان بوده و وقتی ش اسم ساز تورکی می اید یوروش می شود که به معنی طریق و راه رفتن است که با حذف ی اول به صورت روش و به معنی طریق وارد فارسی شده است
راه، روش، شیوه، طریقه:
نَمَط
وضع
روش. طرز
جز این قَدَر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را
حافظ
سبک و سیاق
روش . . . . . را در پیش گرفتن
سررشته
در گویش زبان بختیاری واژه روش ( Rush ) =به معنی برملا شدن ، آشکار شدن، هویدا شدن کاری یا چیزی که پنهان بوده
روش ( rush ) ؛ رووش . رویش . بالایش
آیین، ادب، اسلوب، باب، راه، رسم، رفتار، روال، روند، رویه، سبک، سنت، سیاق، سیر، سیرت، سیره، شعار، شیوه، طرز، طریق، طریقت، طریقه، طور، عادت، قاعده، قانون، متد، مذهب، مسلک، منوال، نحو، نحوه، نظام، نمط، نوع، وجه، وضع، هنجار
رَوِش: در پهلوی رَوِشْن rawišnبوده است.
( ( نگیرند مر یکدگر را گذر ؛
نباشد از این یک روش زاسْتر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 202 )
روش ( method ) :[ اصطلاح علوم تربیتی]به مجموعه شیوه های و تدابیری گفته می شود که برای شناخت حقیقت و برکناری از لغزش به کار برده می شود به طور دقیق تر، روش به سه چیز اطلاق می شود؛ 1 - مجموعه طرقی که انسان
...
[مشاهده متن کامل]
را به کشف مجهولات و حل مشکلات هدایت می کنند. 2 - مجموعه قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش واقعیات باید به کار روند 3 - مجموعه ابزار یا فنونی که آدمی را در مسیر رسیدن از مجهولات به معلومات راهبری می نماید. با توجه به توضیحات فوق، ملاحظه می شود که روش لازمه دانش است و هیچ دانشی بدون روش میسر نیست.

متد
Routine
شگرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس