حقیقی

/haqiqi/

مترادف حقیقی: باطنی ، معنوی، درست، صحیح ، اصلی ، واقعی ، راستین

متضاد حقیقی: ظاهری، نادرست، غلط، بدلی، مجازی، غیرواقعی

برابر پارسی: راستین

معنی انگلیسی:
real, true, actual, factual, just, literal, right, substantial, regular

لغت نامه دهخدا

حقیقی. [ ح َ] ( ص نسبی ) منسوب بحقیقت. راست. راستین. مقابل ِ مجازی. || معنی حقیقی لفظ معنی که بار اول کلمه برای آن وضع شده است و چون آن کلمه را شنوی آن معنی متبادر بذهن بود. مقابل ِ معنی مجازی :
عشق حقیقی است مجازی مگیر
این دم شیر است ببازی مگیر.
سحابی.
|| صفت ثابت برای چیزی با قطع نظر از غیر آن خواه موجود باشد و خواه معدوم. و مقابل ِ آن اضافی است به معنی امر نسبی برای چیزی بقیاس بغیر آن. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || صفت موجود و این در مقابل اعتباری است که تحققی ندارد خواه معقول باشد باقیاس بغیر یا با قطع نظر از اغیار. ( ترجمه به اختصار از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح منطق ) قسمی از قضیه شرطیه منفصله است. منطقیین گویند: شرطیه منفصله ای که در آن تنافی در صدق و کذب معتبر است ، یعنی در تحقق و انتفاء با هم حقیقی نامیده می شود. مثل این گفته : اما ان یکون هذا العدد زوجاً و امان ان یکون فرداً. ( ترجمه از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح منطق ) قضیه حقیقی یا حقیقیه قضیه ای است که در آن بر افراد خارجی محقق و مقدر حکم شود خواه موجب باشد یا سالب ، کلی باشد یا جزئی ، و آنرا حقیقی گویند از جهت آنکه حقیقت قضیه است یعنی همان چیزی که از اطلاق قضیه مفهوم میگردد. منطقیین گویند: حکم در قضیه حقیقی فقط منحصر به افراد موجود در خارج نیست ، بلکه بر هر فرد ممکنی که وجود آن فرض و مقدر گردد خواه در خارج موجود باشد یا معدوم. بنابراین افراد ممتنع از این تعریف خارج می شوند پس معنی قول ما: هر «ج » «ب » است. یعنی هر فردی از افراد ممکن که هرگاه وجود پیدا کند «ج » است. پس بطوری است که در صورت وجود «ب » هست. منطقیین متأخر چنین گفته اند و تعمیم افراد خارجی در این قضیه به محقق و مقدر برای احتراز از قضیه خارجی است و آن قضیه ای است که در آن فقط بر افراد خارجی محقق حکم می شود: پس معنی قول ما کل «ج « »ب » بنابر آنکه قضیه خارجی باشد، اینست که هر «ج » موجود در خارج «ب » موجود در خارج است و قید خارجی برای احتراز از ذهنی است و بنابراین قضیه بر سه قسم می شود: حقیقی ، خارجی و ذهنی. ( ترجمه از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حقیقی در مقابل لفظی و اصطلاحی ، چنانکه گویند هر یک از مذکر و مؤنث حقیقی است و لفظی و تعریف یا حقیقی است یا لفظی و هر یک از سال و ماه حقیقی است یا وسطی یا اصطلاحی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

اصلی، واقعی، راست ودرست، مقابل مجازی
( صفت ) منسوب به حقیقت . ۱ - واقعی اصلی مقابل مجازی . ۲ - صحیح درست . ۳ - معنی اصل لفظ مقابل مجازی .

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - واقعی ، اصلی . ۲ - راست و درست .

فرهنگ عمید

۱. واقعی، راستین.
۲. دارای وجود خارجی.
۳. [مقابلِ مجازی] (ادبی ) ویژگی واژه ای که در معنای اصلی خود به کار رفته است.

جدول کلمات

راستین

مترادف ها

true (صفت)
راست، صحیح، درست، واقعی، حقیقی، راستگو، ثابت، فریور، راستین

genuine (صفت)
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی

actual (صفت)
واقعی، حقیقی، فعلی

real (صفت)
واقعی، حقیقی، عملی، حسابی، موجود، صمیمی، طبیعی، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه

rightful (صفت)
حقیقی، ذیحق، قانونی، محق، مشروع، دارای استحقاق

substantive (صفت)
حقیقی، متکی بخود، قائم بذات، ماده مانند، دارای ماهیت واقعی، شبیه اسم، دارای خواص اسم

regular (صفت)
حقیقی، معین، مرتب، منظم، عادی، متقارن، پا بر جا، با قاعده

intrinsic (صفت)
شایسته، اصلی، حقیقی، ذاتی، باطنی، طبیعی، روحی، ذهنی

unfeigned (صفت)
واقعی، حقیقی، اصیل، بدون تصنع

veritable (صفت)
واقعی، حقیقی، بتحقیق، بحقیقت، قابل اثبات حقیقت

فارسی به عربی

اسم , اصیل , جوهری , حقیقی , صحیح , فعلی

پیشنهاد کاربران

راستین . . . . . . واقعی . . . . .
عینی
در پارسی " اوری " ، " آمیغی "

بپرس