درفش

/derafS/

مترادف درفش: بیرق، پرچم، رایت، علم، لوا، فوطه، دروش

معنی انگلیسی:
banners, flag, standard, awl, banner, bodkin, colors, streamer, wand, pennant

فرهنگ اسم ها

اسم: درفش (پسر) (عربی، پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: de(a)rafš) (فارسی: درفش) (انگلیسی: derafsh)
معنی: علم، پرچم، درفش کاویانی در داستان های ملی ایران، پرچمی که کاوه از پیشبند چرمین خود ساخت و مردم در زیر آن بر ضدّ ضحاک قیام کردند و بعدها پرچم سلطنتی ایران شد
برچسب ها: اسم، اسم با د، اسم پسر، اسم عربی، اسم پهلوی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

درفش. [ دَ ف َ ] ( معرب ، اِ ) معرب دِرَفش فارسی. علم بزرگ. ( از ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج ). || لمعان و درخشش. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). و رجوع به درفس و دِرَفش شود.

درفش. [ دِ رَ ] ( اِ ) فوطه ای که در روز جنگ بر بالای دستار و خود پیچند، که به ترکی دولغه گویند. ( از برهان ). درفش در اصل پارچه ای بوده از قماش سه گوشه که به زر منقش کرده بر سر علم و کلاه خود می بسته اند و به ترکی بیرق گویند و آن پارچه همیشه از باد در جنبش بوده می لرزیده. ( آنندراج ). پارچه قماش سه گوشه که به زر منقش کرده بر سر علم بندند و چون معنی درفشیدن لرزیدن است این را نیز درفش از آن گویند که از باد می لرزد. ( غیاث ) :
ز بس گونه گونه سنان و درفش
سپرهای زرین و زرینه کفش.
فردوسی.
همه روی آهن گرفته به زر
درفش سیه بسته بر خود بر.
فردوسی ( از آنندراج ).
|| علمی را گویند که در روز جنگ برپا کنند. ( برهان ). علم که در روز جنگ برپا کنند. ( آنندراج ). نیزه هایی که پرچمی بر آن بوده و بر سر سران و بزرگان سپاه می داشته اند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). اختر. بیرق . رایت. علامت. علم. ( منتهی الارب ). لواء :
سر جادوان جهان بی درفش
مر او را بیفکند و برد آن درفش.
دقیقی.
چو آگاهی آمد به شاپور شاه
بیاراست کوس و درفش و سپاه.
فردوسی.
چو بابک سپه را همه بنگرید
درفش و سر نامداران بدید.
فردوسی.
درفشش یکی ترک جنگی بچنگ
خرامان بیامد بسان پلنگ...
یکی ترگ رومی بسر برنهاد
درفشش به رهام گودرز داد.
فردوسی.
همه لشکر از جای برخاستند
درفش فریدون بیاراستند.
فردوسی.
هم اینان که دارند با ما درفش
ز بدروز ایشان بگردد بنفش.
فردوسی.
بیاورد پس شهریار آن درفش
که بد پیکرش اژدهای بنفش.
فردوسی.
ز دیوار دژ مالکه بنگرید
درفش و سر نامدارش بدید.
فردوسی.
نخستین سر ساوه بر نیزه کرد
درفشی که او داشتی در نبرد.
فردوسی.
وگر خود فریبرز با آن درفش
بیاید کند روی گیتی بنفش.
فردوسی.
که آمد ز توران سپاهی بجنگ
سپهبد نهنگی درفشی بچنگ.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سیخ آهنی نوک تیزبادسته چوبی درکفش دوزی بکاررود، علم، علامت، درفش، پرچم، بیرق، اخترکاویان
( اسم ) ۱ - بیرق علم علامت رایت ۲ - فوطهای که در روز جنگ بر بالای دستار خود پیچند دو لغه .
ده کوچکی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در ۳۱ هزار گزی خاور فهلیان و کنار رودخانه شیرین

فرهنگ معین

(دِ رَ ) (اِ. ) آلتی آهنین و نوک تیز شبیه جوالدوز اما ضخیم تر از آن با دسته ای چوبی که کفّاشان از آن برای سوراخ کردن چرم و دوخت و دوز کفش استفاده می کنند.
( ~. ) (اِ. ) پرچم ، علم .

فرهنگ عمید

۱. =درخشیدن
۲. (اسم مصدر ) تابش.
سیخ آهنی نوک تیز با دستۀ چوبی که در کفش دوزی برای سوراخ کردن چرم و گذراندن سوزن به کار می رود.
=پرچم
* درفش کاویان: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی. &delta، دراصل، نام درفشی است که آهنگری کاوه نام با بر سر نیزه کردن پیش دامن چرمی خود ساخت و مردم را بر ضحاک شورانید و فریدون را به پادشاهی برگزید. بعدها پیش دامن چرمی کاوه درفش پادشاهان ایران گردید.

دانشنامه عمومی

دِرَفْش میله آهنی نوک تیز با دستهٔ چوبی است که در کفش دوزی برای سوراخ کردن چرم و گذراندن سوزن به کار می رود. از درفش به ویژه در ساخت کفش های سنتی مانند گیوه و چاروق بهره می گیرند.
درفش ابزاری آهنین و نوک تیز شبیه جوالدوز اما ضخیم تر از آن با دسته ای چوبی است که کفّاشان از آن برای سوراخ کردن چرم و دوخت ودوز کفش استفاده می کنند. کفشگران به وسیله درفش در چرم سوراخ ایجاد می کنند یا سوراخ های موجود را بازتر می کنند تا سپس از آن نخ و سوزن بگذرانند. نوک درفش ممکن است راست یا کمی خمیده باشد و نوک میله آن معمولاً به پهنای ۲ میلی متر به صورت تیغه است. [ ۱] دوخت برخی کفش ها سه مغزی است به این معنی که سه دور بخیه دستی با درفش و سوزن کفاشی دور آن زده می شود.
در صحافی و برای دوختن جلد کتاب ها هم از درفش استفاده شده است. به سوراخ کردن چرم و مواد دیگر با درفش، درفش کاری یا بخیه زدن، یا سوزن زدن، یا خَلانیدن گفته می شود. [ ۲]
در گیوه های ملکین، وقتی که گیوه دوز، که نفر سوم صنعت گیوه بافی است، تخت کفش را از همکار خود گرفت، وظیفه اول او این است که دور یا کمر ( بانه، چرم ) محکمی دور تا دور تخت آن بدوزد. دور و تخت گیوه را با درفش محکمی سوراخ می کند و دقت مینماید که هر بخیه روی سوراخ هایی که قبلاً پاره دوز درست کرده بود، بیفتد. ضمن این عمل، گیوه دوز چوب پشت بند را موقتاً زیر تخت گیوه میگذارد تا این که راست شود. وقتی دور گیوه دوخته شد، قالب چوبی روی تخت گیوه قرار داده و رویه گیوه را روی آن کشیده، به دور میدوزد. برای دوختن دور و رویه گیوه از درفش کوتاهی به نام تیغ گرد استفاده می کند. [ ۳]
درفش استخوانی که ابزاری برای دوخت و دوز در دوران باستان بوده است پیش از این تنها در کاوش های باستان شناسی محوطه های پیش از تاریخی که هنوز عنصر فلز شناخته نشده بوده، بدست می آمد. اما در سال ۱۳۸۷ خورشیدی در محدوده ۱۰۰ متری جنوب غربی سراب بیستون در استان کرمانشاه، در کاروانسرایی، یک آسیاب آبی و هم چنین درفش استخوانی از دوره ایلخانی یافته شد. کشف درفش استخوانی در دوره ایلخانی با توجه به آنکه در این دوره انواع فلز موجود بوده است، تعجب باستان شناسان را برانگیخته است. [ ۴]
در کتاب مقدس یهودیان در سفر خروج ۲۱:۶ در مورد «حکم در مورد غلامان عبری» آمده است: «آنگاه آقایش او را به حضور خدا بیاورد، و او را نزدیک در یا قایمه در برساند، و آقایش گوش او را با درفشی سوراخ کند، و او وی را همیشه بندگی نماید. »[ ۵]
عکس درفشعکس درفشعکس درفشعکس درفشعکس درفش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

لوی

مترادف ها

gimlet (اسم)
مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده

awl (اسم)
درفش، سوراخ کن

banner (اسم)
نشان، درفش، پرچم، شعار، بیرق، علم، سرصفحه

forthcoming (اسم)
درفش

bradawl (اسم)
درفش، نوک پهن

oriflamme (اسم)
درفش، پرچم، چیز برجسته، شعله زرین، قوت قلب

vexillum (اسم)
نشان، درفش، پرچم، بیرق، پرچم نصب شده در میدان

فارسی به عربی

رایة

پیشنهاد کاربران

ابزار درفش به ابزاری گفته می شود که برای سوراخ کردن و برش مواد مختلف مانند چرم، پارچه، نمد، و چوب استفاده می شود.
دِرَفْش میله آهنی نوک تیز با دستهٔ چوبی است که در کفش دوزی برای سوراخ کردن چرم و گذراندن سوزن به کار می رود. از درفش به ویژه در ساخت کفش های سنتی مانند گیوه و چاروق بهره می گیرند.
...
[مشاهده متن کامل]

درفش
درفش : بیرق، پرچم، رایت، علم، لوا .
درفش : درفش ابزاری آهنین و نوک تیز شبیه جوالدوز اما ضخیم تر از آن با دسته ای چوبی است که کفّاشان از آن برای سوراخ کردن چرم و دوخت ودوز کفش استفاده می کنند. کفشگران به وسیله درفش در چرم سوراخ ایجاد می کنند یا سوراخ های موجود را بازتر می کنند تا سپس از آن نخ و سوزن بگذرانند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه درفش
معادل ابجد 584
تعداد حروف 4
تلفظ de ( o, a ) rafš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن مضارعِ درفشیدن ) [قدیمی]
مختصات ( ~. ) ( اِ. )
آواشناسی derafS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع
واژه درفش از ریشه ی واژه پارسی درفشیدن است.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه درفشیدن
معادل ابجد 648
تعداد حروف 7
تلفظ de ( o, a ) rafšidan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: drafšitan] [قدیمی]
مختصات ( دُ یا دَ رَ دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

"درفش" به معنی "پرچم" هست
"درفش" به معنی پرچم هست
ابزار آلات مختلف به انگلیسی:
toolbox = جعبه ابزار
bolt = پیچ 🔩
screw = پیچ
❗️نکته: هم screw و هم bolt به معنای پیچ هستند اما تفاوت آنها در این است که bolt به مهره و واشر برای سفت شدن نیاز دارد اما screw بدون مهره و واشر سفت می شود
...
[مشاهده متن کامل]

nut = مهره
nail = میخ
washer = واشر
screwdriver = پیچ گوشتی 🪛
Philips screwdriver = پیچ گوشتی چهارسو
flathead screwdriver / slotted screwdriver / flat blade screwdriver = پیچ گوشتی دو سو
bradawl = درفش
wrench ( American ) / spanner ( British ) = آچار
adjustable spanner ( British ) / monkey wrench ( American ) = آچار فرانسه
pipe wrench = آچار شلاقی
hammer = چکش 🔨
claw = میخ کشِ چکش
mallet = پتک
saw / handsaw = اره 🪚
chainsaw = اره برقی
circular saw = اره گرد، اره چرخی
hacksaw = اره آهن بُر
coping saw = اره مویی
two man saw = اره دو دست
ax / axe =تبر 🪓
wirecutter = سیم چین
pliers = انبردست
needle - nose pliers / long - nose pliers / snipe - nose pliers = دَم باریک
angle grinder = سنگ فرز
drill = درل
electric drill = دریل برقی
bit = مته
paint roller = غلطک رنگ زنی
utility knife = کاتر، تیغ موکت بری
file = سوهان
flashlight = چراغ قوه 🔦
plastering trowel = ماله گچ کاری، ماله کشته کشی
trowel = بیلچه
shovel = بیل
spade = بیل
❗️تفاوت بین spade و shovel را با یه سرچ ساده در گوگل می توانید مشاهده کنید
plane = رنده نجاری
spirit level = تراز، تراز سنج
vice ( British ) / vise ( American ) = گیره
❗️این گیره با گیره های معمولی که به طور روزمره از آنها استفاده می کنیم فرق دارد. عکس های آن را با سرچ در گوگل مشاهده کنید
tape measure = متر ( نواری )
rake = چنگک
wheelbarrow / barrow = فرغون

درفش . [ دِ رَ ] ( اِ ) داغ که نهند. داغی که بر تن مجرم نهند مقر شدن را. دروش . سمه . عاذور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . رجوع به دروش شود.
- داغ و درفش کردن ؛ تعذیر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
|| آلت کفشگران و موزه دوزان و غیر اینها. ( لغت فرس اسدی ) . افزاریست کفش دوزان و امثال ایشان را. ( برهان ) . دست افزاریست که کفش دوزان و امثال ایشان بدان کارکنند. ( آنندراج ) . آلتی است که بدان در چرم سوراخ کنند و آنرا به هندی ستالی گویند. ( غیاث ) . آلت سرتیز آهنین که سراجان و کفشگران و امثال آنان دارند. ( شرفنامه ٔ منیری ) . در تداول شوشتر آنرا دِرَوش گویند. ( لغت محلی شوشتر، خطی ) . آلت سراجان و کفشگران . سوزن گونه ای کفاشان را. آلتی است نوک تیز با دسته ٔ چوبین کفشگران و موزه دوزان را که بدان چرم سوراخ کنند و سپس سوزن برشته کرده از آن سوراخ در گذرانند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . آدِرَم . ( برهان ) . أدرام . أشفْی ̍. ( دهار ) . بیز. سِراد. سَرید. مِخْرَز. ( از منتهی الارب ) . مِخْصَف . ( دهار ) . مِسْرَد. ( ملخص اللغات ) :
...
[مشاهده متن کامل]

از شعر جبه باید و از گبر پوستین
باد خزان برآمد، ای بوالبصر، درفش .
منجیک ( از فرهنگ اسدی ) .
با درفش ار طپانچه خواهی زد
بازگردد به تو هرآینه بد.
عنصری .

درفشان ؛ ج ِ درفش. بیرقها :
درفشان به ابر اندر افراشته
سر نیزه از مهر بگذاشته.
فردوسی.
درفش کلمه ای آرامی است به معنی پرچم و اصلیترین نماد و سمبل دین منداییان نیز درفش نامیده می شود
درفش:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " درفش" می نویسد : ( ( درفش با همین ریخت ، در پهلوی به کار می رفته است . چنان می نماید که ریختی از آن درخش باشد : " درخشیدن " نیز برابر با " درخشیدن " به کار برده شده است . بر این پایه ، می تواند بود که اختر کاویان ، از آن روی که به پاس گوهر های درنشانده در آن می درخشیده است ، درفش خوانده شده باشد . . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( دریده درفش و نگونسار کوس
رخ نامداران به رنگ آبنوس ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 355. )

بیرق، پرچم، رایت، علم، لوا، فوطه، دروش
لوا
لوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس